جمعه , ۷ دی ۱۴۰۳

TimeLine Layout

آبان, ۱۳۸۹

  • ۱۱ آبان

    حذف شورعاشقانه

    میخواستم کلی دل و قلبه بگیریم و ناز و نوازش کنیم همدیگه رو که این همه از هم دور بودیم . نمیدونم این چه احوالاتیه که دارم . توی یه هفته دو تا دکتر رفتم و بالای دویست هزار تومن خرج کردم که ببینم چه مرگمه ؟ چرا سرم گیج میره ؟ چرا دوباره پاییز که شد من این جوری …

    ادامه مطلب
  • ۲ آبان

    کسوف

      نفله ی دیدن نمایشم . وقتی نزدیک چهار راه ولیعصر میشم همیشه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه که این (کار)ی که بناست ببینم چه جوریه ؟ مخصوصا اگر نویسنده یا کارگردانش رو بشناسی ، انگاری ، اهمیت اون کار برات بیشتر میشه ، دوست داری مو رو از ماست بیرون بکشی یا پنبه زنی کنی ، دوست داری …

    ادامه مطلب
  • ۲ آبان

    خون آبی

     ( این عکس را به عشق زندگی ام تقدیم میکنم ) داشتم به این فکر میکردم که چرا افکار و ذهنیاتم منطق حالیشون نمیشه و کلا با هیچ قرصی شفا پیدا نمیکنه . یه سری جمله پیدا کردم  گیج تر شدم . گابریل گارسیا مارکز :                             ” زندگی آنچه زیسته ایم نیست ، بلکه خاطراتی است که از گذشته داریم …

    ادامه مطلب

مهر, ۱۳۸۹

  • ۳۰ مهر

    جاودانگی

    خب ، اس . ام . اس پشت سر هم میگیری که تولد کوروش کبیر مبارک باشه .و . . . مثل اینکه به زور بخوایم به خودمون ثابت کنیم ما هنوز همون ایرونی های زمان کوروش کبیریم . نمیدونم انگار هر چقدر از اصل خودمون دور تر میشیم بیشتر به این تاریخ ها میچسبیم و این بده . چه …

    ادامه مطلب

شهریور, ۱۳۸۹

  • ۲۹ شهریور

    من

    عکس من روی آینه ی دق افتاده بود . عکس من نه که خود خودم . وقتی به خودم توی آینه نگاه کردم . آینه ترک برداشت . پودر شد و ریخت روی زمین . آینه هم از من حوصله اش سر رفته بود . فکر کردم چه مصیبتکده ای شده این زندگی ! گاهی حتی خیال هایم هم از …

    ادامه مطلب
  • ۲۸ شهریور

    چه کسی نمیخواهد گلشیفته فراهانی باشد ؟

    میس شانزه لیزه خواب بود . (این)(دانلود کنید و با دقت به زیر و بم صدا گوش دهید ) را گذاشت تا بشنود . بیدار شدن ، ضرورت دردناک روزمرگی ، مواجه شدن با دنیای روبه رو که باید یه جوراهایی بشی باهاش رو در رو . بیدار شدن ، ضرورت دردناک جنگیدن علیه همه ی چیزهایی که به تو هجوم …

    ادامه مطلب
  • ۲۶ شهریور

    نفس عمیق

    تنبان فنری سفید به نیمتنه ی  ساتن شیری رنگ وصل بود و میس شانزه لیزه نمیدانست دقیقا با این لباس در آن اتاق چه میکند . روی سرش تل پر از شکوفه و غنچه های صورتی رنگ بود ، میس رو به روی آینه دستش را به آنها زد و دید که غنچه های طبیعی هستند که لای موهای مسی …

    ادامه مطلب
  • ۲۲ شهریور

    زندگی گذشته !

    داشتم از شهربازی تفلیس با همسفرم بیرون میرفتم که حین راه رفتن شروع کرد به تعریف داستان عجیب و غریبی که با شنیدنش زانوهایم قفل کرد و از لرز نتوانستم همی ، از پله های درب خروجی بیرون روم و روی ویبره مانده بودم . ماجرا از این قرار بود ….خیلی خلاصه …. همسفرم میگفت، دختر عمه ی عجیبی دارد که …

    ادامه مطلب
  • ۱۸ شهریور

    هامون

    برای امروز یه قصه ی خوشگل فانتزی میس شانزه لیزه ای آماده کرده بودم و دلم میخواست بنویسمش. . .حتی چند تا عکس هم براش پیدا کردم و گذاشتمش کنار، اما الان که دارم با شرمندگی تمام پست عوض میکنم و این پست عوض کردن پنداری پوست انداختنه واسه من نمیتونم از امشب بی تفاوت بگذرم . من یه دختر …

    ادامه مطلب
  • ۱۵ شهریور

    بیرجند….فرهنگسرای ارسباران

    ما اصولا باید در این خاک برای هر چیزی غسل صبر بگیریم و سوره ی والعصر بخونیم تا شهید نشیم . توی این چند روزی که پرشین بلاگ در حال بنایی و لوله کشی و وصل کولر بود دهن ما سرویس شد از بس سرمون به دیوار بتنی این جا خورد . برای جزیره در کهکشان مسئله ای نیست چون …

    ادامه مطلب