بایگانی برچسب: نقد

Le notti di Cabiria

  شب های من   به دلیل تلخی مطلبی که میخوام بنویسم آخرش این آمبیانس رو گوش کنید 🙂 ( ** )  وقتی فکر و ذکر بعضیا سفره ی هفت سین بود ، و سال 90 مثل ِ آّب ِ خوردن … توی دو سوت داشت فیریز میشد و میمرد و همه داشتند جشن میگرفتند و توی تلوزیون این ور آب و …

ادامه نوشته »

مجازی بودن یا حقیقی بودن مسئله این است ؟

میس شانزه لیزه عروسک هایش را دور خود جمع کرده بود و داشت در همان اتاق زیر شیروانی باهاشان حرف میزد….اگر پشت در بودی و صدایش را میشنیدی فکر میکردی جمعی را مهمان کرده و دارد برایشان سخنرانی میکند….با روان نویس مشکی رنگش روی ورق های کاهی دم دستش چیزهایی مینوشت …بعد هم  با انگشت اشاره رو میکرد به عروسک …

ادامه نوشته »

دایره گچی قفقازی

  این داستان واقعی است شاید توی تصور شما نگنجه .عب نداره خب ، توی تصور منم نمیگنجه .این که توی این دوره زمونه ، که وقت طلاست و قیمت طلام که خب بالاست ، یه عده ای طلاهاشون رو میان میریزن کف زمین سوله ، سوله ای که آدرسش فرهنگسرای بهمنه . شوخی نمیکنم . میتونید برید ببینید . …

ادامه نوشته »

خواب را با دیده ی عاشق چه کار ؟!

  من نه بد خوابم ، نه بسیار خواب . نه پُر خواب و نه بد خواب . همیشه از تخت خوابم ترسیده ام . همیشه خواب هایی سراغم را گرفته اند ، بردندم به دنیای ناشناخته شان که ازشان ترسیده ام . همیشه بیدار که میشوم ، چشم بندم را که باز میکنم ، از این بیدار شدن خسته …

ادامه نوشته »

ای بیهوشی، جاودانه باش !

آمبیانس ((( اینجا ))) آمبیانس رو گوش کنید .    ای استخوان ها که زیر سنگ لحدید و زیر لگدید و زیر برف سردید و توی آفتاب تف دیده و گرمید و توی آن خاک و خل تنگید ، ای استخوان های بابابزرگم ، هیچ وقت تو را نفهمیدم … عکس هایت را زیر و رو کردم … استخوانهایت پشت …

ادامه نوشته »

عاشقیت /4 Months 3 Weeks and 2 Days

  ١۶ فروردین ، سوختم . اگر  اون نبود الان پودر شده بودم . شب بود . خیلی شب . بعد از نصف شب . سرد بود هوا . سردتر از الان . رب دوشامبرم رو از استانبول خریده بودم . قرمز بود . رنگ خون . کنار یقه اش پر از مونجوق دوزی های آینه ای بود . حاشیه …

ادامه نوشته »

هزار و یک تو

  میس شانزه لیزه که دختر ِ سر به زیری نبود ، توی کوزه ی سفالی بزرگی نشست و طناب را کشید بالا ، وارد ِ کلبه ی چوبی بالای درخت شد . دور و اطرافش را حصیر گرفته بود و تمام سقفش را کرم شبتاب کاشته بود . میس نشست کف ِ اتاق و شروع کرد به نوشتن ِ جمله های رمز …

ادامه نوشته »

اتاق سیگار

تفلیس / گُرجستان میس شانزه لیزه کنار ِ شومینه دراز کشیده بود که یک نامه از زیر در خانه سُر خورد و آمد تو . در نامه نوشته شده بود که شما در قرعه کشی برنده شده اید و میتوانید به تفلیس بروید . میس شانزه لیزه که از شهر ِ خاکستری بی روحی که درش زندانی شده بود و میلیون ها …

ادامه نوشته »

خواب / تولد یک سیامک صفری

آمبیانس فضا : (( این )) یکی از نوکتورن های شوپن کمر به قتل زمان بسته م . پام رو روی صفحه های تقویم میذارم . له و مچاله شون میکنم . بادبزنم رو تکون میدم و از پشت اون ، خودم رو میبینم . یه جوری راه میرم انگار روی لبه ی بهشتم و از این بهتر نمیشه . دهنم …

ادامه نوشته »

27 آگوست کِی بود ؟

میس شانزه لیزه کاغذ را در میان ِ انگشتان ِ استخوانی اش مُچاله بِکَرد ، دهان باز و آن را در حلق فرو بردش . کاغذ را خوردش ، خوردن مشتی کلمه ، که نمیدانست که میداند راست است یا که نه دروغ ، مثل ِ صدای کالسکه ای تویش بود ، صدای چرخ هایی که روی سنگفرش ِ خیس خود را لت و …

ادامه نوشته »