بایگانی برچسب: جزیره درکهکشان

نفر دوم

کیست یاری کننده ای که مرا یاری کند ؟ علی سنتوری عزیز ، وقتی که هانیه تو رو ترک کرد و دیگه دست و دلت به کار نرفت خیلی غمگین بودی ؟ حتی توی بدترین شرایط ، وقتی کارتون خواب شدی ، یادش بودی ، گفتی :” زنم رو ازم گرفتید ، خونم رو ازم گرفتید ! ” ، علی …

ادامه نوشته »

head-on

درمورد فیلم هد آن اثر فاتح آکین

ادامه نوشته »

لیر شاه

در خیلی کودکی ، خوب خاطرم هست ، از فرط تک افتادن میان قوم یاجوج ماجوج ، سرگرمی ام شده بود گوش دادن به نوار قصه ها ی کدو قلقله زن ، شهرموش ها ، آقا موش شکمو، زبون دراز و …همین طور جذب فیلم های تلوزیون شدم ، خوب یادم هست ،‌ وقتی اولین بار (هملت ) را دیدم …

ادامه نوشته »

شکار روباه

باید اول از همه  اسفند دود کنم  “ کبود چشم ، زاغ چشم ، شور چشم ، سیاه چشم ، سق سیاه ، سر سیاه ، همسایه ی دست چپی ، همسایه ی دست راستی ، لینک دونی جزیره ، تازه واردها ،  صبح زا، ظهر زا، شب زا، چرندگان ، پرندگان هر کس که اسمش یادم رفت ، بترکه چشم حسود …

ادامه نوشته »

عدو شود سبب خیر

  میس شانزه لیزه ناخن هایش را سوهان زد . فوت و بلند و بالایی بهشان کرد. غبار سفیدی عین برف از زیر ناخن ها بلند شد و روی زمین نشست . میس شانزه لیزه از روی صندلی بلند شد و رو به روی آینه ایستاد . بارانی چرم مشکی رنگش را به تن کرد . کمربند پت و پهن …

ادامه نوشته »

اختراع و پروفسور بالتازال

از در و دیوار شیمی و عنصر میریخت . میس شانزه لیزه نگاه کرختش را انداخت به قفسه ی رو به رو . مواد شیمیایی رنگی با عطرها و جنس های مختلف کنار هم …قد و نیم قد ردیف شده بودند. صدای قل قل از آزمایشگاه پشت سرش بلند بود . پروفسور بالتازال دستش را کشید به ریش پروفسوری اش …

ادامه نوشته »

مرثیه ای برای یک سبک وزن

مثل همیشه رسیدن به ۴ راه ولیعصر نیرویی مرموز رو توی وجودم فعال میکنه…شاید بوی نسکافه و سیگار و کاغذ کاهی و یا نم نم بارون و صدای هر هر حنده یا شاید هم هق هق گریه واسه زمانی که دم تلفن کارتیا صف میبستیم و میخواستیم اذیت کنیم جماعتی رو و گروتسکی به وجود میومد که خند خندان و …

ادامه نوشته »

پدرو پارامو

 * با توجه به اینکه هر بار  که در مورد کتابی  یا فیلمی در این جا نظراتم رو هویدا کردم دوستانی آمده اند و پیشنهاد دادند که :” کاش از قبل میگفتی ….” فکر کردم این بار به جای بذله گویی یا مدیحه سرایی در رثای خودم و این زندگی بیایم و از کتابی که دست گرفته ام تا بخوانمش …

ادامه نوشته »

جارو + حماقت من

میس شانزه لیزه چمدان را وسط اتاق گذاشت و شروع کرد بستن وسایلش….هر چه بود و نبود را در آن ریخت و آماده ی هجرت کوتاه مدتی شد…تا بلکه در این هجرت کوتاه مدت بتواند رمان آخر را آن طور که باید و شاید ماشین کند و به قول و نصیحت دوستش عمل کرده قسمت هایی را حذف کرده و …

ادامه نوشته »

شاید….

  بعضی وقت ها از خودم سئوال میکنم” یعنی تو قبل از اینکه همینی باشی که الانی چی بودی ؟” و مدام فکر میکنم که شاید من یک ذره بودم در خورشید….یا یک گیاه بودم …شاید گیاه گوشتخوار وحشی و سرکش…شاید هم یک کرم خاکی بودم یا که یک جغد توی خرابه ها….درست مطمئن نیستم….اما هر چیزی که بوده باشم …

ادامه نوشته »