بایگانی ماهانه: ژانویه 1970

نامه ی نماینده ی میس شانزه لیزه

آمبیانس : علیرضا قربانی در ( این ) تصنیف .  مواد لازم برای شنود : یک بسته دستمال کاغذی ، کمی بالکن یا پشت بام یا هوای آزاد…احیانا مشعل، در غیر این صورت گل گاوزبان. اعتراف میس شانزه لیزه از اینکه این همه زحمت میکشد و با وجود دایال آپ بودن ، پست میگذارد و در انتها فقط ۴ تا آدم …

ادامه نوشته »

آدم حمومی باشه اما نادر برهانی مرند نباشه !

** خواندن این مطلب برای کسانی که جنبه ندارند ممنوع میباشد** قبل از اینکه مشت مجکمی به دهان گشاد گیشه ی ایرانشهر بزنم و در مورد قیمت های گذاشته شده روی تئاتر ها موضع نشان دهم ،میخواهم از عصبانیتم نسبت به جناب آقای نادر خان برهانی مرند بنویسم . با توجه به اینکه ایشان در گفتگوی خود با سایت خبری …

ادامه نوشته »

نوستراداموس و میس شانزه لیزه + نامه

میس شانزه لیزه ، وقتی که از خواب بیدار شد ، احساس کرد چیزی شانه ی راستش را به شدت به خارش انداخته . اهمیت نداد . لحاف را کنار کشید و به نور خورشید که به زور خودش را از پنجره ی اریب سقف پایین می انداخت ،‌چشم دوخت . آفتاب میتابید . میس پیش خود گفت : ”  …

ادامه نوشته »

هی پاشو !

وقتی میخوابی ، خواب میبینی ، کاملا میبینی ، انگاری که داری توی خواب نفس میکشی ، لمس میکنی ، از ارتفاع میفتی ، توی خواب دست گرم کسی که دستت رو گرفته حس میکنی ،حتی دمای هوا رو میفهمی . این ها چه معنی داره وقتی که تو بیداری و کاملا میبینی، نفس میکشی ، از ارتفاع میفتی ، …

ادامه نوشته »

خاکسپاری

امروز برخلاف انتظاری که میرفت روز شلوغی رو با شیطونی های فراون و خنده های بسیار آغاز کردم . دستهام از بس روی داربست بودم . تاول زدن . چشمام از بس زیر ماسک توی اون گرما موندن تار شدن . لباس هام شوره زد . برگشتن . ضبط رو روشن کردم . سیگار م رو آتیش زدم . خوشحال …

ادامه نوشته »

روال عادی ( le circuit ordinaire)

بخت و اقبال میس شانزه لیزه ، طبق روال عادی ، این بود که بعد از دیدن هر کاری در سالن سایه تئاتر شهر، یا انگشترش، یا دستبندش ، یا گوشواره اش گم شود ! همه ی خرت و پرت ها و زلمبو زینبو هایی که به خودش آویزان مکند تا برق بزند و بیشتر به چشم بیاید بعد از اتمام هر کاری …

ادامه نوشته »

مدرسه رازی

من یا سیاه سیاهم یا سفید سفید . حد وسط و خاکستری نیستم . آقای (-) طی بررسی هایی که از من کرد متوجه شد که قدرت تله پاتی من نود درصده و سنسورها و گیرنده هام خیلی قوی هستند و میتونم از این جا تا 900 متر اون طرف ترم رو درمان کنم اگه روی خودم کار کنم و …

ادامه نوشته »

شبی که راشل از خانه رفت

شبی که راشل از خانه بیرون رفت . خب ، در مورد این نمایش میتونم پستم رو مثل آدامس بادکنکی کش بدم و هی بجومش و آدامس رو بترکونم و دوباره بادش کنم و یا نه با انگشتم آدامس رو همین طور که لای دندن هام زندونی شده بگیرم و بکشونمش بیرون ، یعنی از همین اول باید بگم نوشتن …

ادامه نوشته »

مرگ

میس شانزه لیزه ، در را قفل کرد و کفشهای تخت بند دارش را که بندش پیچ میزد دور ساق را پرت کرد گوشه ای ،‌ برق ها قطع بود ، توی خاموشی به سر میبردند ، تلو تلو خوران خودش را به کاسه ی دستشویی رساند و به ریمل هایی که از مژه هایش ریخته بود روی گونه ها، …

ادامه نوشته »

رضا قیصریه و میس شانزه لیزه

دوستان ، شنوندگان ، بینندگان و حضار گرامی جزیره در کهکشان ، همان طور که در پست (پروفسور بوبوس ) – در این جا – به شما عزیزان فرهیخته  قول داده بودم که به شخصه در مورد متن نمایشنامه ی (پرفسور بوبوس ) و ترجمه ی آقای قیصریه تحقیق و تفحص خواهم کرد به عهد خود وفا کرده و همینک …

ادامه نوشته »