هیچ

من از اون دست مخلوقاتی هستم که به شدت به اوج میرم و با شتابی حساب نشدنی فرود میام و محکم میخورم زمین . شاید اسم این مرض به لحاظ علم روان شناسی مانیک – دپرسیو باشه . الان دقیقا با سه ساعت پیشم ١٨٠ درجه فرق کردم . طوری که میتونم تمام قرارهای کاری و دوستانه م رو کنسل کنم و خودم رو به اسمارتیزهای خواب آور و تیغ و کاتر ببندم و یک ماه توی تخت خواب بمونم و موبایلم رو خاموش کنم . الان اینم . کاش میشد فرمان بدم به افکار عوضیم -که اسکیت بستن به پاشون و هر وری میخوان بی اجازه میرن- و بهشون بگم وای سید یه جا دهنم رو سرویس کردید ، سرم داره از صدای اسکیت بازی هاتون میترکه .  حالم خوب نیست و دلم گرفته . اهل موسیقی سنتی نیستم، اما به جرات میتونم بگم چند تا از تصنیف های همایون شجریان دیدگاه من رو نسبت به موسیقی سنتی عوض کرده یا نمیدونم شاید باز دارم دری وری میگم . برای همین واسه وصف آمبیانس و حال و هوا تصنیف (هوای گریه ) رو در این جا میگذارم .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

20 نظرات

  1. بله کتاب های آلبر کامو رو بخونید و ببینید که ما کجای خم این جاده ایم .
    نکته مهم اینه که کل فضای جامعه ما به سمت پوچی و تاریکی در حال حرکته . البته به نظر من کلا دنیا پوچ و بی معنی ئه و فرق نمیکنه که کجای این کره یا حتی این کهکشان باشی .
    به نظر شما ما باید به چه چیزی دل ببندیم و از کجا به کجا برویم ؟
    مدتهاست که از موج سواری(بالا و پایین های روانی) رها شدم و به راحتی نشستم کنار ساحل و به دورهای باطل انسانها نگاه میکنم .میدونم که نمیدونم و میدونم که هیچ کس نمی دونه .
    پس تهش هیچِ .

  2. سلام
    امیدوارم دوباره به اوج برسی منم خیلی زیاد اینجوری میشم بعضی مواقع یاد این حرف میافتم که جوون مثل بهاره گاهی گرفته است گاهی شاد اما گویا این روزها همه پاییزین.

  3. با خواندن عنوان پست فكر كردم نقدي بر فيلم هيچ نوشتي!

    اگه فرصت كردي و حال داشتي چشمک و تا حالا هم نرفتي كه ببينيش بگم به نظرم ارزش ديدن داره بازيها به عقيده من مخاطب عام خيلي خوب بود

  4. سلام……

    رفیق، این روزها راحت ترین کار افسرده بودن است و غصه خوردن های بی ریشه…راحت ترین راه است خودکشی کردن…این روزها سخت ترین کار این است که باشی عین "مهرجوییِ طهران روزهای آشنایی…" سر 80 سالگی چنان سر خوش و شنگول باشی که همه  دنیا لنگ بیندازند مقابلت……

    جناب میس، نوشته اند روزی "لِستر" نامی بود. و لِستر سرگذشتی عجیب داشت بعد از دیدار با جادوگرِ رویِ درخت انجیر……

    نوشته اند:

    *جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
    به لِستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم……

    لستر هم با زرنگی آرزو کرد:
    "دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد!"

    بعد، با هر کدام از این سه آرزو
    "سه آرزوی دیگر آرزو کرد!"

    آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
    بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
    سه آرزوی دیگر خواست
    که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا…!
    به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
    برای خواستن یه آرزوی دیگر
    تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به…
    ۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو……

    بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
    جست و

  5. کاش این افسردگی مکرر ما درمان بشه گرچه که انگار تقدیر ما بوده.
    می بوسمت عزیز

  6. باز خوبه حداقل حال داری بنویسی . این یعنی هنوز خیلی حالت خوب است میس بزرگوار . هر چند کم نوشته ای باشد .
    سلامت و شاد زی

  7. دست بر قضا این درست شرح حال من هم هستلبخند

  8. منو باش که فکر میکردم فقط من اینطوریم! نگو همه گیر شده این فراز و فرودهای هر روزه! یه روز همچین سر حالم که صبح زود آفتاب نزده پا میشم چندتا عکس میگرم و می دوم تو حیاط ورزش میکنم و صبحونه توپ و… کلی خوشی!
    یه روز تا شب از اتاق بیرون نمیام و صبحونه و ناهار و شام رو یه جا میخورم! گوشیم اونقدر زنگ میخوره تا باطریش تموم میشه و من از جام تکون نمیخورم!
    پس اینهمه حالتهای عجیب و غریبم یه اسم علمی داشت به نام  "مانیک دپرسیو" که ما خبر نداشتیم!! مرسی که یادم دادی حالا هر کی ازم پرسید چه مرگته چرا همچینی بهش میگم مانیک دپرسیو دارم!! :))
    امیدوارم هر چه زودتر به همون فراز همیشگی برسی و تا ابد دهر همونجا بمونی در فراز!
    سلام میس جانانگل

  9. میس جان سخن از زبان ما می گویی.
    به قول جد بزرگ خانه سبز با چند یا چندین سال تاخیر عین خودمی
    یه ماچِ گندههههههههههههه

  10. جديدا خيلي ها اينجوري ميشن .  من توصيه مي كنم يه اسم روسي براش پيدا كني . به نظرم خفن تر ميشه و پيچيده تر

  11. سلام رفیق خوبم
    احساس می کنم به یه انرژی یا حامی نیاز داری تا له کمکش گره هاتو باز کتی…
    خیلی از ماها همینیم
    مثل دیروزها و شاید فردا های من….
    هوای گریه خاطره انگیز بود
    حالشو داشتی بسر…
    اینجاا یکی به فکرته…

  12. منم گاهی اینطور میشم ولی خوب وقتی قراری دارم حتما میرم چون حالم بهتر میشه.
    یه زمانی این تصنیف  و تصنیف بینوا رو انقدر گوش میدادم که دیگه
    گوش هایم زنگ میزد.
    از نو بیچاره کرد ما را این تصنیف.گل

  13. بادی از مشرق
    چراغ در خیابان
    و خنجر
    در دل.
    خیابان می لرزد
    چون نخی که سفت کشیده اندش.
    می لرزد
    چون بال خرمگسی غول پیکر.
    همه جا من
    خنجری می بینم
    در دل.
    ( فدریکو گارسیا لورکا )

    و من پس از مدتها به روزم .
    زنده باد میس شانزه لیزه .

  14. هوای گریه دارم!
    همین و بس!

  15. ای بابا! امیدوارم تغییر فاز بدیگل

  16. این بالا رفتن و بعد با مخ زمین خوردن رو بارها تجربه کردم و هنوز دچارشم
    …عجیب نابود می کنه.

  17. این تغییرهای 180 درجه ای تنها حسن اش اینه که آدم واسه خودش متنوع می شه! هه!

  18. این مرضو که همه دارن . دوست روانشناس منم ، اینو تو من تشخیص داده ! هه ! ناراحت نباش . سعی کن زنده بمونی فعلا ! تا دوره ش تموم شه …
    تا شروع دوره ی مرضی دیگر ، بدرود !

  19. سلام

    خیلی‌ خوب و راحت مینویسی، آدم احساس می‌کند که میتواند روحت را ببیند.

    بهترین ها