من مدت هاست که میخوام در مورد یه مسئله ی فوق العاده جزیی و کم اهمیتی بیام نظریه ام رو ارائه بدم اون هم چیزی نیست جز برنامه هایی از قبیل – رازها و نیازها– و غیره که ماشاالله تعدادشان به تعداد انگشتان دست و پای من و تو همه ی برو بچه هایی که سمت چپ لینک شده ن …
ادامه مطلبهمیشه زود دیر میشه……..
با خودم لج کردم…پیش خودم گفتم باید خودمو (هجنکش ) – بر عکسش کنید- کنم…حدود 2 نصفه شب رفتم زیر دوش آب گرم تا حسابی خواب از سرم بپره…وقتی در اومدم دوربین رو گذاشتم شارژ بشه….چون کرم داشتم و میخواستم از طلوع عکس بگیرم…یکی از بدترین لحظه ها همین طلوع صبحه به نظر من….به خودم گفتم بعد از اذان صبح میزنم بیرون.نمیدونم …
ادامه مطلبمرد نامرئی
میس شانزه لیزه داشت فهرست بلند و بالایی که از امراض مختلف روانی خود پشت سر هم سوار کرده بود نگاه میکرد و میشمرد. در هر دوره ای به یکی از این امراض دچار بود . ابتدا اسکیزوفرنی را از سر گذرانده و سپس وارد مرحله ی پارانوئید شده و بعد از آن هم دچار مانیک – دپرسیو شده و مدال …
ادامه مطلباز انارک تا ونیز
* قبل از اینکه برم سراغ http://www.sepehry.com/ (مریم سپهری)…و تو ضیح بدم که چی شد که این عکس بالا رو پیوست کردم . میخواهم یک خاطره تعریف کنم….خاطره ای که من و هفت و مریم سپهری و خاطره اش از انارک رو به هم پیوند داد. چند سال پیش بود. میس شانزه لیزه در اتاق رو از تو قفل کرده بود …
ادامه مطلباز فرهاد ناظرزاده کرمانی تا اهمیت یک دلبستگی
اون شب وقتی داستان (میس شانزه لیزه و لوبیای سحرآمیز ) رو این جا نوشتم…دلم خواست دوباره برم سروقت فیلم هام …مالنا رو برداشتم که دوباره ببینم…شاید میخواستم حس جک به میس شانزه لیزه رو در فیلم (مالنا ) –اثر جوزپه تورناتوره– پیدا کنم….در درس های شخصیت شناسیی که توی دانشگاه گذروندیم مراحل رشد شخصیت از دیدگاه فروید و یونگ …
ادامه مطلبپستچی سه بار در نمیزند
بارها و بارها گفته ام که من با شهامت و مثل گرگ پای نظریاتم در مورد تئاتر و ادبیات نمایشی و داستان می ایستم و ازش دفاع میکنم چون درسم این است اما برخلاف خیلی ها که خود را در مورد همه چیز کاردان و صاحب نظر میدانند.. نخیر ..بنده این طور نیستم….و هیچ هم خجالت نمیکشم بگویم که در …
ادامه مطلباتاق زیر شیروانی
…..میس شانزه لیزه دید در سرای قبلی با اندوه و تنهایی که از سر و کول دیوار شر شر میبارید کنار نمی آید پس اسبابش را جمع کرد و برگشت به همان محله ی قبلی…دوباره شروع کرد به باز کردن چمدان و چیدمان و …هوا به قدری گرفته بود که اگر سرش را از پنجره ی اتاق زیر شیروانی اش …
ادامه مطلببازگشت
بازگشت http://jazirehdarkahkeshan.blogspot.com/
ادامه مطلببه پرشین بلاگ خوش آمدید
بنام خدا کاربر گرامی با سلام و احترام پیوستن شما را به خانواده بزرگ وبلاگنویسان فارسی خوش آمد میگوییم.شما میتوانید برای آشنایی بیشتر با خدمات سایت به آدرس های زیر مراجعه کنید: http://help.persianblog.ir برای راهنمایی و آموزشhttp://news.persianblog.ir اخبار سایت برای اطلاع ازhttp://fans.persianblog.ir برای همکاری داوطلبانه در وبلاگستانhttp://persianblog.ir/ourteam.aspx اسامی و لینک وبلاگ های تیم مدیران سایت در صورت بروز هر گونه …
ادامه مطلبوهم
همیشه توی رویاهام این تصویر بود که یه روزی میاد که من و (هیچ کس) توی بارون پشت چراغ عابر پیاده ایستادیم و منتظر اینیم که چراغ سبز شه واز روی سنگ فرش خیس خیابون عبور کنیم و بریم اون طرف خیابون…جمعیت زیادی کنار همند و چتراشون رو بالای سرشون گرفتن… و من هر لحظه کوچیک و کوچیک تر …
ادامه مطلب