جمعه , ۷ دی ۱۴۰۳

TimeLine Layout

دی, ۱۳۴۸

  • ۱۱ دی

    طلسم سومین پسر پادشاه

    سلام بابابزرگ این منم . نوه ی ارشدت . . . نشسته ام درست رو به روی عکست . دلم برای چشمهای تیله ای ات که رنگین کمان سبز و آبی و طوسی را توی خودش چرخ میداد تنگ شده … از وقتی مردی ، از ده سال پیش که بیست ساله بودم ، بعد از رفتن تو آرزو کردم …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    آواز زنان زیر اکسیژن مصنوعی

      آواز زنان زیر اکسیژن مصنوعی   هی خانه ی موسیقی سلام ! هفته ی پیش توی دوازدهمین جشن خانه ی موسیقی ، توی تالار وحدت ، اومدی و معلوم نیست چی شد ، چه جوری دری به تخته خورد و تو از دوازده تا بانوی موسیقی تقدیر کردی و عده ای هم واست هووورااا کشیدند که بابا تو چه …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    اینترلود – بلیط نیم بها –

     مثلا من یک عدد میس خوش و خندانم . مثلا دارم با دمبم گردو میشکنم ، مثلا میخوام  بگم هیچ وقت توی هیچ هچلی نیفتادم برای همین خیلی خوش و خندان ، با خط 11 میرم سر یه کوچه ، تا این سر کوچه رفتن باید کلی سرپایینی نفرین شده رو طی کنم ، طی میکنم . وای میستم . …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    عادت

        ساعت پنج صبحه . یه رب دو شامبر قرمز پوشیدم و یه نسکافه ی داغ کنار دستم گذاشتم و دارم روی کی بورد تایپ میکنم . نمیدونم چی میخوام بنویسم. ساعت 4 نصفه شب رفتم حموم . از اون جا که تعلل در کار استحمام موجب کلافگی و افسردگیه به تاخیر ننداختمش جانم . موهام شده رنگ سیم …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    بهار و آدم برفی

    سلام . نه اینکه من این گوشه ی دنج جزیره دارم واسه خودم یه کری و کوریی میکنم برای همین تو ی این عالم نابینایی که از بینایی خیلی ها دیدگانش واضح تره دارم خیلی هم با پر رویی تمام راجع به کاری که ربطی به کار و کاسبی من داره و توش وول خوردم و خاک  توی گلوم رفته …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    بشکن بشکنه

    میشه یه کوچولو جرات داشته باشی ؟ آره ؟ میشه بزنی این شیشه ی خیس رو بشکونی و بیای تو . من منتظرتم . نمیشه ؟ نمیتونی ؟ میترسی ؟ چون که من رو نمیبینی ؟ هه ! چی فکر کردی که من رو ببینی میشناسیم ؟ یعنی میخوای بگی این همه به شناخت خودت از من ایمان داری ؟ …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    مرد بی سر

    وقتی میس شانزه لیزه بیدارشد ، اولین چیزی که چشمانش را پر کرد ، ابرهای به هم فشرده ی سیاه رنگ بود ، ابرهایی که با وزش باد به هم نزدیکتر میشدند و در هم فروترمیرفتند، میس ، خودش را پشت گاری مردی دید که سر نداشت . جاده ی پیش رو ، دشتستانی بود مثال اسالم و خلخال ، …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    خبرنامه ی جزیره در کهکشان

    داشتم فکر میکردم توی این جهان وانفسا تسکینی نیست ، هر چیزی که هست ، افسانه است ، و من برای این افسانه ها زنده مونده م ، برای نقش و نگارهایی که توی خیالم هستند و توی جهان واقعی غایبند ، کاش میشد جادوگر بودم ، همه ی خیال هام رو ظاهر میکردم ، خطوط کف دستم رو تغییر …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    سونامی سرطان خون

    آمبیانس …. (( ** )) میس شانزه لیزه که زیر چشمانش گود رفته بود ، پنداری دو چاه ، زیرآن نقب زده باشند ، رو به دکتر گفت :” تحملش رو دارم هر چی که هست رو بگید . چند روز دیگه فرصت دارم ؟” . دکتر که همه ی دندان هایش طلا بود و موهایش جو گندمی ، از …

    ادامه مطلب
  • ۱۱ دی

    ایران

        برای تو که نا امیدی . که نمیتونی بیای تهرون . همون تهرونی که جای قشنگیه ولی مردمش بدن ! ، که تهرون الان جای قشنگی هم نیست و مردمش همون جور ، به شیوه ی ایام ماضی بدن . تو که نا امیدی که چرا شهرستون ها سینماهاش بسته س و عکسش رو میفرستی ، هفت ، …

    ادامه مطلب