TimeLine Layout

مارس, 2011

  • 13 مارس

    گلهای آفتابگردان

    میس شانزه لیزه خم شد و نامه ای که پستچی زیر در انداخته بود را برداشت . پلکهایش پف کرده بود و نور چشمش را میزد . برای خواندن نامه عینک آفتابی به چشم زد و دید از طرف شخص نامعلومی دعوت شده به کافه ی گلهای آفتابگردان . نامه امضای همیشگی (ناشناس) را داشت . پس میس ، بالافاصله ، …

    ادامه نوشته »
  • 4 مارس

    دایره گچی

    میس شانزه لیزه ، شال و کلاه کرد و رفت به دیدن نمایش دایره گچی .  دایره گچی که برداشت آزادی از دایره گچی قفقازی برشت هست قطعا هر علاقمند به تئاتر رو به این فکر وا میداره که ( فاصله گذاری ) توش وجود داره یا نه ؟  چه بخواهیم و چه نخواهیم اسم برشت و فاصله گذاری همیشه کنار هم …

    ادامه نوشته »

فوریه, 2011

  • 24 فوریه

    Facebook /میس در نمک

    میس شانزه لیزه گوشی تلفن را گذاشت و همان طور مات و مبهوت به کوچه نگاه کرد . دوست نداشت از کیوسک تلفن بیرون بیاید . همان کیوسک هایی که در دارند و نارنجی رنگند ، شیشه دارند و مدت هاست از ریشه کندنشان ، همان هایی که در انگلستان نارنجی و قرمزش هنوز پا برجاست ، مثل تاکسی های قدیمیشان …

    ادامه نوشته »
  • 20 فوریه

    دنباله رو / اندر تبلیغات رسانه های بیگانه . . .

     دنباله رو وقتی ( دنباله رو ) برتولوچی رسید دستم ، هنوز فیلم های ندیدنی زیادی داشتم که هر کدام را به اقتضای اولویت های شخصی ردیف  کرده بودم که  ببینم ، تا اینکه دیشب ، شب (دنباله رو) شد . هدف من از دیدن( دنباله رو) اول چگونگی اقتباس آن از یک اثر ادبی بود ، گرچه برتولوچی، خودش …

    ادامه نوشته »
  • 20 فوریه

    نخ دندون بی نخ دندون

      گاهی اوقات نمیشه حرف نزد . گاهی اوقات تمام درمانگاه های شبانه روزی و غیر شبانه روزی رو میگردی و میبینی نخ دندونی که سالهای ساله داری استفاده میکنی دیگه نیست . اکثر دکترهای دندون پزشک بهت توصیه میکنن نخ دندون بکشی اونم اورال بی . خب . . . حالا دیگه نیست . من برای اینکه نخ دندون …

    ادامه نوشته »
  • 18 فوریه

    صادق جان

    ٢٨ بهمن 1281 صادق هدایت پا به سرزمینی گذاشت که هیچ گاه او را به خود نپذیرفت . هدایت غافلگیر این همه منگی و مصیبت های بیسوادی ، از جو سراسر کریه خاک خود ، (این همه ای که هیچ گاه نه او را و نه داستان هایش را و نه اندیشه اش را نفهمیدند از تنهایی و  نا امیدی …

    ادامه نوشته »
  • 4 فوریه

    دلم برات تنگ شده

      نصف شب شده . از بیرون سر و صدا میاد . بلند میشم . چشمام دو دو میزنه . میرم لب پنجره . آسمون بنفش و سرخه . زمستون میباره . آسمون مثل پنبه ، دونه دونه میریزه کف کوچه . سردم میشه . دلم تنگ میشه . ها ا ا ا  می کنم . . . حنجره ام …

    ادامه نوشته »
  • 3 فوریه

    طلا و مس

    گرمکن مخمل صورتی رنگم تنم بود . آدی داس های سفیدم رو بند نبسته پوشیده بودم . پالتوی بلندم تنم بود و یه شال گردن زرشکی دور سرم پیچیده بودم و لک و لوک کنان از کلینیک بیرون اومدم . میوه فروشی و لبویی و بقالی و اتو شویی رو رد کردم . همه جا  – طلا و مس – …

    ادامه نوشته »

ژانویه, 2011

  • 21 ژانویه

    هفت یعنی در پیت

    به نام خدا ی یکتا جناب آقای فریدون جیرانی ، شما که حزب باد تشریف دارید و در سریال مرگ تدریجی یک رویا با پررویی تمام و به غایت به شخصیت و صنف نویسندگان توهین کردید ، در ادامه ی راه دست از سر فریماه فرجامی بر نداشته و برای تخریب چهره ی زنان هنرمند کمر همت بسته و دست …

    ادامه نوشته »
  • 21 ژانویه

    من . کلاه . معجزه . ابوی . sms.نوشتن .

    ماشین رو توی پارکینگ میذارم . به خودم میگم بذار سیگار بمونه توی ماشین تو که چند ساعت دیگه دوباره باید سوار شی بری . برای عدم استفاده از دود خودم رو تنبیه میکنم و سیگار رو توی ماشین میذارم تا کنار ماسک و کفش تمرین و دو تا کتاب تا صبح انتظارم رو بکشه . در ماشین رو محکم …

    ادامه نوشته »