یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

sanaz seyed esfahani

عاشق

آمبیانس ( اینجا ) * اثر علی صمد پور من و شوهرم  ،‌ماتادور ،  زندگی خوبی داشتیم . هر وقت که سرکارش میرفت ، دل من را از جا در میاورد و با خودش میبرد . برای همین من مثل آدمی مسخ شده ، چونان کبوتری چشم انتظارش پشت پنجره ی اتاقش منتظر میماندم . قلبم در جایی در قفسه …

ادامه مطلب

بالاخره این زندگی مال کیه ؟

سلام توی این مدت که نبودم… نرفته بودم که بمیرم که گم بشم . . . گاهی سکوت لازمه .. عین سکوت هایی که توی میزان ها لا به لای چنگ و سیاه ها یه هو با یه نون برعکس سبز میشه . سکوت شنیدینه . کسی  نپرسید کجام ؟ چرا نمینویسم . چیزی که دیدم آدم های عشق به …

ادامه مطلب

بعضی وقت ها خوبه که آدم چشم هاشو ببنده …!

  نمایش ( بعضی وقت ها …) به کارگردانی سیاوش تهمورث ، و نویسندگی آرش عباسی ، نمایشی بود که دوستش داشتم ، وقتی وارد سالن اصلی شدم ، پرده ها ی قهوه ای بسته بود و سر و صدا و موسیقی پشت پرده رو به راحتی میشنیدی ، مثل اینکه جشنی در کار باشه ، بعد نور میره ، …

ادامه مطلب

سفارشی

شاید وقتی دیگر ، میگذارم توی دستگاه فیلم رو ، فیلم رو بارها دیده م ، دیده م بارها هر سه نقشی رو که هر کدوم جذابیت ها و پیچیدگیهای خودش را دارد . تمام دیالوگ ها را حفظم از پیش ، تیتراژ را ، ویدا را و کیان را و مادر را ، آن عتیقه فروشی و روپوش ماشی …

ادامه مطلب

خوشبختی در ویترین

این یه دیالوگ توی فیلم بود : ” حالا که بهم شک کردی ، بهت بی اعتماد شدم . “، پیش خودم فکر کردم ، چقدر باعث شک کردن آدمهای اطرافم شدم و چقدر به هیچ کدومشون بی اعتماد نشدم و همه رو فرشته ای که خدا رسوند و دست تقدیر و آدم خوبه دونستم . . . این اعتماد …

ادامه مطلب

چیپس 1000 تومن

  راز ِ بقا  میدونم که این جا موش هم با عصا باید راه بره ، اما بی صدایی و خاموش موندن هم یک جوری شیکم سیری رو میرسونه . ببینم تو که داری این طوری نگام میکنی ، تو که دستکش توی دستت نیست و خارِ گل پوستِ  دستت رو خراش داده ، نگاهت رو هیچ جک و لطیفه ای …

ادامه مطلب

1393

  ای نوروز م . . . روزگارت را به روشنی ، با خورشید ِ سعادت به سلامت ، ساعت به ساعت بیافروز . ای روزِ  نو   ، روزگار ِ نو    شو بر ما ، بر ما ماه های شب ها را روشنی بخش ِ رویاهامان ، فانوس وار آونگان در رویاهای شیرین بنما مهتابی  . ای چهار فصل ِپیش ِ رو  ، …

ادامه مطلب

سرزمین گوجه های سبز

پرواز را به خاطر بسپار یا the painted bird اثر  یرزی کازینسکی ترجمه ساناز صحتی دلیل اینکه آمدم و خواستم دوباره از کتاب ( پرواز را به خاطر بسپار ) بنویسم ، در واقع پشت جلد کتاب تازه ای بود که خریده بودم .  یادم آمد که قبلا در مورد این کتاب نوشته بودم . اما از آن جا که تاثیر …

ادامه مطلب

آدم حمومی باشه اما نادر برهانی مرند نباشه !

** خواندن این مطلب برای کسانی که جنبه ندارند ممنوع میباشد** قبل از اینکه مشت مجکمی به دهان گشاد گیشه ی ایرانشهر بزنم و در مورد قیمت های گذاشته شده روی تئاتر ها موضع نشان دهم ،میخواهم از عصبانیتم نسبت به جناب آقای نادر خان برهانی مرند بنویسم . با توجه به اینکه ایشان در گفتگوی خود با سایت خبری …

ادامه مطلب

برف روی شیروانی داغ / سمک عیار و جواد ذوالفقاری/ فیس بووک

سئوال این است ، محمد هادی کریمی کیست ؟ از کجا آمده و به کجا میرود ؟ جواب ساده است ، وی که فارغ التحصیل پزشکی بوده و به سینما روی آورده و آمپول رو توی در و دیوار کرده و قرص را روی میز ولووو و مریض را روی تخت رها نموده و الفرارررر     معلوم نیست چطور غیرمنتظرانه ، …

ادامه مطلب