برای شروع : حسم اینه . آلبرتو موراویا ، تا الان ، برای من نوعی ، بهترین نویسنده ی ایتالیایی بعد از اوریانافالاچی است . سلیقه ی من شاید به علت عدم سفاد و عدم ژست انتلکتوئل وارانه ، ایتالو کالوینو ی معروف را نمیپسندد ، استفانو بننی را هم دوست دارم . منتها بیشتر فانتزی است ، اما آلبرتو …
ادامه مطلبجیغ
برای آمبیانس بهتره گوش پاک ها رو حاضر کنید تا بشنوید . این جا رو تا خستگیتون در بره . . . اگرم میخواید بزنید لهش کنید و بزنیدش این رو گوش کنید بعد . . . حس میکنم کلی کار انجام نداده ،مثل کوه روی دلم سنگینی میکنه ، دلم که نه قلبم ، قلبم رو اگر بشکافی از …
ادامه مطلبسرکاری
“ در جدایی سخنان مهر آمیز را کسی می گوید که عاشق نیست ، چه (عشق ) مستقیما بیان نمیشود .” مارسل پروست ( در جستجوی زمان از دست رفته ) میس شانزه لیزه تا طلوع آفتاب ، بیدار بود . . . و پابرهنه روی پشت بام های خانه های اطراف راه میرفت و _ بارش_ برعکس- نوش جان میکرد …
ادامه مطلبنگاه ( شب آخر)
از همه چی میخوام بکنم . دارم میرم . حتی لپ تاپ رو هم نمیبرم . نمیخوام خبردار بشم . . . میخوام یه کم آروم بگیرم . توی این مدت ان قدر رفتم داروخانه خرید که دکتر آشنای اون جا یه بسته آدامس بهم جایزه داد . خب من خیلی ناناز تشریف دارم . پودر بچه ی کوچیک …
ادامه مطلبلجن
دارم به یه چیز مهم فکر میکنم . چرا هنرمندها ، اکثر جاها و بالاخص در ایران ما ، فکر میکنند تافته ی جدا بافته اند ، حق مسلم خودشان میدانند در مرکز توجه باشند ، همدیگر را تحقیر کنند ، به ابر و باد و باران فحش بدهند ، از هر فرصتی برای خود نردبامی رو به اوج استفاده …
ادامه مطلبدور دوفرمان
دور دو فرمان شب بدی رو سپری کرده بودم . . . شبی که پر از نوشتن و روی ترازو گذاشتن اولویت های مردم و با چرته امتحان کردن کردنشون بودم . همه چیز رو میدیدم و مینوشتم و میخوندم . . . شبی که سه ساعت صورتم مثل ماهی تابه چسبیده بود به شیشه پنجره تا آمدن یکی از تقلبی ترین دن ژوان …
ادامه مطلبend-stage
دوستان از تمام کامنت هاتون ممنون. از اینکه منو خوب میخونید ممنون . هر چقدرم خوب بنویسم نمیتونم دردم رو بگم . . . خوب بنویسمش . . . . شدیدا حال ندارم . . . کارای بد کردم . . .جالبه امروز به هر کس زنگ و اس ام اس زدم که بیاد منو ببره دکتر همه جلسه بودن …
ادامه مطلبگل
محبتی که بیشتر از استطاعتش بود رو نثارم کرد ، بعد ناغافل از چشم های من ، باز نثار کرد و فلسفه بافت (از نوع کش باف )، همان طور که موهایم را ، باز قلعه ی ملال آور مرا با صدای دو یا سه یا هم چهار رگه اش شاد کرد و از چشمهای من غفلت کرد . تلو تلو …
ادامه مطلبچیستا یثربی در مصاحبه ی اسرار انجمن ارواح با میس شانزه لیزه
خب ، خب ، خب این یه پست کاملا هیجان انگیز و خاص و منحصر به فرده اگر باور ندارید بخونید .میس شانزه لیزه یکی از شکارچی های ماهره و توی این دوره زمونه که واقعا خودش یه پا دوره ی آخر زمونه واسه روزنامه ها ، میس شانزه لیزه از آب گل آلود ماهی میگیره یا هم اینکه …
ادامه مطلبخانه ی برناردا آلبا
دیشب دیر خوابیدم . داشتم با یکی از شخصیت های نمایشنامه ام دعوا میکردم و ادبش میکردم اما اون کار خودش رو میکرد و هی از توی صفحه ی من میپرید این ور و اون ور برای همین ساعت ۴ سیگار آخر شبم رو کشیدم و فکر کردم صبح ساعت ٨ کی میخواد بلند شه بره سر تمرین و با …
ادامه مطلب