جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

Tag Archives: جزیره درکهکشان

زن ستوان فرانسوی

پرولوگ : همین جوری که از فرط کنجکاوی و فضولی سر خم کرده بودم ببینم فیلم های جدیدی که پهن زمین شدن چیه…احساس کردم کسی از پشت سر سعی میکنه کیفم رو بدزده…پس بدون اینکه نگاهش کنم کیف رو از بندش از روی شونه -طی حرکت مارپیچ -چرخوندم دور مچ دستم و بی اینکه به پشت سرم توجهی کنم…در میان …

ادامه مطلب

عشق بهتر است یا ثروت ؟

    عشق بهتر است یا ثروت ؟ همیشه وقتی زنگ انشا میرسید یکی از کلیشه ای ترین سئوال های معلمی که رسالت تدریس انشا رو بر عهده داشت این بود که گچ رو برداره و روی تخته بنویسه (علم بهتر است یا ثروت ؟) و همیشه همه ی بچه ها انشاهای زیادی در باب بهتر بودن علم مینوشتند و …

ادامه مطلب

ای (یی-چینگ) چاخان !

  سکه ها رو توی دستم چرخونم و یه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم خودم رو با کهکشان ها و جهان یکی کنم و روحم رو به اعماق جهان بفرستم…..سکه ها رو میچرخوندم و بعد مینداختم روی سطح صاف پارکت اتاقم…سکه ها دور خودشون چرخ میخورن یه طوری که انگار مثطند (ببین اینو مخصوصا این طوری نوشتم ها )….بعد پهن …

ادامه مطلب

روان شناسی از راه دور

من مدت هاست که میخوام در مورد یه مسئله ی فوق العاده جزیی و کم اهمیتی بیام نظریه ام رو ارائه بدم اون هم چیزی نیست جز برنامه هایی از قبیل – رازها و نیازها– و غیره که ماشاالله تعدادشان به تعداد انگشتان دست و پای من و تو همه ی برو بچه هایی که سمت چپ لینک شده ن …

ادامه مطلب

همیشه زود دیر میشه……..

با خودم لج کردم…پیش خودم گفتم باید خودمو (هجنکش ) – بر عکسش کنید- کنم…حدود 2 نصفه شب رفتم زیر دوش آب گرم تا حسابی خواب از سرم بپره…وقتی در اومدم دوربین رو گذاشتم شارژ بشه….چون کرم داشتم و میخواستم از طلوع عکس بگیرم…یکی از بدترین لحظه ها همین طلوع صبحه به نظر من….به خودم گفتم بعد از اذان صبح میزنم بیرون.نمیدونم …

ادامه مطلب

مرد نامرئی

میس شانزه لیزه داشت فهرست بلند و بالایی که از امراض مختلف روانی خود  پشت سر هم سوار کرده بود نگاه میکرد و میشمرد. در هر دوره ای به یکی از این امراض دچار بود .  ابتدا اسکیزوفرنی را از سر گذرانده  و سپس وارد مرحله ی پارانوئید شده و بعد از آن هم دچار مانیک – دپرسیو شده و مدال …

ادامه مطلب

از انارک تا ونیز

* قبل از اینکه برم سراغ http://www.sepehry.com/ (مریم سپهری)…و تو ضیح بدم که چی شد که این عکس بالا رو پیوست کردم . میخواهم یک خاطره تعریف کنم….خاطره ای که من و هفت و مریم سپهری و خاطره اش از انارک   رو به هم پیوند داد. چند سال پیش بود. میس شانزه لیزه در اتاق رو از تو قفل کرده بود …

ادامه مطلب

از فرهاد ناظرزاده کرمانی تا اهمیت یک دلبستگی

اون شب وقتی داستان (میس شانزه لیزه و لوبیای سحرآمیز ) رو این جا نوشتم…دلم خواست دوباره برم سروقت فیلم هام …مالنا رو برداشتم که دوباره ببینم…شاید میخواستم حس جک به میس شانزه لیزه رو در فیلم (مالنا ) –اثر جوزپه تورناتوره– پیدا کنم….در درس های شخصیت شناسیی که توی دانشگاه گذروندیم مراحل رشد شخصیت از دیدگاه فروید و یونگ  …

ادامه مطلب

پستچی سه بار در نمیزند

بارها و بارها گفته ام که من  با شهامت و مثل گرگ پای نظریاتم در مورد تئاتر و ادبیات نمایشی و داستان می ایستم و ازش دفاع میکنم چون درسم این است اما برخلاف خیلی ها که خود را در مورد همه چیز کاردان و صاحب نظر میدانند..  نخیر ..بنده این طور نیستم….و هیچ هم خجالت نمیکشم بگویم که در …

ادامه مطلب

اتاق زیر شیروانی

…..میس شانزه لیزه دید در سرای قبلی با اندوه و تنهایی که از سر و کول دیوار شر شر میبارید کنار نمی آید پس اسبابش را جمع کرد و برگشت به همان محله ی قبلی…دوباره شروع کرد به  باز کردن چمدان و چیدمان و …هوا به قدری گرفته بود که اگر سرش را از پنجره ی اتاق زیر شیروانی اش …

ادامه مطلب