بایگانی برچسب: جزیره درکهکشان

تبلیغ راس و ریس کردن معامله آقایان و ضدش !

یکی از مهمترین مشکلات جامعه ی ما ، دست و پنجه نرم کردن آقایان با مشکلات لاینحل ج  نثی است . چیزی که این روزها بیشتر از همه چیز به چشم میخورد و هر کجا که بروی باز هم میبینیش ، تبلیغات نامحدود و رنگ ووارنگ و رنگین کمانی داروی راه حل مشکلات ج..آقایان هست . آقایان تبلیغات چی برای …

ادامه نوشته »

حباب_ نشکن

  آمبیانس ………… (( اینجا )) سگی که درونم زوزه میکشه ، آرومم نمیکنه ، بی قرارم ، مثل دود سیگارم ، سگی که درونم زوزه میکشه ، تا نرقصم ، آروم نمیگیره ، من … که قلبم سیاهه ، مثل قیر ، مثل قعر چاه سیاه ، سخت مثل سنگ ، بی حوصله مثل فیلی سنگین و پیر ، …

ادامه نوشته »

از فریدا کالو تا تراس

فریدا کالو رو دوست دارم . شخصیت محکمش رو ، آثارش رو  ، زندگیش رو ، ریسک پذیری هاش رو ، عاشقیتش رو ، دیدگاهش رو وخیلی به خودم نزدیک میبینمش . یکی از بدترین ویژگی های ما این هست که وقتی فیلمی به دست ما میرسه بی هیچ اطلاع و تحقیقی ، محض پر کردن اوقات بیکاری فیلم میبینیم …

ادامه نوشته »

چندمین جشنواره ی بین المللی دستمالسیم

شاید باورت بشه ، میخوادم ، باوت نشه . داشتیم میرفتیم . بهم قول داده بود . قرار بود من و اون تنها . و همه ی آسمون سیاه بود . ساعت 6 صبح بود . فکر من پر _ بابابزرگ بود . توی اتوبان چمران یک سگ به بزرگی گرگ یا پلنگ ، سیاه ، له شده بود . …

ادامه نوشته »

شب های هند – Nocturne Indien

  شب های هند  کتاب شب های هند ، اثر ِ آنتونیو تابوکی ، با ترجمه ی سروش حبیبی را به سرعت خواندم ، مجبور شدم به دلیل ِ مشکلاتی که به لحاظ ِ ترجمه و ویرایش داشت ، بعضی قسمت ها را چند بار بخوانم . جدای از بحث ِ ادبیاتی پیرامون ِ همین مسئله ، کتاب ، راوی اول شخصی دارد که در …

ادامه نوشته »

ببخشید آقای ساراماگو !

کلمه ی (نوبل ) به خودی خود کلمه ای ست ، محرک و کاسب پسند ، یعنی بی رودربایستی ، کلمه ایست ساخته شده برای تیراژ و فروش ، به همین منظور ، اگر کتابی همبسته به آذین ِ (نوبل) نباشد و نویسنده اش نوبل گرفته باشد ، باز هم فروش ِ کتاب تضمین است و بی چک و چونه روی پیش …

ادامه نوشته »

عاشقیت /4 Months 3 Weeks and 2 Days

  ١۶ فروردین ، سوختم . اگر  اون نبود الان پودر شده بودم . شب بود . خیلی شب . بعد از نصف شب . سرد بود هوا . سردتر از الان . رب دوشامبرم رو از استانبول خریده بودم . قرمز بود . رنگ خون . کنار یقه اش پر از مونجوق دوزی های آینه ای بود . حاشیه …

ادامه نوشته »

در دست بررسی است

در دست بررسی است قلم در دست میگیرم وتمام جانم را زهر میکنم و مینویسم که نفرین بر هر چیزی که خاکم را چونان به سم کشاند که هیچ بادی زین پس در آن نتوان وزید که غبارهایش را برباید  . هیچ برکتی بر زمین ها نخواهد ماند . نیشکرها آب شدند .  دست کشاورزمان شد کفچه ی گدایی و دست …

ادامه نوشته »

درخت شدن

آمبیانس : (( اینجا ))  روز خوبی رو نداشتم . توضیح نمیدم چرا . توی این توفان و بارون های ناگهانی ، آدم پرت میشه و میخوره به در و دیوار اتاق کهنه ای که بوی نا میده و یه زمانی شمع و چراغ عشق توش برپا بود و چلچله واسه خودش خوش بود و سور و ساط عیش و پیمونه …

ادامه نوشته »

هذیان

هنوز داشت حرف میزد . داشت برای خودش نظر پراکنی میکرد و دست هاش رو تکون میداد . هنوز نمرده بود . سوزن هایی به باریکی مو را برداشته بودم و توی چشمهاش کرده بودم . از چشمها خون روان بود و چکان . هنوز داشت گردنش را به طرف من و گاهی به طرف تابلو ها میچرخاند و از …

ادامه نوشته »