فک میکردم تو یه عقابی ، من یه جغد ، فک میکردم یه زمانی ، من و تو دو پرنده بودیم توی یه کوهستان ِ غریب ، توی لونه هامون ، با نگاه ِ تیزمون ، همسایه های ترسناکی بودیم تو و من برای همه اطرافیانمون ، فک میکردم ، زمین که بچرخه همه ازش میفتن زمین جز تو و من ، …
ادامه نوشته »بایگانی ماهانه: آوریل 2012
شیش و بش
دکان ِ جدید ِ میس شانزه لیزه ، کافه ای بود ، شبیه هیچ کدام از کافه هایی که فیلم های سینمایی نشان میدهند ! اسمش کافه بود ، توی این کافه از شیر ِ مرغ تا جون ِ آدمیزاد پیدا میشد ، یک جورهایی شهر فرنگ بود . از همه رنگ بود . کافه ای بود که کفش رو آینه ی نشکن ، …
ادامه نوشته »باران من را میخورد
این آسایش و راحت ِ گرمابه چیست ؟ آنگاه که قطرات سرد و گرم در هم میلولند و با هم می آمیزند و یکی میشوند و پُر میشوند از هم و با هم خالی میشوند از هم و با هم به ته ِ چاهی میروند ،نامش قنات و بهتر بگویم فاضلآب . که این دو قطره با هم در این معبرِ زیر …
ادامه نوشته »آیا قابیل هابیل رو کشت ؟ یا برعکس ؟ چرا ؟
میس شانزه لیزه که از دور بلند قد تر دیده میشد ، ردای سیاهی به دوش داشت و با کلاغی که روی دوشش نشسته بود حرف میزد . آن ها بالای تپه ای ایستاده بودند که هوا در آن جا ، مه آلود بود . کلاغ به میس گفت :” من یادت میدم . ” سپس روی تپه ی خاکی …
ادامه نوشته »پیری
این چین و چروک ها که روی رخسار رو به شطرنج ِ زندگی کشیده اند ، از صد پله گذشته اند و بر دردها گریسته اند و زیر ِ لایه ی کَپَک زده ی شُل و ولشان ، صلابت و سلامت ِ سرخی یک سیب با صد خاطره از حوِا پنهان است ، تو گویی این چروک های ترسناک کَفَن ِ جوانیست و هیچ …
ادامه نوشته »