یکشنبه , ۲۰ مهر ۱۴۰۴

TimeLine Layout

اسفند, 1388

  • 14 اسفند

    تسلیت

    سیامک صفری عزیز خوب میدانم که هیچ وقت گرفتاری های تئاتر که تو همیشه با سرسپردگی عاشقانه ات برایش مایه میگذاری ، نمیگذارند تا سر به بلاگ ها و دنیای مجازی بزنی و این جا را بخوانی .  اطمینان (بودن ) تو برای ما – که هر کدام به نوعی عاشق  تئاتریم – دلگرمی بزرگی است . پس (بمان ) . همیشه …

    ادامه مطلب
  • 11 اسفند

    سیامک صفری و مریل استریپ در نمایش خرده جنایتهای زناشوهری

                            از آن جایی که در آن سوی مرزها تهیه کننده ها و کارگردانان برای پیدا کردن آرتیست ها دندان تیز کرده اند و میخواهند جواهرات وطنی را شکار کنند ، این جانب میس شانزه لیزه دستی دستی و به دست خودم ، نادانسته و از روی جهالت ، …

    ادامه مطلب
  • 9 اسفند

    صبح

    سلام . شنیدن این آهنگ براتون به قدری خوب ، شیرین ، سرشار از نوستالژی ، پر از خاطره در هر نقطه از ایران خواهد بود که بعد از گوش دادن بهش حتما حتما حتما میس شانزه لیزه را دعا خواهید کرد . باور بکنید چشمانم را ساییدم روی این اینترنت کم سرعتم تا فقط و فقط برای شما این …

    ادامه مطلب
  • 9 اسفند

    صبح

    سلام . شنیدن این آهنگ براتون به قدری خوب ، شیرین ، سرشار از نوستالژی ، پر از خاطره در هر نقطه از ایران خواهد بود که بعد از گوش دادن بهش حتما حتما حتما میس شانزه لیزه را دعا خواهید کرد . باور بکنید چشمانم را ساییدم روی این اینترنت کم سرعتم تا فقط و فقط برای شما این …

    ادامه مطلب
  • 7 اسفند

    نامه به یک رزمنده

    امیر جان ، بهتره بدونی دیگه نامه ها و فیلم هایی که برام میفرستی رو باز نمیکنم ، همین آخرین عکسی که ظاهر کردم واسه هفت جد و آبادم بست بود . تو چی فکر میکنی ؟ تو رفته بودی عکاسی و حالا دو ساله که من نشستم  که برگردی ، با هم ازدواج کنیم و از ایران بریم . …

    ادامه مطلب
  • 6 اسفند

    عیش و نیستی

    عیش و نیستی سلام آقای ایرج راد عزیز من – میس شانزه لیزه – وقتی امشب به دیدن (عیش و نیستی ) آمدم ، یک بغل امید و آرزو و چند کیلو توقع و چند سبد نیاز و چند طبق سواد روی سر و کول و دوشم داشتم . ایرج راد عزیز ، دو سال پیش که (عیش و نیستی) …

    ادامه مطلب
  • 3 اسفند

    پیانوی شکسته ی من

    دوستم قصد سفر طولانیی رو داشت . منزلشون نزدیک این جایی بود که من الان مستقر هستم . بهش گفتم توی این مدت پیانوت رو بیارم پیش خودم .؟ کاغذ مینویسم امضا میکنم و اومدی بهت پسش میدم . – بگذریم که به هزار و یک دلیل پیانوی خودم رو نمیتونم این جا و اون جا ببرم و گرنه خودم …

    ادامه مطلب
  • 1 اسفند

    Le Rouge et le Noir……سرخ و سیاه

    این ها کارامل و اسمارتیز و شکلات هستند ، لطفا قبل از خوندن این متن بیا فکر کن با هم قرار گذاشتیم بریم یه کافه ی کاملا سحرانگیز و خاص توی سرزمین عجایب و پیش فرضمون هم این باشه که توی این کافه شکلات های عجیب و خوشمزه و خوشگل قراره با کافه موکی و اسپرسو یا کاپوچینو بهمون بدن …

    ادامه مطلب
  • 1 اسفند

    تونل – 110 – گرفتار

    آمبیانس : داشتم (اینو) گوش میدادم که …. بدو بدو شالم رو دور سرم عمامه پیچ کردم و شلوار  لی علی بابام رو که بنتونه رو از روی ناچاری برداشتم پوشیدم و کوله ام رو مثل وحشی ها زیر و رو کردم و ماسک و تیله رو انداختم توش و نسکافه نخورده بدون عینک آفتابی زدم کوچه . با اجازه …

    ادامه مطلب

بهمن, 1388

  • 30 بهمن

    خاطره ی هنرپیشه ای با 2 سیمرغ بلورین

    خاطره : اون شب بارون میبارید و رعد و برق میزد . تو رو به ورم نشسته بودی و با کمال پررویی اون همه حرف رو بهم زدی و منو عین یه مرده ای که زیر قبره تنها گذاشتی . بلند شدی و شال گردنی رو که خودم برات بافته بودم رو برداشتی و پالتوی سورمه ایت رو پوشیدی و …

    ادامه مطلب