یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳

Tag Archives: نقد

پیتر و ایران

آمبیانس ((  اینجا )) ست . به به . شخص سمت راست ( پیتر بروک ) نام دارد که خب ، کسانی که اهالی تئاتر هستند ایشان را شناخته و اون هایی که نیستند بدونند ، ایشون کسی بود که در سال ١٣۵١، یک بار به ایران آمد و در جشن هنر شیراز تئاتر (اورگاست ) را با کسانی که …

ادامه مطلب

مختارنامه یا سوهان روح ؟

یه تلفن باید بزنم به فرانکفورت . . . قرار میذارم . . . بعد تلفن میزنم به ناشرم . . . رمانم با وجود اصلاح شدن اصلاحیه ها هنوز مجوزش نیومده . . . یکی از استادهای دانشگاهم صبح زنگ زده روی انسرینگ ماشین موبایلم و یک دقیقه سکوت کرده . . . موهام رو که هاشوری از قرمز …

ادامه مطلب

خبرنامه ی جزیره در کهکشان

داشتم فکر میکردم توی این جهان وانفسا تسکینی نیست ، هر چیزی که هست ، افسانه است ، و من برای این افسانه ها زنده مونده م ، برای نقش و نگارهایی که توی خیالم هستند و توی جهان واقعی غایبند ، کاش میشد جادوگر بودم ، همه ی خیال هام رو ظاهر میکردم ، خطوط کف دستم رو تغییر …

ادامه مطلب

خاکی

خاکی ، خاکی باش توی بلاگ الهام پاوه نژاد عزیز ، در رسانه های دیگر و در فیس بوق ، چیزهایی خواندم و چون سرم بوی قورمه سبزی میدهد و یه نمه و یه جو غیرت برایم باقی مانده ، همچین نشد که بی تفاوت بگذرم ازش ، از چیزهایی که دوستان زیادی (لایک ) مالیش میکنند . تراس را …

ادامه مطلب

هزار و یک تو

  میس شانزه لیزه که دختر ِ سر به زیری نبود ، توی کوزه ی سفالی بزرگی نشست و طناب را کشید بالا ، وارد ِ کلبه ی چوبی بالای درخت شد . دور و اطرافش را حصیر گرفته بود و تمام سقفش را کرم شبتاب کاشته بود . میس نشست کف ِ اتاق و شروع کرد به نوشتن ِ جمله های رمز …

ادامه مطلب

اتاق سیگار

تفلیس / گُرجستان میس شانزه لیزه کنار ِ شومینه دراز کشیده بود که یک نامه از زیر در خانه سُر خورد و آمد تو . در نامه نوشته شده بود که شما در قرعه کشی برنده شده اید و میتوانید به تفلیس بروید . میس شانزه لیزه که از شهر ِ خاکستری بی روحی که درش زندانی شده بود و میلیون ها …

ادامه مطلب

میس شانزه لیزه در سینما چشم

میس شانزه لیزه وقتی به خودش آمد ، دید وسط ِ باغ فردوس ، دراز کشیده است . فواره های باغ دیگر سربلند نبودند ، صدای جیرجیرک می آمد و درِ باغ بسته شده بود . میس شانزه لیزه به خودش که آمد دید سیگارخاموشی میان انگشتانش مانده . فهمید که سیگار را روشن نکرده به خواب رفته . کبریت لازم …

ادامه مطلب

چه کسی برای نویسنده تره خورد میکند ؟

این روزها حدود سه یا چهار بعد از ظهر بیدار میشم ، یه لیوان آب خنک میخورم و به زور پلک هام رو از هم باز میکنم ، این روزها قرص هام رو زیاد کردم ، بهتره بگم این شب ها . شب رو دوست دارم و عاشق رمز و رازشم . این روزها چرتکمه که میذارم وسط یه نیگاه …

ادامه مطلب

در دست بررسی است

در دست بررسی است قلم در دست میگیرم وتمام جانم را زهر میکنم و مینویسم که نفرین بر هر چیزی که خاکم را چونان به سم کشاند که هیچ بادی زین پس در آن نتوان وزید که غبارهایش را برباید  . هیچ برکتی بر زمین ها نخواهد ماند . نیشکرها آب شدند .  دست کشاورزمان شد کفچه ی گدایی و دست …

ادامه مطلب

کودکی . . .

سرآغاز : ( این ) پرولوگ : دکتر روان شناس یا روان پزشک یا روان پریش  ، سرش رو آورد جلو  و از من که توی صندلی فرو رفته بودم  پرسید :” وقتی در خونه ت رو باز میکنی میری تو ،‌وقتی در باز میشه چه احساسی داری؟ “ من : ” ( به دلیل ترس از کتکهای بانوی خانه ، …

ادامه مطلب