در ستایش عشق به ندرت با فیلم هایی که در سبک و سیاق (در ستایش عشق – اثر ژان لوک گودار ) در بازار موجود است ارتباط برقرار کرده ام ، شاید چون در هر سینمایی پز و زشت هنرمندانه به قدری غلو آمیز هست که حال آدم رو به هم میزند و به قدری پوچی در فیلمها بیداد میکند که آدم آماتوری مثل …
ادامه مطلبرمولوس کبیر
پیش خودم گفتم اگر ساعت شش راه بیفتم حتما به موقع میرسم تئاتر شهر،تازه شاید هم شد به کتابفروشی ها سر زد و یه قهوه هم خورد و به کوری چشم دیگران مشعلی هم فروزاند . نشون به اون نشون که بنده ی خدا من بدبخت ساعت شش راه افتاده و تا هفت زیر پل پارک وی در ترافیک مرگبار …
ادامه مطلبخانه تکانی
یه روز، یه نفر بهم گفت کشوی خونه ی آدم ، شبیه ذهن آدم میمونه . دیدی بعضی ها وقتی میخوان خونه رو مرتب کنن همه جا رو یه جارویی میزنن و یه گردگیری مختصری میکنن اما اگه بری توی کشوهاشونو ببینی ، میبینی که همه چیز توی هم گره خورده و مچاله شده اون گوشه . این یعنی ذهن …
ادامه مطلبوقتی توی خاطره ها دفن شدم…..
میس شانزه لیزه از پشت سیم خاردار داشت به یک خاطره نگاه میکرد ، آن سوی سیم خاردار ، برف میبارید و زمین تا پنجاه سانتی برف ریخته بود و پوره های منجمدش در هوا لنگ میزدند ، دخترک با روب دشامبر قرمز رنگش دم در منتظر بود ، همه جا سکوت بود تا اینکه میان آن همه تاریکی و …
ادامه مطلبادیپ
ادیپوس شهریار کیست ؟ یادگیری نام(تس پیس )-(آریستوفان )-( سوفوکلس) -(اورپید)برای دانشجویان رشته ی تئاتر، همان قدر مهم است که یادگیری جدول ضرب برای مهندس هوا فضا . خب ، اگر این جا مهندس هوا-فضا =دانشجوی تئاتر باشد نتیچه میگیریم که دانشجویان تئاتر با این سه نویسنده ی یونانی آشنایند و از آن مهمتربه جناب سوفوکل ارادت زیادی دارند . …
ادامه مطلبسفر
دلم خیلی گرفته . شدم آدم خونه به دوش . هیچ چیز دیگه خوشحالم نمیکنه . گاهی فکر میکنم روحم . تنهایی های عمیقم اذیتم میکنن. فکر میکنم آدم بدبختیم چون میدونم میخوام چی کار کنم. اما آرزوم اینه که زود بمیرم . چیزی از دنیا نمیخوام . کمتر شادم . بیشتر غمگینم . ترس چیزیه که یادم دادن . …
ادامه مطلبخشکسالی و دروغ
خشکسالی و دروغ رو دیدم . خشکسالی و دروغ خیلی به دل نشست . شاید چون خیلی ساده و بدون جنگولوک بازی حرفهایش را میزد . بدون استفاده از ایهام ، یا استعاره هایی که این روزها از زبان همسرایان تئاتری ها و گه گاه توسط تصاویری روی پلاسماها باید کشفشان کرد. خشکسالی و دروغ نمایش بود با صحنه های …
ادامه مطلبعیش و نیستی -شبکه چهار
قبلا ، قبل از اینکه (عیش و نیستی) سر زبان ها بیفتد، نمایشنامه را خریده بودم و خوانده بودم و در بلاگ قبلی به همه توصیه اش کرده بودم که نمایشنامه ی عیش و نیستی اثری است متفاوت با نگاهی که شاید بتوان اسمش را کمدی سیاه گذاشت به سرنوشت یک نویسنده ! هنگامی که ایرج راد عیش و نیستی …
ادامه مطلبتار و پود
معصومیت از دست نرفته آمبیانس :(( اینجا )) میس شانزه لیزه ، قیچی را برداشت و آستین همه ی لباس هایی که داشت را قیچی کرد . آستین ها را به هم گره زد و ازشان ریسمانی ساخت . میس شانزه لیزه کاغذ کاهی هایش را برداشت و روی هر کدام رج زد ( نجابت ) . خنده بر لبانش میماسید …
ادامه مطلبرویای نیمه شب تابستان
رویای نیمه شب تابستان اگر تو هم چونان من یکپارچه آتش بودی و نوشتن برایت نوشدارو ، درک میکردی که عدم تکنولوژی و عدم شانس میتواند چاشنیی باشد برای انفجار کسی که من باشم ، میس شانزه لیزه ، من ، که بعد از زیان و خسارات وارد شده به روح لطیفم دچار کوچ اجباری شدم ، دیدم که …
ادامه مطلب