ساعت پنج صبحه . یه رب دو شامبر قرمز پوشیدم و یه نسکافه ی داغ کنار دستم گذاشتم و دارم روی کی بورد تایپ میکنم . نمیدونم چی میخوام بنویسم. ساعت 4 نصفه شب رفتم حموم . از اون جا که تعلل در کار استحمام موجب کلافگی و افسردگیه به تاخیر ننداختمش جانم . موهام شده رنگ سیم …
ادامه نوشته »مشروطه بانو
از همین الان میتونم تیرهایی که به سوی من نشونه رفته رو ببینم اما از اونجا که آدم به امید زنده اس ، و من یه نمه به خودم مطمئنم پس نقطه نظرم رو نسبت به مشروطه بانو مینویسم چه باک ! بروشور کاهی با مهرهایی که جای جای صفحات اون ، از پیش ذهنیت ما رو با فضایی ، …
ادامه نوشته »نوسترآداموس یا میس ؟
یک شب که تولدم بود ، با چکمه ی 15 سانتی خود ، همراهِ سگ مسخ شده ام و لباسی از خز توی کالسکه ای با 14 اسب نشستم . . . ابر بارانش گرفته بود و من خیلی غیر عادی شاد بودم . شادی میکردم . می خورده و لپ می رنگی شده بودم . . . موهایم …
ادامه نوشته »“Le passé” / The Past/ گذشته
گذشته قبل از دیدن ِ فیلم ِ (( گذشته )) ناخودآگاه یک حس ِ کنجکاوی داری ؟ حضور علی مصفا در فیلم ؟ آیا به زبان ِ فرانسه تسلط دارد ؟ چقدر تسلط دارد ؟ پس بنا بر این پیشینه حضورش در فیلم برای چه خواهد بود ؟ تصویری زنی میان ِ دو مرد در پوستر ! جایزه ی کَن ! آیا …
ادامه نوشته »تولدت مبارک !
(جمیله شیخی) بزرگ ، یکی از هنرمندانیست که به نظر من تاثیر خودش را در همه ی کارهایی که بازی کرده ، درست و ماندگار، به جا گذاشته ، ردی که جای پایش فقط به اندازه ی خودش و قواره ی ظرافت خودش است در لحظه حک کرده . اولین بار ، اولین تصویری که از جمیله ی شیخی نازنین …
ادامه نوشته »کودکی . . .
سرآغاز : ( این ) پرولوگ : دکتر روان شناس یا روان پزشک یا روان پریش ، سرش رو آورد جلو و از من که توی صندلی فرو رفته بودم پرسید :” وقتی در خونه ت رو باز میکنی میری تو ،وقتی در باز میشه چه احساسی داری؟ “ من : ” ( به دلیل ترس از کتکهای بانوی خانه ، …
ادامه نوشته »چه کسی برای نویسنده تره خورد میکند ؟
این روزها حدود سه یا چهار بعد از ظهر بیدار میشم ، یه لیوان آب خنک میخورم و به زور پلک هام رو از هم باز میکنم ، این روزها قرص هام رو زیاد کردم ، بهتره بگم این شب ها . شب رو دوست دارم و عاشق رمز و رازشم . این روزها چرتکمه که میذارم وسط یه نیگاه …
ادامه نوشته »حبس
سوگند به همه ی سوگندهایی که همه ی مردها شکسته اند که همینک قفل را شکستم و از محبس خلاص شده و در کوتاه ترین زمان ممکن حیات خود را مهر کرده در این خاک و نامه های شما را بوسه زده بر در و دیوار اتاقم خواهم آویخت . در این مدت که نبودم 2 کیلو وزن کم …
ادامه نوشته »اینترلود – بلیط نیم بها –
مثلا من یک عدد میس خوش و خندانم . مثلا دارم با دمبم گردو میشکنم ، مثلا میخوام بگم هیچ وقت توی هیچ هچلی نیفتادم برای همین خیلی خوش و خندان ، با خط 11 میرم سر یه کوچه ، تا این سر کوچه رفتن باید کلی سرپایینی نفرین شده رو طی کنم ، طی میکنم . وای میستم . …
ادامه نوشته »افقی پر از غبار
آمبیانس : سکوت وقتی که اینجا آماج توپخانه ی نامرئی خودمان شده ، وقتی که هوا سخت سرد و خشک شده و مزاج هوا سنگ شده ، افسرده شده ، ما داریم چه کار میکنیم ؟ به روزمرگی هایمان ادامه میدهیم . بی اعتنا از کنار همه چیز میگذریم . همچنان جشن ها میگیریم ، حتی جشن …
ادامه نوشته »