به تو چه ؟!

آمبیانس ( Persian march )


 

** 

 

صبح که میشه ، آفتاب که در میاد ، خورشید که میاد خودی نشون بده ، دستهای درازش رو از وسط ِ نرمی ابرها بیرون میاره تا بچسبونتشون به زمین که زمین ِ مادر رو مغز پخت کنه ، من فک میکنم ، باز یه روز دیگه شروع شد ، باز خورشید یک درگوشی ملیح نثار ِ قد و قامت ِ تقویمم کرد ، وقتی زمین گرم میشه ، از بالا هم آسمون داغ میکنه فکر میکنم توی یه مایکروفر هستم که دارم میسوزم . دلم هم خوش نیست که بگم خوشم به چیزی. . . دلخوش و سرخوش بودن یکی از چیزهاییه که باید یاد بگیرم . نباید فکر کنم ؟ یک جورهایی فکر نکردن باعث ِ دوام عمر و بقای تو میشه . من فکر نمیکنم پس هستم . مثلا به من چه که توی خیابون های شهر موش زیاد شده ! چه اشکالی داره اگر شب ها و روزها با سونات و والس زیبای جرثقیل خودشون رو آزین بستن به بهترین آمبیانس ها . . . باز مشکلی نیست که درس ِ من درِش بسته شده و پیانو ها دزدی شده ! در دپارتمان موسیقی هم بسته شده که شده اصلا به جهنم . کی حوصله داره ساز بزنه و به ساز کسی برقصه و رقص ؟ که کلا قشنگ نیست . چیز قبیحیه که اشو غلط کرد گفت خوبه . ورزش هم بده . . . تمرین بدن و بیان هم بی خیال تهش باید بری یه تئاتر اجرا کنی ، کارگردانت هم که پول نمیده ، تماشاچی هم که نداری ول کن بشین زیر کولر و به مسئله ای فکر نکن بابا . . . پاهاتو بزن بیخ دیوار و راحت و آسوده کنترل رو بگیر دستت . البته خب همین 5 تا کانال رو نگاه کن . . . مغزت رو کثیف نکن ! به سریال های خیلی ملوس نگاه کن . . . اینترنت هم چیز بی مزه و وقت گیریه . . . مخصوصا که سرعتش کمه مرض میاره جلوش بشینی . . . هی باید احوال پرسی کنی و جواب سلام بدی و جواب سلام هم که واجبه و این تا صبح وقت تو رو میگیره پس درش رو ببند بذار ساعت 9 در خونه که ببرنش قاطی آت و آشغال ها ! نه ؟ بعدم چه کاریه . . . مهران مدیری بخر بشین ببین  . . . کتاب های تاریخ رو هم بریز دور آسوده باش و بذار خورشید کار خودش رو بکنه چی کارش داری به تو چه دخلی داره که اتوبوس ها شده 225 تومن . . . مگه تو معطل25 تومنی آخه . . . به تو چه که مرغ و تخم مرغ چه شد و چه نشد ؟ اصلا تو که عین خیالت هم نبود چرا جو میگیرتت . . . به تو چه که تئاتر داره ویرون میشه . مثلا این مصاحبه ی توی ایسنا که رضای موسوی در مورد فروریختن تئاتر شهر گفته اصلا به تو چه ؟ هان ؟ کو ؟ ( ایناها ) بذار تئاتر شهر بریزه و ویرون شه . . . تو که نه کار میکنی نه کار که کنی پولت رو میدن . بذار کتاب ها جمع شه تو که نه مینویسی نه اگر بنویسی اونی که نوشتی طبع میشه نه پولی بهت داده میشه میخوام صد سال سیاه دیگی که واسه تو نمیجوشه سر سگ توش بجوشه . میخوام نباشه جونم . به تو چه که سینما وضعش این شده مگه بده ؟ همین که تو توش هنرپیشه ی نقش اول نشدی باید در سینما هم بسته بشه . برای چی همه اش این هنرپیشه های بیسواد عمل کرده ی عملی بیان توش . . . بذار تعطیل شه جونم . ناراحت نباش . سرم 950 تومنی رو بهت فروختن 1200 تومن خُب میرفتی میگفتی بیاین پیگیری کنن تقصیر خودته عزیزم . . . چرا نق میزنی همواره ناراحتی بچه ؟ یه کم حرف گوش کن آسته برو بیا که گربه شاخت نزنه خُب . . . به تو چه که هوا گرمه ؟ اصلا الان تابستونه یا زمستون ؟ میخوای استخر رو باز هم بری . . .هیچ دور و برت رو نگاه کردی ؟ مردم دارن کلیه میفروشن که زنده بمونن چهار تا مرغ و مولتی ویتامین بخرن تو میخوای استخر بری برونزه شی ؟ ببینم این تو خجالت نمیکشه ؟ خارج هم که میخوای بری …ای غرب زده ی خاک بر سر . . . همین قدر ایران رو تو ندونستی که شب هاش کوتاه شده و عاشق هاش کم شدن . . . همین تو . . . توی لوس توی بی نمک ! نمک هم که خوب نیست چاق میکنه . . .هر حرفی بزنی باید بزنم توی گوشت …گوشت رو بگیرم ببرم بزنم بیخ طاق . . . آخه تو چرا نفهمی ؟ چرا پشت دستت رو نقره داغ نمیکنی آدم شی ها؟ آدم شو ؟ پاشو یه کم بی خیال باش و نفس بکش . . . هان ؟ هوا کثیفه ؟ نه این فکر توئه که مسموم شده . . . هوا تمیزه . . . تو خدا رو شکر کن خیلی ها دارن میمیرن هی شماره حساب اعلام میکنن . . .به تو چه که خانم فلانی توی بیمارستان حالا هنرپیشه هم بوده پول نداره یا . .  . . اصلا تو چی کاره ای . . . راحت ریلکسیشن کن پاهاتو دراز کن . . . از یک تا  صد بشمر . . . چی کار داری به کار این و اون تو چی کار داری خورشید کی اومد و کی رفت ؟ هان ؟ چرا قدرنمیشناسی ؟ برو توی خیابون به درخت ها نگاه کن . . . یه دستمال بگیر دستت برگ ها رو از غبار پاک کن دو خط هم توی دیوار مبال ِ خونه ت شعر روی دیوار بنویس . آره جونم زندگی همینه . . . میدونم دلت میگیره صد بار قربون صدقه ی این عکس زیر میری اینم از جلو چشم بردار آ قربونت . 


 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

13 نظرات

  1. سلام میس
    منو که یادتون هست یکی از ساکنان  خیلی قدیمی این جزیره ی شما
    خوشحالم وبتون هنوز پابرجاست
    زیبا بود لذت بردم
    در نوشته هایتان اگر موضوع به این گونه نبود با توجه به تشبیهات و ترکیبات جالب و نگاه خاص به طبیعت  من حتما میگفتم یک شعر پست مدرن هستش
    نوشته هایتان یک جورایی از ترکیب داستان و شعر هست
    جالب بود
    ممنون
    گلگل

  2. عزیزم… راستی من آدرس و لینک وبلاگت رو در وبلاگم گذاشتم تا به این بهانه یه وقتایی بهت سر بزنم. خوشحال می شم تو هم چنین بکنی تا به این بهانه یه وقتایی به من سر بزنی.

  3. عزیزم… راستی من آدرس و لینک وبلاگت رو در وبلاگم گذاشتم تا به این بهانه یه وقتایی بهت سر بزنم. خوشحال می شم تو هم چنین بکنی تا به این بهانه یه وقتایی به من سر بزنی.

  4. چطوری عزیزم. خوبی..؟ الان مخ خوندن ندارم ولی مطلبتو بعدا می خونم. عزیزم

  5. منم
    یک سایه ی اصیل
    بدون آفتاب…!

               درود… دوست گرامی به دنیای من دعوتید.

  6. برمی دارم همه چیزو جمع می کنم و می رسم به زوال به یه مالیخولیا ی خوب و اونوقت اونوقت نمی دونم چی میشه ولی خوبه هرچی که باشه…

  7. ببیی می گه بع بع …دمبه داری نه نه پس چرا به من میگی بنویس هان …؟

  8. میس عزیز بر خلاف نوشته هاتون شما یک مصلح اجتماعی هستید که تازه بازم برخلاف نوشته هاتون دلتون میخواد همه چیزم تغییر بدید ولی از انکار به معنا میرسین و همین مشکل درست میکنه، نمیگم بده ولی نتیجه ای باب انتظار نداره.. یه استادی میگفت همیشه از خودت شروع کن.    
    راستی میس عزیز یادت باشه ایندفعه هم اولین نفری بودم که برای نوشتت نظر دادم.

  9. چه در دآوره این روزها 
    یعنی گذر از تاریخ انقدر سخته 
    پس چرا تو کتابها یه جوری می نویسن انگار هلو بپر تو گلو بوده 
    یا روزهای بدبختی اونقدرهام تو تاریخ به نظر طولانی نمیاد

  10. سلام ميس شانزه ليزه عزيز
    من يك پيج درست كردم براي اينكه وبلاگ نويسان جوان در اونجا دور هم جمع بشن و با نظرات و پيشنهادات و مطالب هم ؛ يكديگر رو همراهي كنن.خوشحال مي شم سر بزني
    https://www.facebook.com/AjtmaWblagNwysanAmatwr

  11. فکر کنم دست آخر من هم به همین نتیجه برسم و وا بدم. بشینم تا  سحر پلی ستیشن بزی کنم . صبح تا ظهر بخوابم.  ظهر سرپا یه چیزی بخورم و شاید بعدش یه خورده نئشه بازی و تا عصري كه آفتاب مياد پايين فيلم نگاه كنم. اونم فيلم تكراري شايد step brothers بعد عصري برم بازارچه پارك لاله يه چايي نبات و با آدم هاي ديوونه اونجا گپ بزنم و اگه كسي نبود با mp3 player  آهنگ گوش بدم. اون هم آهنگ تكراري. مثل zokero  . بعد بيام خونه باز بازي ، باز تا لنگه ظهر خوابيدن و باز…

  12. ای کاش می شد واقعا بی خیال تمام این "به تو چه"ها شد.
    در دیاری که گوسفندان گوشت خود به دندان گرگ می سپارند برای نجات بره هایشان…صحبت از رقص برگ ها در سمفونی نسیم ….صحبت غریبیست.
    .
    این روزگار برای هنرمندان(مخصوصن) ، تلخ ترین ثانیه ها را رقم می زند