میس شانزه لیزه

بهجت صدر ، نخستین بانوی نقاش نوگرا

بهجت صدر  5 سال ِ پیش ، بهجت صدر را به آتش کشیدند و همان طور که خودش خواسته بود ، دفن اش نکردند ، مزاری ندارد تا بر سر ِ مزارش بروند و گُل و یادگاری بگذارند ، عکس بگیرند و نمایش بدهند . آرزو داشت، مرگش در آب باشد و چنین شد . در دریا سکته کرد و دار فانی …

ادامه نوشته »

آقای دکتر

میس شانزه لیزه بعد از اینکه دفترچه ی جادویی اش رو از توی چمدون کهنه و قدیمی اش در آورد و بازش کرد دید یک سری آدم که نقاشیشون کرده بود -و برای هر کدوم یک اسمی  گذاشته بود- دارن بهش فحش میدن و پشتشون رو کردن بهش….یکی توی دستش گله…اون یکی یه سبد نارنگی دستشه…اون یکی گری کوپر رو گرفته …

ادامه نوشته »

عیش و نیستی -شبکه چهار

قبلا ، قبل از اینکه (عیش و نیستی) سر زبان ها بیفتد، نمایشنامه را خریده بودم و خوانده بودم و در بلاگ قبلی به همه توصیه اش کرده بودم که نمایشنامه ی عیش و نیستی اثری است متفاوت با نگاهی که شاید بتوان اسمش را کمدی سیاه گذاشت به سرنوشت یک نویسنده ! هنگامی که ایرج راد عیش و نیستی …

ادامه نوشته »

عید ؟

  خدا جون این سال 1389 داره میمیره . باید براش یه گور درست کنم . مثل گور هایی که برای سالهای پیش درست کردم و خاطرات رو چالشون کردم و خاطرات مثل اشباحی از زیر سنگ لحدشون زدن بیرون و منو توی چنبره ی خودشون گرفتن . اما چه بخوام چه نخوام زور زمین بیشتره ، چرخ میزنه ، …

ادامه نوشته »

تار و پود

معصومیت از دست نرفته آمبیانس :‌((  اینجا  )) میس شانزه لیزه ، قیچی را برداشت و آستین همه ی لباس هایی که داشت را قیچی کرد . آستین ها را به هم گره زد و ازشان ریسمانی ساخت . میس شانزه لیزه کاغذ کاهی هایش را برداشت و روی هر کدام رج زد ( نجابت ) . خنده بر لبانش میماسید …

ادامه نوشته »

سرنوشت یک نقاشی

یک ) شب بود . کوه ها تا خود ستاره ها بالا رفته بودند . سربالایی را پیاده میامدم . کوچه تاریک بود مثل قیر . باد میوزید لای شاخ برگ درخت ها . صدای به هم خوردن برگ ها . وسط کوچه نور افتاده بود . نور از آشپرخانه ی خانه ای بیرون زده بود که بیرون پنجره اش …

ادامه نوشته »

بشکن بشکنه

میشه یه کوچولو جرات داشته باشی ؟ آره ؟ میشه بزنی این شیشه ی خیس رو بشکونی و بیای تو . من منتظرتم . نمیشه ؟ نمیتونی ؟ میترسی ؟ چون که من رو نمیبینی ؟ هه ! چی فکر کردی که من رو ببینی میشناسیم ؟ یعنی میخوای بگی این همه به شناخت خودت از من ایمان داری ؟ …

ادامه نوشته »

رویا ی نیمه شب . . .

میس شانزه لیزه ، قبل از اینکه کفش های پیروزی اش را بپوشد و راهی سفر شود ، تقه ای به شیشه ی بیجان آمپول زد و با چشمانش با مایع بی رنگ درون آمپول چشم دوخت ، مثل همیشه سر آمپول را با حرکتی که درش حرفه ای شده بود ، از تنش جدا کرد ، آمپول دیگر سر …

ادامه نوشته »

Le notti di Cabiria

  شب های من   به دلیل تلخی مطلبی که میخوام بنویسم آخرش این آمبیانس رو گوش کنید 🙂 ( ** )  وقتی فکر و ذکر بعضیا سفره ی هفت سین بود ، و سال 90 مثل ِ آّب ِ خوردن … توی دو سوت داشت فیریز میشد و میمرد و همه داشتند جشن میگرفتند و توی تلوزیون این ور آب و …

ادامه نوشته »

آهای نوکر !

به نام خدا  جناب ِ آقای مخابرات  جناب ِ آقای همراه ِ اول  جناب آقای مبین نت  سلام ، خسته نباشید . بهتر است خیلی زود بروم سر اصل مطلب  باری  شما را چه میشود ؟ آیا وجدان و شرفی در وجود شما به صورت بالقوه وجود دارد ؟ ؟ ؟ ماه هاست که کندی سرعت اینترنت این مرز پر گهر ، جزو …

ادامه نوشته »