ای (یی-چینگ) چاخان !

 

سکه ها رو توی دستم چرخونم و یه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم خودم رو با کهکشان ها و جهان یکی کنم و روحم رو به اعماق جهان بفرستم…..سکه ها رو میچرخوندم و بعد مینداختم روی سطح صاف پارکت اتاقم…سکه ها دور خودشون چرخ میخورن یه طوری که انگار مثطند (ببین اینو مخصوصا این طوری نوشتم ها )….بعد پهن زمین میشن…شیر/خط….میشمرم….روی کاغذ خط میکشم….شش بار پشت سر هم کله ام رو همراه سکه ها بالا و با فرود سکه ها پایین میارم…میرم کتاب (یی-چینگ) ام رو میارم….یه ضرب میرم سراغ صفحه ی 77….از توی جدول دنبال شماره ای که افتاده میگردم….شماره ی 62 ست….(هسیائو کوئو)-موفقیت های ناچیز….بعد تفسیر 6 خط رو میخونم و گوگیجه میگیرم….پرنده ی کوچک نباید زیاد بپرد…..تفسیر خط ششم که دیگه اندشه هم میگه…..به فلاکت خواهد انجامید !آخ….حالا سئوال من از (ئی چینگ) چی بود ؟…اینکه اگر من 5 و نیم صبح به فلانی اس.ام.اس بزنم روی سایلنته یا نه با صدای  اس. ام .اس میپره از خواب و دعوا راه میوفته؟……مسئله اینه که من و موسیوی بس معروف و دوست داشتنیی… کل کل انداخته بودیم….. هر کدوم مجیز خودمون رو هی میگفتیم که آره منم رستم که بود پهلوان و اینا که  غیر ممکنه من شب ها بیشتر از اون بیدار بمونم…چون  موسیوی دوست داشتنی هم خیلی ادعا داشت که حسابی از بیدار باش شبانه رو دستی نداره و عمرا من مثل اون بیدار باشم….خلاصه که  طرف چون  اس و قسش درس بود و من هم زیادی نمیتونستم پام رو از گلیم خودم دراز تر کنم….قرار گذاشتیم هر کس زود تر خوابید به اون یکی اس . ام . اس بزنه….که یکی از شب هاش مصادف شد با 50 تا اس. ام اس و خواب از کله ی جفتمون پرید و خلاصه تا دو- سه روز این عملیات جاهلانه ادامه پیدا کرد تا اینکه موسیوی دوست داشتنی  دیشب زود کپه ی مرگش رو گذاشت و من هم که بد جور توی کوک طرف بودم کرمم گرفته بود 5و نیم که هنوز بیدار بودم و داشتم (خداحافظ گاری کوپر) رو ضبط میکردم بهش 1 اس.ام.اس بزنم تا برق از 3 فازش بپره و ببینه برای من کری نمیتونه بخونه گرچه که موسیو خیلی  سال از من بزرگتره و من خیلی دوستش  دارم و جرات ندارم این حرف ها رو بهش بگم اما خب دیگه….رفتم(یی-چینگ) آوردم و نیمه شب یا اوایل صبح که همه بیدارند تا سحری بخورند    من با سکه ها در اتاق زیر شیروانی و.ر میرفتم….تفسیرهای  این یی چینگ گاهی به طرز وحشتناکی درسته و آدم حیرت میکنه اما من نفهمیدم بالاخره با این تفسیری که اومد چه کنم…پس به کرم درونم گوش سپردم و با ارسال یک اس ام اس دو آتیشه ی داغ  نصفه شب رو برای طرف به جهنم تبدیل کردم…و خند خندان منتظر بودم تا جوابی بگیرم…نشون به اون نشون که تا الان حتی یک زنگ که نزده هیچ ….فحش هم که نداده هیچ  اس ام اس هم نداده  و من از صبح که منظورم حدود 3 ظهر است دم پرم که چرا ؟ یی چینگ چاخان گفت ؟ چرا اول یه چیزی گفت دوم یه چیز دیگه….!سوال و حالا حتی روی این رو ندارم که از موسیوی عزیز عذر بخوام…سعی کردم با کردن سرم زیر شیر آب و جویدن آدامس به شیوه ی دندان شکن و لثه خورد کن همه چیز رو فراموش کنم….پس رفتم سراغ کتاب (هنر خلق شخصیت ژرژ پولتی)….و ….با یادداشت های ضد و نقیض خودم رو به رو شدم؟….از اول تا  آخر کتاب فحش رو به خواهر و مادر محترم ژرژ کشیده ام مخصوصا وقتی که در تعریف شخصیت های بلغمی/صفراوی/عصبی همه چیز رو توی مخلوط کن میریزه و آدم رو با بلاتکلیفی رها میکنه….یه فیلم  هم دیدم که به دلیل اینکه مشکل پیش نیاد فارسی اش رو تابپ میکنم …اسمش لاوینگ آنابل هست….اصلا دوستش نداشتم…اما لحظات تردید خانم معلم فیلم رو به شدت درک میکردم….من فکر میکنم همه ی ما دوست داریم تجربه هایی رو داشته باشیم که رومون نمیشه….به هر حال میس شانزه لیزه وقتی دبیرستان بود و خر میزد….یکی از همکلاسی هایش علاقه ی مبسوط خود را به او بد جوری ابراز میکرد که این باعث شد چیزهایی به صورت علامت تعجب در ذهن میس شانزه لیزه بدرخشد و بعد هم بدش نیاید فیوز را بکشد تا کسی علامت تعجب ها را نبیند چون جلوی طبیعت را که نمیشود گرفت.اما خب این تجربیات خیلی گذرا بود  و  به نظرم  لازم….دیدن این فیلم من را یاد کتاب لو/لیتا هم انداخت….بگذریم.در دوره ی طفولیت سریالی پخش میشد که یکی از زشت ترین بازیگرهای روی کره ی زمین در آن بازی میکرد و من با یافتن عکسش نوستالجیک آنهایی که دردوره ی من به جای تیله بازی سریال میدیدند را قلقلک خواهم  داد.

خوب یادم هست جاناتان گرت وقتی وارد کشتی شد و مری به او افتاد تا او را به زنی بگیرد چقدر دلم برای مری سوخت که همچین شوهر زشتی گیرش افتاده اما جاناتان مهربون ترین شخصیت توی سریال بود و اون دوستش …که یه فرا/ی بود…کمک کرد تا مری بزاید !…و بعد از پشت در خانه زد به چاک…هیچ وقت لبخندهای موزیانه ی اون پلیس انگلیسی رو یادم نمیره…..و همین طور موسیقی تیتراژ فیلم رو.

زمان طفولیت من سریال های خوبی میداد که موی دماغش شرف داشت به دیدن سریالهایی مثل جومونگ که این روزها همه دوستش دارند…متاسفم…برای تمام کسانی که یادشان رفته چشم هایشان دوست دارند چه ببینند و گوش هایشان دوست دارند چه بشنوند……

خوش به حال من که در طفولیت بخت یارم بود وسریالهای خوبی دیدم…..این هم لینک موسیقی (در برابر باد ).

http://www.4shared.com/file/40270114/35ec6efb/dar_barabare_baad_-_dar_barabare_baad.html

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

29 نظرات

  1. عالی بود….. لذت بردم…..
    واسه یی چینگ اومدم اما کلی حال کردم

  2. ما خاله ی خانوم دکترمون ای چینگ باز بود!انقدر مسخره ش کردیم که دست برداشت! هیچ کس به هیچ نحوی نمی تونه از سرنوشت ما خبر داشته باشه مگه اینکه به اون بالایی وصل باشه

  3. معذرت برای چی میس عزیز؟
    نزن این حرف ها رو که ناراحت می شم.
    من فقط منظورم این بود عکس شما مخصوصه.
    این علامت تعجب های من آدم رو به اشتباه میندازه.
    تلفن رو خصوصی می ذارم برات.
    ببخشید اگه اشتباهی عوضی شدنیشخند

  4. چقدر پر اشتباه شد کانتمان!اه اه اه!آپتیمیست بی دقت چی بوده!
    من نی 3-4 روز نیستم دارم جبران میکنم!آره جانم!

    جدا،بای!

  5. ببین من نگرفتم چی گفتی! آخرین پست چی؟!

  6. من 54 ام میس جان و 2 روز دیگه ام تولدمه.دست

  7. سلام میس عزیز
    بالاخره تونستم کامنت بزارم! خوشحالم که بازم دارم نوشته هاتو میخونم مثل همیشه خل خل بازی و کلی حرفهای دوست داشتنی مرسی فک کنم تو بیدار موندن من هم دست کمی از شما نداشته باشم یه دفعه تا 9 صبح بیدارم موندم بعدش صبحانه خوردم تا 8 شب خوابیدم!!
    اوهههه از سریالای تلویزیون نگو که ادم بالا میاره! حالا اون کم بود یه شبکه فارسی1 هم را افتاده کلی خزعبل و آتاشغال پخش میکنه اعصاب آدمو له میکنه! گاهی آدم دلش میخواد یخه طرفو بگیره بکشه بشوندتش جلو یه فیلم یا سریال خوب بگه وقتی میتونی اینهمه غذای خوب به مغزت بدی چرا خزعبل به خورد مخت میدی؟!!
    مرسی که سر زدی اولین مشتری وبلاگ جدید تو بودی یادم می مونه! خوش باشی.

  8. عالی بود….. لذت بردم…..
    واسه یی چینگ اومدم اما کلی حال کردم

  9. عالی بود….. لذت بردم…..
    واسه یی چینگ اومدم اما کلی حال کردم

  10. ما خاله ی خانوم دکترمون ای چینگ باز بود!انقدر مسخره ش کردیم که دست برداشت! هیچ کس به هیچ نحوی نمی تونه از سرنوشت ما خبر داشته باشه مگه اینکه به اون بالایی وصل باشه

  11. معذرت برای چی میس عزیز؟
    نزن این حرف ها رو که ناراحت می شم.
    من فقط منظورم این بود عکس شما مخصوصه.
    این علامت تعجب های من آدم رو به اشتباه میندازه.
    تلفن رو خصوصی می ذارم برات.
    ببخشید اگه اشتباهی عوضی شدنیشخند

  12. میس عزیز
    جان خودم پیشنهاد من برای سوغاتی این بود که آپتیمیست عزیز جای من بره پارک ساحلی و کمی جای من گریه کنه!
    گفت نمی تونه خودش پیشنهاد داد عکس می گیره و ما هم با آغوش بال پذیرفتیم.
    وگرنه عکس مال خود ِ خود شماست نه هیچ کس دیگه!
    مکان و زمان و دلیل عکسی که قرار برای من گرفته شه زمین تا زیر زمین با عکس سفارشی شما فرق داره
    گل

  13. چقدر پر اشتباه شد کانتمان!اه اه اه!آپتیمیست بی دقت چی بوده!
    من نی 3-4 روز نیستم دارم جبران میکنم!آره جانم!

    جدا،بای!

  14. دیگه واویلاست سچردید عکس بکسر همش فکرم اینه که شما  و داروگ گفتین عکس بگیر،حالا شایدم پیدا نکنم خوشگلشو ئلی اینجوریم که تمام ذهنم میره طرف این قضیه!

    من سوژه ی کفش و پاها را خیلی دوست دارم،خواهرمان(م)میگه باز سفره آپتیمیست عکاسی از پاهای آدمای خونش کم شده!!
    یک ایده ی فیلمنامه هم داشتیم به نام کفش ها و آدمها!تو رویش دو سال پیش بود به گمانم هیچی نشدیم البته یک مرحله فقط رفت بالا اما لوح تقدبر از طرف شبکه یک و رویش داره زیر تختمان خاک میخوره!

    خوب وراجی گئنه گون زیاد شد!آها یک شعری نمیدونم کجا خونم بتازگی نوشتم بهتون بگم:

    گه ملحد و گه دهری گه کافر باشد
    گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
    باید بچشد عذاب تنهایی را
    مردی که زعصر خود فراتر باشد!

    به نظرم معنی همون تقاص فکردنه!نویسنده ها شما کلا کسایی که سلولای مغزشون همش دارن راه میرا به این دلیل آشفته اند!

    به امید کم کاری سلولا!

    بدرود……………………………..!میس عزیزنیشخند

  15. ببین من نگرفتم چی گفتی! آخرین پست چی؟!

  16. من 54 ام میس جان و 2 روز دیگه ام تولدمه.دست

  17. چشم رو چشمم!امر شما را اجرا میکنم!یک چنتا عکس ویژه غروب!شما فقط 10 سال از بنده بزرگترید!؟چه جالب!

    جهان هولوگرافیک ترجمه  مهرجویی منظورتونه؟کمیشو خوندم کمی حال کردم!هرچند سعی میکنم چون شما گفتید حتما بخونم!
    بدروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود!

  18. اين پوستر در برابر باد منو برد به قديما… خيلي دوست داشتم… خيلي وقته آهنگش زنگ موبايلمه…
    منم يه كم به روزم…بياي ببيني مي فهمي چرا ميگم يه كم!

  19. ما آپیم TODAYجان خودمان!بدرودتان میس جان!

  20. منم این سریاله رو یادمه.پس هم نسلیم میس جان؟سوال

  21.  اما آشوب و نام علمیش khoas
    بیان میکنه که در هر بی نظمی نظمی قرار داره و شعار بنیانگذارانش  که بانام اثر پروانه ای بیان میشه :اگر در جنوب آفریقا تعدادی پروانه پرواز کنن همین حرکات بالها باعث فعال شدن آتشفشانی در ژاپن میشه!خیلی جالب برای من و اوج دوست داشتنی!موضوع روز دنیا که حالا این سکه ها هم ناشی از اون پرتابشون و اتفاقات بعدی!من عاشق این بحثم خوارزمی هم تو این بحث کار کردم تئوری روی دی ان ای تا بتونیم از این طریق ساختارای کروموزوم را شبیه سازی کنیم که پایه ی مهمیه جهت شبیه سازیه انسان!که داورا لطف داشتن 3 سال پیش منو یک مرحله هم بالا نبردن گفتن توهمیه!برای اس ام اس خیلی بوی تینیجری میده .متنفرم از موبایل هرچند که تنها راه ارتباطیم با دوستانه .آخر شب میروشنم  تاجواب کسایی که به یادم بودن را با یک تک کوتاه بدم!قهقههگاوچران
    بدرودتان!

  22. سلام!شما هنو از خواب طبیعتا بیدار نشدید!پیشاپیش صبح عالی بخیر و نیکی!بعدش اینکه زبون آپتیمیستی چیه؟من که بی خبرم!درباره ی زیبایی و زشتی صحبت کردید این همون نظریه ایه که دربارش قبلا گفتم سوبژکتیو و آبژکتیو همه چیز در دنیای امروز این خاصیت را داره که از ظن هر کس یک چیز متفاوت تلقی میشه!و درواقع برای هرچیزی یک درجه تعلق که بهش میگن membership function!درباره ی اون سکه ها یاد یک قضیه دیگه افتادم:شما فیلم:run lola runرادیدین؟این فیلم پایه ی علمی داره اشاره به پدیده ی آشوب چون جذاب براتون میگم با اجازه البته:

  23. من الان جونمو گرفتم کف دستم اومدم اینجا بگم که شما رو به برج ایفل منو ببخشین!به جون خودم فقط بلاگمو آژ کردم و اصلا نتونستم بیام به لطف بیش از حد شما و بقیه رفقا پاسخ بدم.در اولین فرصت میام دست بوس و پابوس و چرخ ماشین بوس!به خدا میام….

  24. سلام میس عزیز
    بالاخره تونستم کامنت بزارم! خوشحالم که بازم دارم نوشته هاتو میخونم مثل همیشه خل خل بازی و کلی حرفهای دوست داشتنی مرسی فک کنم تو بیدار موندن من هم دست کمی از شما نداشته باشم یه دفعه تا 9 صبح بیدارم موندم بعدش صبحانه خوردم تا 8 شب خوابیدم!!
    اوهههه از سریالای تلویزیون نگو که ادم بالا میاره! حالا اون کم بود یه شبکه فارسی1 هم را افتاده کلی خزعبل و آتاشغال پخش میکنه اعصاب آدمو له میکنه! گاهی آدم دلش میخواد یخه طرفو بگیره بکشه بشوندتش جلو یه فیلم یا سریال خوب بگه وقتی میتونی اینهمه غذای خوب به مغزت بدی چرا خزعبل به خورد مخت میدی؟!!
    مرسی که سر زدی اولین مشتری وبلاگ جدید تو بودی یادم می مونه! خوش باشی.

  25. میس جان
    یادت هست اول سریال نریشن اش چی بود؟

    "وآزادی این درفش پاره پاره از جور ستمگران هنوز دراوج اهتزاز است،چون تندر وبرق دربرابرباد"

    گل فرستادیم!!

  26. خانم جان قصد کل کل ندارم ولی بنده چون ید و بیضایی طولانی در نفله کردن  و سر به نیست کردن دهشتناک و فرو بردن سر در چرخ گوشت و روزی سه بار شلاق زدن نسوان دارم و همچنین از نواده نادر شاه میباشم ( مادر مادر مادر مادر بزرگم در حرمسرا برای نادر شا قلیان می چاقیده)
    باید بگویم که به ریل بستن کار بسیار سهل و آسانیست و چون بوییدن گل راحت است و نارنجکی هم نمی تواند در هیچ جا فرو رود و فقط صدای چرخ قطار و عجز و لابه به ریل بسته شونده شنیده خواهد شد… چشمکتایید

  27. حسین مزارعی-کافه هفت

    3- راجع به کامنت قبلی که از مصطفی مستور گفته بودم..اول اینکه منم  چون شما به رمان و داستان های خارجی (البته  کلا هیچ نویسنده خانمی چه خارجی و چه ایرانی نظرم رو جلب نکرده به جز یه کار از وولف و یه کار هم از سیمون دبوار ) بیشتر علاقه دارم اما تو همین نویسنده های جدید مثل مستور و حافظ خیاوی یه چیزایی خوندم که چند روز رسمی و غیر رسمی شارژ بودم..من توصیه میکنم بد نیست یه کم به نویسنده های داخلی هم خوشبین باشیم چون  خود تو هم میتونی یکی از اونا باشی..به هر صورت باید کمی منعطف تر به این قضیه نگاه کرد

  28. خانم جان قصد کل کل ندارم ولی بنده چون ید و بیضایی طولانی در نفله کردن  و سر به نیست کردن دهشتناک و فرو بردن سر در چرخ گوشت و روزی سه بار شلاق زدن نسوان دارم و همچنین از نواده نادر شاه میباشم ( مادر مادر مادر مادر بزرگم در حرمسرا برای نادر شا قلیان می چاقیده)
    باید بگویم که به ریل بستن کار بسیار سهل و آسانیست و چون بوییدن گل راحت است و نارنجکی هم نمی تواند در هیچ جا فرو رود و فقط صدای چرخ قطار و عجز و لابه به ریل بسته شونده شنیده خواهد شد… چشمکتایید

  29. حسین مزارعی-کافه هفت

    3- راجع به کامنت قبلی که از مصطفی مستور گفته بودم..اول اینکه منم  چون شما به رمان و داستان های خارجی (البته  کلا هیچ نویسنده خانمی چه خارجی و چه ایرانی نظرم رو جلب نکرده به جز یه کار از وولف و یه کار هم از سیمون دبوار ) بیشتر علاقه دارم اما تو همین نویسنده های جدید مثل مستور و حافظ خیاوی یه چیزایی خوندم که چند روز رسمی و غیر رسمی شارژ بودم..من توصیه میکنم بد نیست یه کم به نویسنده های داخلی هم خوشبین باشیم چون  خود تو هم میتونی یکی از اونا باشی..به هر صورت باید کمی منعطف تر به این قضیه نگاه کرد