جمعه , ۷ دی ۱۴۰۳

TimeLine Layout

آبان, ۱۳۸۸

  • ۱۹ آبان

    خیال بازی

    میس شانزه لیزه ، فکر کرد چون دختری نیست که کسی به خاطرش دست از آرزوهاش بکشه ، بهتره خودش دست از آرزوهاش برداره . پس یواش دستش رو از روی آرزوهاش برداشت و گذاشتشون توی صندوق و درش رو با قفل بست . هفت جفت کفش آهنی پوشید و هفت جفت عصای آهنی برداشت و یاعلی مدد راه افتاد …

    ادامه مطلب
  • ۱۵ آبان

    سیاه بازی

    خیلی وقت بود داشتم زاغ سیاهت رو چوب میزدم . از زیر تور چادرم نگات میکردم و توی بازار پشت سرت راه میفتادم و هر جا میرفتی قدم به قدم ، شونه به شونه ت یه جوری که تصادفی به نظر برسه دنبالت میکردم .. تو هیچ وقت حواست پی من نبود چون من زیر برقع بودم و تو منو …

    ادامه مطلب
  • ۱۲ آبان

    خواستید شما هم راه بروید !

    … این اتفاق به این دلیل روی داد که وقتی میس شانزه لیزه در اتاق زیر شیروانی اش را باز کرد ،دید هیچ کدام از وسایلش نیست . با صندلی و اسباب دیگری رو به رو شده بود . فکر کرد اشتباه آمده در را آهسته بست و روی پاشنه چرخید . نگاهی به پلکان چوبی مارپیچ انداخت و به …

    ادامه مطلب
  • ۸ آبان

    مقدمه ای برای رونمایی عکس دیگری از شکار روباه در پست بعدی . ……

    زمستان گذشته بود . یکی از دوستانم از آمریکای جهانخوار آمده بود و در عمرش پا به تئاتر شهر و تالار وحدت هم نگذاشته بود ، وی تئاتر را چیزی در مایه های بشکن و بالا انداز های اصغر سمسارزاده (اصغر ترقه ) میدانست . من هم که از قبل در جریان نمایش(شکارروباه) بودم و میدانستم حتما کار خوبی است …

    ادامه مطلب
  • ۴ آبان

    نفر دوم

    کیست یاری کننده ای که مرا یاری کند ؟ علی سنتوری عزیز ، وقتی که هانیه تو رو ترک کرد و دیگه دست و دلت به کار نرفت خیلی غمگین بودی ؟ حتی توی بدترین شرایط ، وقتی کارتون خواب شدی ، یادش بودی ، گفتی :” زنم رو ازم گرفتید ، خونم رو ازم گرفتید ! ” ، علی …

    ادامه مطلب
  • ۳ آبان

    head-on

    درمورد فیلم هد آن اثر فاتح آکین

    ادامه مطلب
  • ۳ آبان

    لیر شاه

    در خیلی کودکی ، خوب خاطرم هست ، از فرط تک افتادن میان قوم یاجوج ماجوج ، سرگرمی ام شده بود گوش دادن به نوار قصه ها ی کدو قلقله زن ، شهرموش ها ، آقا موش شکمو، زبون دراز و …همین طور جذب فیلم های تلوزیون شدم ، خوب یادم هست ،‌ وقتی اولین بار (هملت ) را دیدم …

    ادامه مطلب
  • ۱ آبان

    شکار روباه

    باید اول از همه  اسفند دود کنم  “ کبود چشم ، زاغ چشم ، شور چشم ، سیاه چشم ، سق سیاه ، سر سیاه ، همسایه ی دست چپی ، همسایه ی دست راستی ، لینک دونی جزیره ، تازه واردها ،  صبح زا، ظهر زا، شب زا، چرندگان ، پرندگان هر کس که اسمش یادم رفت ، بترکه چشم حسود …

    ادامه مطلب

شهریور, ۱۳۸۸

  • ۲۲ شهریور

    عدو شود سبب خیر

      میس شانزه لیزه ناخن هایش را سوهان زد . فوت و بلند و بالایی بهشان کرد. غبار سفیدی عین برف از زیر ناخن ها بلند شد و روی زمین نشست . میس شانزه لیزه از روی صندلی بلند شد و رو به روی آینه ایستاد . بارانی چرم مشکی رنگش را به تن کرد . کمربند پت و پهن …

    ادامه مطلب
  • ۱۵ شهریور

    اختراع و پروفسور بالتازال

    از در و دیوار شیمی و عنصر میریخت . میس شانزه لیزه نگاه کرختش را انداخت به قفسه ی رو به رو . مواد شیمیایی رنگی با عطرها و جنس های مختلف کنار هم …قد و نیم قد ردیف شده بودند. صدای قل قل از آزمایشگاه پشت سرش بلند بود . پروفسور بالتازال دستش را کشید به ریش پروفسوری اش …

    ادامه مطلب