وقتی میس خنجر میزند

مطلع داستان ما با موسیقی سرگئی راخمانینف حتما شروع شود /  در این جا شنیده شود/ و همزمان داستان خوانده شود .

میس شانزه لیزه بادبزن مشکی رنگش را دستش گرفته بود و کلاه تور داری که جلوی صورتش را میپوشاند هم به سر گذاشته بود  . صوتش مثل گچ سفید شده بود و گوشواره های مروارید سیاه رنگش را هم به سه سوراخ گوشش کرده بود . لباس یکسره مشکی ای پوشیده بود و از دهانش بوی گس بارش – برعکسش کن – میزد بیرون .بو گاهی از سوارخ دماغش بیرون میزد و گاهی از گوش  هایش . خونش گسی شده بود و برای همین در نگه داری تعادل خودش میان جمع فرهیخته انجمن موسیقی دانان جهانی دچار مشکل میشد چون پاشنه های ده سانتی اش او را به کفایت در راه رفتن دچار مشکل کرده بودند چه برسد به اینکه شریان ها کسی هم گسی  شده باشد و مغز نم نمک بخارش بگیرد . وارد قلعه که شد ،‌مردی قد بلند با لباس فراک و با خشم در را به روی او باز کرد . میس شانزه لیزه به سختی پله ها را بالار فت . دیوارها نیلی رنگ بودند و پرده های طلایی رنگ به پنجره های بلندش آویزان شده بود . افراد انجمن همگی دست به سینه با چهره های عبوس و در هم رفته درحالی که دندان هایشان را به هم میسابیدند منتظر ورود میس به تالار محاکمه بودند . شایعه شده بود میس شانزه لیزه نقش مهمی در قتل بزرگترین آهنگساز جهان موسیو ولادیمیر سرگئی دوک پنجم فرزند خلف لودویک وان ون سان ون وانت شده است . میس شانزه لیزه دید رئیس دادگاه نشسته سر جایش . ابروها را در هم کرده و ردای قرمز رنگش بدجوری میس را یاد رب دشامبرش انداخت . رئیس با چکشی به بزرگی کلنگ روی میز محاکمه کوبید و دادگاه را رسمی خواند . اهالی موسوم به هنرمند نشستند . صدای پچ پچه ها بلند بود . میس شانزه لیزه روی صندلی لهستانی مشکی رنگی جلوتر از همه نشسته بود . پرسیدند . :” سرکار علیه بانوی مکرمه دوشیزه میس شانزه لیزه وکیل دیو صفتتان کجاست ؟ ” مردی از پشت سر فریاد زد :”  میس شانزه لیزه اون رو هم  کشته ” میس کیف مشکی چرمی رنگش را باز کرد تا سیگاری روشن کند که مبصر دادگاه سیگار را ازش گرفت و در پنجولش مچاله کرد . میس سرفه ای کرد و گفت :” خودم وکیل خودم هستم . آماده ام .سئوالاتتون رو بپرسید . ” قاضی گفت :” شما مرتکب قتل موسیو ولادیمیر سرگئی دوک پنجم فرزند خلف لودویک وان ون سان وانت شده اید … اثر انگشت حضرت عالی همه جا دیده شده … حتی اثر انگشتان پا و موی شما هم یافته شده … در خانه ی وی سیگار های شما توی زیر سیگاری یافت شده و خنجری که با آن از پشت سر به بزرگترین آهنگساز ما زده اید اسم مبارکتان رویش حک شده … حالا از خودتان دفاعی هم دارید ؟ ” میس شانزه لیزه گفت :” بله . من ایشون رو کشتم . ” همهمه ی فراوانی در دادگاه  اوج گرفت … طرفداران موسیو سر……..ون سان وانت از روی صندلی ها بلند شدند و فحش های رکیک خواهر و برادر و مادر و پدر و خاله و عمو را نثار قوم و خویش میس کردند . معشوقه های  موسیو ون سان وانت با پنجول میخواستند چشم های او را در بیاورند که مبصرهای دادگاه جلوی آن ها را گرفتند . قاضی پرونده را بست و گفت :” فردا صبح در میدان فیروزه ای جزیره به دار آویخته خواهید شد .اما چرا مرتکب قتل شدید ؟ ” میس از جا بلند شد و گفت :” چون ایشون قبل از اینکه من خنجر رو به پشتشون بزنم من رو توی وان خونشون خفه کرده بودند . من مرده ام  . ” قاضی پوزخندی زد و گفت :”‌ عرض آخرتان را بگویید و با مبصرها به سلول زندان با شکوه ما بروید و فردا با تشریفات  شما را به دار خواهیم آویخت . “‌میس گفت :” حرفی ندارم .” مبصرها محترمانه نزدیک میس شدند  و هر کار کردند نتوانستند دست میس شانزه لیزه را بگیرند . چون میس تصویر هولوگرافیکی بود که واقعیتش در جهانی دیگر میزیست . میس مرده بود .

 

 

….در نهایت موسیقی قلب میس شانزه لیزه این است .گوش بسپار فقط نخند .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

11 نظرات

  1. سلام
    بلی بسی کیفور گشتیم از اینکه تو را داشتند به سزای اعمالت
    میرساندند.
    لذتی چنان مبسوط روانه ی جسم خسته ی این بنده ی فلک باز خداکردی.
    موسیقی قلب تو خنده نداره که:دی     فقط اینکه حسم از وجود یک شهربازی درون قلبت خبر میدهد.

  2. اینی که گفتم دوست دارم موزیک می ذاری معنیش این نبود که نوشته هات رو نمی خونم ها!!!
    خوندمش و باید اعتراف کنم که میس در این داستان رو بیشتر از بقیه ی جاها دوست داشتم.اگه حرفی نزدم خواستم عشقم سکرت بمونه!چشمک
    این روزا به شدت دلم می خواد کارایی رو بکنم که دلم می خواد و به عواقبش فکر نکنم. کاش می شد تبدیل به تصویر هولوگرافی بشم!

  3. عکس- آهنگ اول و آخر فوق العده بود حس کردم آتیش گرفتی و از صحنه غیب شدی

  4. سلام میس جان
    از داستانت میشه فهمید که سر حالی . میشه این داستانک هات دنباله دار باشه ف همینطور سریالی بره جلو . اگه یه روز تو ویترین کتاب فروشی محلتون یعنی شانزه لیزه دیدی کتابی از داستانهای تو به نویسندگی کلوزاپ دراومد شاکی نشو .
    تیتر پست قبل رو که دیدم فکر کردم برای من نوشتی ولی دیدم از این خبرا نیست .
    چه کار خوبی کردی خانم شیخی یاد کردی . آخرین تصویری که از ایشون تو ذهنم دارم مربوط به سوپر مارکتی تو خیابون امبر اتابکه که از من دوستم خواست تا تاریخ ژاکت شیر رو بخونیم . زنی که اسطوره صلابت بود (‌هست )‌آنقدر رنجور و شکننده شده بود که ما را تا ساعتی در بهت برد .
    میس جان چرا وقتی می خوای یاد کسی رو گرامی بداری چرا بقیه رو محکوم می کنی . این بچه ها هر کاری که کردن تا الان چیزی از اسم والدینشون کم هم نکردن .
    به روزم .
    زنده باد میس شانزه لیزه

  5. داستانت شاهکار بود من رو یاد مونیکا بلوچی و اون فیلمه هم انداخت واقعا عالی مینویسی خلاقیتت عالیه  میس دوستت داریم .

  6. هونوره دومیه یه نقاشی داره به نام دادگاه داستانت عجیب منو یاد این نقاشی انداخت، تو وب هر چی گشتم پیداش نکردم یه چیزی تو این مایه هاست: http://www.davidsongalleries.com/artists/daumier/daumier-25551.jpg
    فقط تو اون نقاشی یه دختر هم هست که توسط داره محکوم میشه و با اینکه صورتش دیده نمیشه حالت خیلی مظلوم و پاکی داره.
    عنوان پستت جالبه 🙂 اول محاکمه بود بعد عوضش کردی، این یکی با حال تره!
    سلام میس جان، این دوتا آهنگت هم جالب بود نه به اون شوری نه این بی نمکی! فکر نمی کردم بریتنی هم گوش بدی! :)) تین ایجر شدی؟!! شایدم روزای خوبی رو یادت میاره.
    گلگل

  7. عجب تصویری!
    زنده باد، میسی که خنجر می زندلبخند

  8. دوست دارم که موزیک می ذاری!

  9. بابا بیچارمون کردی ! اول اینکه بی اجازه! هنوز آهنگها دانلود نشدن کامل ! ولی ما شما را خواندیم کامل ! اینبار انتهای داستانت متفاوت تر بود . بسیار پسندیدیم ! هرچند ما همیشه نوشته هایتان را مینوشیم ! اما اینبار گسی اش زیاد تر بود ! خنده
    جنستان خوب بود ای رفیق ناباب ! قلب

  10. اوم!!! اول یه نفس عمیق…سرگذشت میس گاهی من رو یاد برخی کارهایی می ندازه که مرتکب شدم! مثل این غزل که بیت آخرش اینه:
    من مرده ام دیگر و صدها موش می بلعند/ دیوان اشعار فروغ و شاملویم را…

  11. انجمن شاعران و نویسندگان و نوازندگان _ مرده !!
    اثری از میس شانزه لیزه !!