یکشنبه , ۱۹ مرداد ۱۴۰۴

میس شانزه لیزه

مرگ

میس شانزه لیزه ، در را قفل کرد و کفشهای تخت بند دارش را که بندش پیچ میزد دور ساق را پرت کرد گوشه ای ،‌ برق ها قطع بود ، توی خاموشی به سر میبردند ، تلو تلو خوران خودش را به کاسه ی دستشویی رساند و به ریمل هایی که از مژه هایش ریخته بود روی گونه ها، …

ادامه مطلب

2046

     من عاجزانه از شما خواهش میکنم ، التماس میکنم . تمنا میکنم به حرف های من گوش بدید . اجازه بدید گاهی ( ببینیم ) . الان که دارم این پست رو میذارم چشم هام خیسه و اشک دارم میریزم . اشک از سر خوشحالی و غم نیست . این اشک شاید از جنس اشک های  دامود پس از دیدن …

ادامه مطلب

مرض تحقیر

آمبیانس  (( اینجا )) تحقیر نمودن دیگران ، نام مرضی است که خیلی ها دچارش میشوند . در این حال آنها با تحقیر و تخریب روحیه ی دیگری دچار نوعی خودستایی از نوع نامرئی شده و در درون قانع میشوند . مخصوصا اگر این آدم ها (گاو پیشونی سفید) باشند که دیگه بدتر . . .  این روزها ورزشکاران ، …

ادامه مطلب

مده آ – کارمن – ماریا کالاس

نوشتن در مورد کسانی که عوام الناس نمیشناسند و آدم های سختی هستند …سخت …دشوار است .  ماریا کالاس را اولین بار در فیلم ( مده آ ) ی پازولینی دیدم . در دوره ی دانشجویی . . . مده آ … از آن کاراکترهای اساطیریی است که به زعم من سرشار از غم و عشقی عجیب و عجین با ماخولیا و شوریدگی …

ادامه مطلب

عادت

    ساعت پنج صبحه . یه رب دو شامبر قرمز پوشیدم و یه نسکافه ی داغ کنار دستم گذاشتم و دارم روی کی بورد تایپ میکنم . نمیدونم چی میخوام بنویسم. ساعت 4 نصفه شب رفتم حموم . از اون جا که تعلل در کار استحمام موجب کلافگی و افسردگیه به تاخیر ننداختمش جانم . موهام شده رنگ سیم …

ادامه مطلب

مشروطه بانو

از همین الان میتونم تیرهایی که به سوی من نشونه رفته رو ببینم اما از اونجا که آدم به امید زنده اس ، و من یه نمه به خودم مطمئنم پس نقطه نظرم رو نسبت به مشروطه بانو مینویسم چه باک ! بروشور کاهی با مهرهایی که جای جای صفحات اون ، از پیش ذهنیت ما رو با فضایی ، …

ادامه مطلب

فرش

توی ماشین داشتیم میرفتیم که یک مرتبه ، حرفمان شد ، شروع کرد همان حرف های صد تا یک غاز همیشگی اش را زدن ، نمیخواست مقر بیاید ، من هم ساکت نشسته بودم . توی ماشین که داشتیم میرفتیم ، هوا ابری بود و سقف ماشین ما که کروک بود و زبان زد خاص و عام ، باز بود …

ادامه مطلب

نسناس

نسناس کی خوابم بُرد نمیدانم . این از قدرت ِ اشک است که جان را چون شمع به هیچستان میبَرَد . این اشک است که گُل های فَرش را تَر میکند و به ان ها جان میبخشد . گل هایی که ریشه میگیرند و تو را در خودشان همچون پیچک و عشقه میپیچند و به ناکجا میبَرَند . کی خوابم …

ادامه مطلب

سال ثانیه

نمایش "سال ثانیه" از یک پیشنهاد شروع شد. پیشنهادی از طرف فستیوال "اشپکتاکل" سوئیس. قرارمان این شد که از "هیچ" شروع کنیم و گروهی که خالصانه آمد و رنگ خود را بر این "هیچ" پاشید تا "سال ثانیه" شکل بگیرد.

ادامه مطلب

88/8/8

میس شانزه لیزه سرش را از پنجره تو آورد . کمی فکر کرد ، بعد رفت تمام شمع های اتاق زیر شیروانی اش را فوت کرد . چتر قرمزش را برداشت ، از پنجره بیرونش آورد ، بازش کرد و مثل مری پاپینز پرید بیرون . منتها پایین نرفت ، یکی زد توی گوش جاذبه ی زمین ، یکراست پرواز …

ادامه مطلب