باران من را میخورد

این آسایش و راحت ِ گرمابه چیست ؟ آنگاه که قطرات سرد و گرم در هم میلولند و با هم می آمیزند و یکی میشوند و پُر میشوند از هم و با هم خالی میشوند از هم و با هم به ته ِ چاهی میروند ،نامش  قنات و بهتر بگویم فاضلآب . که این دو قطره با هم در این معبرِ زیر زمینی بد بوی پر از فضله و عذره و نجاست ، در سرد و گرمی هم ، همچنان یکی مانده اند و راه ِ گریزی نیست جز آمیختن ِ بخشی از آن دو بر نجاستی و جدا شدن دیگری براثر برخورد با کوه ِ سَرگینی سرسنگین و قهوه ای و پر زِ انگل زیر سقفی که چکه میکناد از آن شر شر ِ فاضلاب ِ شهری و صدای دندان های موش و ریشخندشان بر این قطره های پاک . . . قطره هایی که از روی تن ِ من در خانه ای که نمیشناختم لیز میخوردند . بلاتکلیف ، منحنی میزدند و ضربدر . . .  با کَف و چرکِ بدن آمیخته میشدند و همه با هم از چاهکی میرفتند به آن مَعبرِ زیر زمینی . کاش من یک قطره بودم . جدا از این سقف ِ مثلا تمیز ِ آسمانی که ابرش نیست پیدا و هوایش نیست روان و سرگردان و بادی درش نیست برای سُر دادن ِ ابرهایش تا که فلق و شفقش را بشود دید از تارنمای گازهای معلق در فضا یا دودهای پر حجمی که نفس سنگین میکنند و سر را و گیج میکنند آدمی را همان گونه که می بخوردی و بچرخیدی به دورِ خود از این سر در گمی و گمانت برود که این زمین ِ مادر است که می بخورد و چرخ بزد و گیج برفت به دور خود و خورشید را دور بزد . همچنان در وانی ایستاده ام و به دستهایم نگاه میکنم به انگشتانی که در زیر پوشتم هنوز جان دارند . به دور ِ ناخن هایم که جویده شده اند . به پوست ِ تنم در دهانم . میان ِ دندانهایم که میشکافمشان از هم . به لاک هایم که ریخته اند و به موهای قرمزم که از ساق پا با موخوره هایشان توی سفیدی زیر پایم به سمت ِ چاه میروند و انگار نای رفتن ندارند . به قطره های بالا سرم فکر میکنم که توی موهایم گیر میکنند و من دوستشان دارم . دوست دارم در این آب غرق شوم . حرمان و عمقی بی انتها . چونان مردابی که انتهایش دوزخی است سرخ فام و سرخ روی و سرخ دود و دودش سرخ و نگهبانش سرخ روی و دیوارهایش سرخ و آب هایش مذاب و ذوب زمینش و اصواتش همه کر کننده . شاید لبه ی تیغ راه رفتن یک جورهایی لذت بخش باشد . در یک نا امیدی یا اُمید پر شدن و خالی شدن . یک اطمینان و یک عدم اطمینان . یک حضور و یک حفره . آه!  ای آغوش های منتظر  ، حفره های امن ِ سکوت ، دستانتان وسعت ِ صحرای سینا و صدایتان ، چمنزار ِ سبز ِ خواب ها و نگاهتان گندم گون و گونه هایتان پذیرای بوسه های بی معنی من  و پچ پچه هایتان وهمی دلنشین در سکوتی انتهای قطعه ای ، چشمانتان وعده دهنده ای تصاویر نامرئی . ای حفره های امن و امان . .  . بی هیچ ترسی خود را به شما میسپرم آنچنان که قطره ها خود را به تن ِ آدمی برای ربودن و زدودن ِ چرک . به همین سادگی . این یک رویا بود . غرغره ای که خون را در خون غربال میکند ، روده ها را و زبانم را و دهلز و بطنم را و همه ی روحم را از فیلتری میگذراند . با آن قطره های بی پروای سرد و گرم که بُخارش شیشه ی رو به رویم را گرفته ، با آن قطره های ریز ریزِ چه خوب کنار ِ هم . . . با آن مرگ تدریجی . . . پیچ بخورم در یک ابد. در جاودانگی . در یک تخت خوابی ابدی . در دور دست . دور از دست . دور از ابر های چروکیده . آسمانی بی هیچ طلوع و غروب . . . دور از بی زمانی در این غربال خون ، روح پالایشی پیدا کند که همچون قطره به یک دریا بروم یا به یک معبر زیرزمینی یا به یک سراب تبدیل بشوم . وهم شوم . در آن جهانی که آیینه ها همه دروغ میگویند . سنگ ها نمیشکنند و دیگر قطره ها سنگ را صیقل نمیدهند . میخواهم شمشیری که خواب دیدم را بردارم . به دست بگیرمش . توی آیینه شلاقش بزنم . تصویرم را بیرحمانه تکه تکه بکنم . پودر های شکسته ی آیینه مثل ِ خون های توی رگ هایم اشک بریزند . آیینه میمیرد . تصویر من . با انگشتم روی بخار ِ دیوار های دورم شکل میکشم . با آنها حرف میزنم . موهایم را خیس خیس توی حوله میپیچم . دیوار را میگیرم که نیافتم . لاک های پریده ام مثل بشقاب های عتیقه لب پر شده اند . پاهایم میلرزند . اُتاقم سرد است . بر میگردم به حمام . روی شوفاژ مینشینم . سیگار و دود و بخار در هم یکی میشوند . اثر هر چه تَن شو و تَن شور است را میبرند . بی جهت گریه میکنم . دوست ندارم از این حمام دل بکنم . نفسم تنگ میشود . سرم را توی کاسه ی پذیرنده ی توالت میکنم . میخواهم از آن تو بروم به جایی که حشرات وول میخورند . میخواهم این نباشم . این که منم . 

 

سرم را از گردنم جدا میکنم . روی زمین میگذارمش . موها را شانه میزنم . موها را میبافم . گیره بهشان میزنم و چند سنجاقک . صورت را بر میگردانم . کرم میزنم . ابروها را با موچین برمیدارم . با پنبه دورش را الکل میزنم . با اره مغز را میشکافم . روده های توی سرم را بیرون میریزم . پیکسل های خاطرات را توی چاهک دستشویی پرت میکنم . خون ِ توی سر را با پمپ بیرون میکشم . توی رگ و پی اش ، آب پر میکنم . با بوی رازیانه و عطر ضدافسردگی . سرم را روی شوفاژ میگذارم بماند تا خشک شود . میروم توی اتاقم . روی ترازو میروم . تنم ور آمده . ورم کرده ام . شاید که بار دار شده ام . دست میکشم به شکمم . صدای قلبی می آید که قلب ِ من نیست . از توی ناف ، صدای جیغ بچه ای را میشنوم . بدنم را با قیچی میشکافم . بچه های زیادی مثل مورچه بیرون میریزند . چند پشه هم پشت سرشان . با همان شکم ِ پاره . مثل ِ پسته ای که سرش باز است بر میگردم توی دستشویی ، سرم را برمیدارم . میروم روی ترازو هنوز وزنم همان است . هنوز ذهنم همان طور است . هیچ بازیی بر من اثر نکرده است . بالا سرم هنوز ابرهای سربی وول میخورند . باران که میبارد روی پشت بامم . چتر گرفته به دست . میخواهم گیلاس شرابم را تا ته بنوشم . باران ِ سیاه مثل مروارید نایاب روی چتر میریزد . مثل زغال . خیلی قشنگ است . بوی مرگ میدهد . باران بوی نفت میدهد . سطل ها را روی زمین میگذارم . باران روی پوستم میخورد . پوستم را میکند . توی دستم میرود . توی خونم . باران من را میخورد . 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

15 نظرات

  1. عیدتان مبارک
    آرزو میکنم سال خوبی همره با سلامتی شادی داشته باشید
    در صورت تبادل لینک حتما ما را با خبر کنید

    سپاس
    http://31536000.persianblog.ir/
    http://31536000.persianblog.ir/

  2. shahre ketabe niavaran

  3. miss jan  bad az 4mah omadam too jazire aval donbale ye jaye baz gashtam ta begam deltangamo khaste akharin ketabi ke khoondam kamel ketabe to bood ba tanafor az facebook az haminja baz donbalet mikonam

  4. سلااااام رفیق قدیمی…!
    امیدوارم من رو یادت بیاد…
    دلم واسه اینجا و خودت تنگ شده بود
    فکر نمی کردم هنوز اینجا باشی…
    من تو فیس بوک هستم به اسم Yashar Roshdi Benam
    تونستی بیا …

  5. اتمسفر ت رو دوست دارم تاریک سایه ها و دگردیسی های کافکا و ساعت های درحال ذوب شدن سالوادر دالی و رمز وراز گونگی کارهای اورسون ولز رو با هم داره اما بر خلاف نظر دوستان تلخی توش نمیبینم. قلمت مانا و اندیشه ات زایا .

  6. تو چرا اینطوری شدی دوست ندارم نوشته هاتو عکساتو ….

  7. دلبندم
    بند دلم :
    حرف آئـیـنـه هـا را باور کن
    گفته ام تا به تـــــو بگویند
    حال من خـــــــــوب است!!!

  8. با صلوات بــر مـحمّد و آل مــحمّد و عرض خدا قوت خدمت شما نویسنده بسیار فهیم,خوش ذوق و بابصــیرت"عــذر خواهی,تــیم افسران ارزشـی,را بابت ارسال اتوماتیک نظر به شما را پذیرا باشید"وبلــاگ نویس عزیز در صورت موافقت دوسداریم باهاتون در 12 وبگاه پربازدید با رنک بالای 2 و 3 خودمون, تبادل لیــنک داشته باشیم.خوشــحال میشـیم افـتخار بدید.درصورت موافقت لطف کـنید به آدرس  http://directory.blogfa.com  دایــرکتوری بزرگ افسرانـــ ارزشی تشــریف آورده و 12 پایگاه لیست شده را لینک و سپس اعلام کنید تا ضمن درج در دایرکتوری , در صفحه اول یا مخصوص دایرکتوری هر 12 پایگاه لینک گردید (زحمت زیادی برای ارسال نظر کشیده شده است پس با حضورتان باعث دلگرمی ما شوید)     گلفقط مخصوص ارزشی نـویسانگل   ازطرفVelayatKhamenei.Blogfa.Com

  9. فرياد که در رهگذر آدم خاکي……بسي دانه فشاندند و بسي دام تنيدند
    همّت طلب از باطن پيران سحرخيز……زيرا که يکي را ز دو عالم طلبيدند

  10. جالبه! اخیرا برای درمان برخی از انواع سرطان -با فناوری نانو- داروهایی تولید شده که سلول های مهاجم رو از سلول های سالم تشخیص داده و تر و خشک رو با هم به فنا نمیده. باید امیدوار بود که راهی برای غربال آدم ها و خاطرات سره از ناسره هم اختراع بشه. بالاخص حذف اون درشت ها و سنگیناش…

  11. تور اسکی ارمنستان ،سفر با خودرو شاسی بلند روز دنیا، 3 شب اقامت در هتل *4 ،صبحانه،لیدر فارسی زبان،پیست اسکی زاخکازور،گشت شهری ،سیم کارت

    021-88430317-88431781

    1.400.000 تومان

  12. سلام مستانه هستم
    انصافا وبلاگ خوبی داری بهت سر زدم تو هم به من سر بزن و آدرستو برام بذار

  13. سلام
    دوست داری آمار سایتت بیش از 20,000 نفر بشه؟!!
    برای اعضای رایگان بین  20 تا 50 هزار بازدید کننده (رایگان)
    حداکثر ظرفیت 5 میلیون بازدید ( هزینه دارد)
    شیوه جدید بصورت پاپ آپ و روش های دیگر
    با بیش از 3 سال سابقه
    http://ax20.ir/1.php
    افزایش رنک گوگل و بازدید کننده

  14. سلام دوست خوبم وبلاگ جالبی داری با مطالب وبلاگت خیلی حال کردم اگر تو زمینه فیلم و موسیقی چیزی خواستی حتما به سایت ما سربزن خوشحال میشیم.
    http://www.melodyhaa.com

  15. سلام
    میخوای آمار بازدیدوبلاگت بره بالا؟؟
    دوست داری وبلاگ خودت رو معرفی کنی؟؟؟
    دوست داری تبادل لینک داشته باشی؟؟؟؟
    دوست داری تبادل نظر با وبلاگ نویسان داشته باشی؟؟؟
    پس به بزرگ ترین سایت و چت روم فارسی ایرانیان بیا
    http://www.irfapatogh.ir-www.safachat.net