همراه ِ اول و این کارها ! گاهی اوقات میشود که بنی آدم که شیر خام خورده است مینشیند و فکر میکند که چطور میشود این همه سرش کلاه میرود . همه اش از اطمینان است و اعتماد که در هر کدام باید شک کرد ، بسیار . . . و تا خلافش ثابت نشود نباید پا در حیطه ی خطرناک ِ …
ادامه مطلببهجت صدر ، نخستین بانوی نقاش نوگرا
بهجت صدر 5 سال ِ پیش ، بهجت صدر را به آتش کشیدند و همان طور که خودش خواسته بود ، دفن اش نکردند ، مزاری ندارد تا بر سر ِ مزارش بروند و گُل و یادگاری بگذارند ، عکس بگیرند و نمایش بدهند . آرزو داشت، مرگش در آب باشد و چنین شد . در دریا سکته کرد و دار فانی …
ادامه مطلبچهارشنبه سوری
میس شانزه لیزه ، چند صباحی بود ، در کوچه باریک های تو در توی نم و نمور پایین شهرنشین ، یک آرایشگر چیره دست پیدا کرده بود که خودش یک بار به میس گفته بوده که دروغ چرا تا قبر آ.آ.آ.آ من عمر نوح دارم و یک گوی آینده بین و یک سری رنگ برای رنگ سر و یک …
ادامه مطلببرف روی شیروانی داغ / سمک عیار و جواد ذوالفقاری/ فیس بووک
سئوال این است ، محمد هادی کریمی کیست ؟ از کجا آمده و به کجا میرود ؟ جواب ساده است ، وی که فارغ التحصیل پزشکی بوده و به سینما روی آورده و آمپول رو توی در و دیوار کرده و قرص را روی میز ولووو و مریض را روی تخت رها نموده و الفرارررر معلوم نیست چطور غیرمنتظرانه ، …
ادامه مطلبسرنوشت یک نقاشی
یک ) شب بود . کوه ها تا خود ستاره ها بالا رفته بودند . سربالایی را پیاده میامدم . کوچه تاریک بود مثل قیر . باد میوزید لای شاخ برگ درخت ها . صدای به هم خوردن برگ ها . وسط کوچه نور افتاده بود . نور از آشپرخانه ی خانه ای بیرون زده بود که بیرون پنجره اش …
ادامه مطلببشکن بشکنه
میشه یه کوچولو جرات داشته باشی ؟ آره ؟ میشه بزنی این شیشه ی خیس رو بشکونی و بیای تو . من منتظرتم . نمیشه ؟ نمیتونی ؟ میترسی ؟ چون که من رو نمیبینی ؟ هه ! چی فکر کردی که من رو ببینی میشناسیم ؟ یعنی میخوای بگی این همه به شناخت خودت از من ایمان داری ؟ …
ادامه مطلبرویا ی نیمه شب . . .
میس شانزه لیزه ، قبل از اینکه کفش های پیروزی اش را بپوشد و راهی سفر شود ، تقه ای به شیشه ی بیجان آمپول زد و با چشمانش با مایع بی رنگ درون آمپول چشم دوخت ، مثل همیشه سر آمپول را با حرکتی که درش حرفه ای شده بود ، از تنش جدا کرد ، آمپول دیگر سر …
ادامه مطلبLe notti di Cabiria
شب های من به دلیل تلخی مطلبی که میخوام بنویسم آخرش این آمبیانس رو گوش کنید 🙂 ( ** ) وقتی فکر و ذکر بعضیا سفره ی هفت سین بود ، و سال 90 مثل ِ آّب ِ خوردن … توی دو سوت داشت فیریز میشد و میمرد و همه داشتند جشن میگرفتند و توی تلوزیون این ور آب و …
ادامه مطلبآهای نوکر !
به نام خدا جناب ِ آقای مخابرات جناب ِ آقای همراه ِ اول جناب آقای مبین نت سلام ، خسته نباشید . بهتر است خیلی زود بروم سر اصل مطلب باری شما را چه میشود ؟ آیا وجدان و شرفی در وجود شما به صورت بالقوه وجود دارد ؟ ؟ ؟ ماه هاست که کندی سرعت اینترنت این مرز پر گهر ، جزو …
ادامه مطلبزن ِ بی جلد
میس شانزه لیزه به چشمان ِ زیتونی رنگ ِ حضرت ِ اُقلیدُس نگاه کرد و گفت :” پدر ، شما دارید به من اُمید میدید ؟ ” حضرت ِ اقلیدس رَدایش را بر دوش انداخت و از زمین بلند شد و گفت :” امید نه ، من دارم حرفی که بهم زدی رو ترجمه میکنم . ” میس شانزه لیزه با دست عرق ِ روی …
ادامه مطلب