بایگانی برچسب: نقد

سونامی سرطان خون

آمبیانس …. (( ** )) میس شانزه لیزه که زیر چشمانش گود رفته بود ، پنداری دو چاه ، زیرآن نقب زده باشند ، رو به دکتر گفت :” تحملش رو دارم هر چی که هست رو بگید . چند روز دیگه فرصت دارم ؟” . دکتر که همه ی دندان هایش طلا بود و موهایش جو گندمی ، از …

ادامه نوشته »

قلب هشتپا

میس شانزه لیزه ، توی وانِ حمام نشسته بود . توی وان ِ حمام ، کَف و خون ، پُر بود . پُر، مروارید و مرجان بود کَف ِ وان و جُز آن هشت پایی بود سیاه و لزج ، لَزج و لیز و هیز که چسبیده بود به گوشه ی حمام و هر پایش را به جایی تکیه داده بود ، …

ادامه نوشته »

شروع

حسن مطلع اولین پست ٩٠ رو با تصویری از اسطوره ی زیبای سینما ، سوفیا ، قاب میگیرم بلکه در انتها ی ٩٠ – گر جان بود و مرگ چنبره ننداخت به گریبانمان – زیبایی بلاگمان را فرا بگیرد . باری ، همه جا ، ر ت ل ی ف ( برعکسش کنید ) شده ،‌شنیدن موسیقی فیلم دکتر ژیواگو چرا حرام …

ادامه نوشته »

آقای دکتر

میس شانزه لیزه بعد از اینکه دفترچه ی جادویی اش رو از توی چمدون کهنه و قدیمی اش در آورد و بازش کرد دید یک سری آدم که نقاشیشون کرده بود -و برای هر کدوم یک اسمی  گذاشته بود- دارن بهش فحش میدن و پشتشون رو کردن بهش….یکی توی دستش گله…اون یکی یه سبد نارنگی دستشه…اون یکی گری کوپر رو گرفته …

ادامه نوشته »

توسکا

میس شانزه لیزه ، در آستانه ی فصلی سرد ، در چهارچوب در ایستاده بود ، شاید ساعت ها ، ایستاده بود ، میس شانزه لیزه ، دست دست میکرد و این پا آن پا ، منتظر بود ، آسمان تیره بود ، ابرها در هم فشرده ، آمیخته به هم ، در کنار هم ، در یک هم آغوشی …

ادامه نوشته »

چیپس 1000 تومن

  راز ِ بقا  میدونم که این جا موش هم با عصا باید راه بره ، اما بی صدایی و خاموش موندن هم یک جوری شیکم سیری رو میرسونه . ببینم تو که داری این طوری نگام میکنی ، تو که دستکش توی دستت نیست و خارِ گل پوستِ  دستت رو خراش داده ، نگاهت رو هیچ جک و لطیفه ای …

ادامه نوشته »

عید ؟

  خدا جون این سال 1389 داره میمیره . باید براش یه گور درست کنم . مثل گور هایی که برای سالهای پیش درست کردم و خاطرات رو چالشون کردم و خاطرات مثل اشباحی از زیر سنگ لحدشون زدن بیرون و منو توی چنبره ی خودشون گرفتن . اما چه بخوام چه نخوام زور زمین بیشتره ، چرخ میزنه ، …

ادامه نوشته »

Requiem Mass in D Minor

      آمبیانس :((  این جا   )) در شهر من هر روز کارناوالی برپاست . صبح ها با روی گشاده برپا ، بر میخیزیم و به عادت همیشگی ، برای جشن و پایکوبی ، خوشی و شادمانی ، خود را آراسته به میان جمع میرویم و میخندیم و میچرخیم و میرقصیم . در شهر من هر روز همه …

ادامه نوشته »

رضا قیصریه و میس شانزه لیزه

دوستان ، شنوندگان ، بینندگان و حضار گرامی جزیره در کهکشان ، همان طور که در پست (پروفسور بوبوس ) – در این جا – به شما عزیزان فرهیخته  قول داده بودم که به شخصه در مورد متن نمایشنامه ی (پرفسور بوبوس ) و ترجمه ی آقای قیصریه تحقیق و تفحص خواهم کرد به عهد خود وفا کرده و همینک …

ادامه نوشته »

تبلیغ راس و ریس کردن معامله آقایان و ضدش !

یکی از مهمترین مشکلات جامعه ی ما ، دست و پنجه نرم کردن آقایان با مشکلات لاینحل ج  نثی است . چیزی که این روزها بیشتر از همه چیز به چشم میخورد و هر کجا که بروی باز هم میبینیش ، تبلیغات نامحدود و رنگ ووارنگ و رنگین کمانی داروی راه حل مشکلات ج..آقایان هست . آقایان تبلیغات چی برای …

ادامه نوشته »