رفتم . جدایی نادر از سیمین رو دیدم . امیدوارم کتکم نزنید . چون نظرم برخلاف نظر کل دنیاست . دلیل هم دارم . آقای اصغر فرهادی ، به نظر من ( که کارشناس نمایشم نه سینما ) در چهارشنبه سوری و در درباره ی الی بسیار موفق تر بود . بنده در این جا هورا…..هورا….نمیکنم …چون برای (جدایی نادر …
ادامه مطلب2046
من عاجزانه از شما خواهش میکنم ، التماس میکنم . تمنا میکنم به حرف های من گوش بدید . اجازه بدید گاهی ( ببینیم ) . الان که دارم این پست رو میذارم چشم هام خیسه و اشک دارم میریزم . اشک از سر خوشحالی و غم نیست . این اشک شاید از جنس اشک های دامود پس از دیدن …
ادامه مطلبشروع
حسن مطلع اولین پست ٩٠ رو با تصویری از اسطوره ی زیبای سینما ، سوفیا ، قاب میگیرم بلکه در انتها ی ٩٠ – گر جان بود و مرگ چنبره ننداخت به گریبانمان – زیبایی بلاگمان را فرا بگیرد . باری ، همه جا ، ر ت ل ی ف ( برعکسش کنید ) شده ،شنیدن موسیقی فیلم دکتر ژیواگو چرا حرام …
ادامه مطلبعید ؟
خدا جون این سال 1389 داره میمیره . باید براش یه گور درست کنم . مثل گور هایی که برای سالهای پیش درست کردم و خاطرات رو چالشون کردم و خاطرات مثل اشباحی از زیر سنگ لحدشون زدن بیرون و منو توی چنبره ی خودشون گرفتن . اما چه بخوام چه نخوام زور زمین بیشتره ، چرخ میزنه ، …
ادامه مطلبدایره گچی قفقازی
این داستان واقعی است شاید توی تصور شما نگنجه .عب نداره خب ، توی تصور منم نمیگنجه .این که توی این دوره زمونه ، که وقت طلاست و قیمت طلام که خب بالاست ، یه عده ای طلاهاشون رو میان میریزن کف زمین سوله ، سوله ای که آدرسش فرهنگسرای بهمنه . شوخی نمیکنم . میتونید برید ببینید . …
ادامه مطلبسرنوشت هدا
متاسفم که نتونستم هداگابلر رو ببینم . متاسفم که این چند روز این همه نوشته های بی سر و ته به نام تحلیل و نقد از این کار خوندم . متاسفم که هر برچسبی رو روی اسم هنریک ایبسن چسبوندن . از کی تا حالا ما ها شدیم ایبسن شناس ؟ ما که حتی کل نمایشنامه های یه نمایشنامه نویس رو …
ادامه مطلبدر دست بررسی است
در دست بررسی است قلم در دست میگیرم وتمام جانم را زهر میکنم و مینویسم که نفرین بر هر چیزی که خاکم را چونان به سم کشاند که هیچ بادی زین پس در آن نتوان وزید که غبارهایش را برباید . هیچ برکتی بر زمین ها نخواهد ماند . نیشکرها آب شدند . دست کشاورزمان شد کفچه ی گدایی و دست …
ادامه مطلبکوری – BLINDNESS
نگاه به فیلم و کتاب کوری
ادامه مطلباین جا
باید میرفتم بانک . حسابم رو توی بانک نزدیک دانشگاه باز کرده بودم . هیچ وقت هم نخواستم حسابم رو انتقال بدم جای مرکز شهر، چون از دوره ی دانشگاه خیلی خاطره دارم و به خودم میگم باز هم این بهانه ای میشه میری دوباره اون محل رو میبینی ، اون یکی بانک رو که توش وای میستادی منتظر تا …
ادامه مطلبنامه ی نماینده ی میس شانزه لیزه
آمبیانس : علیرضا قربانی در ( این ) تصنیف . مواد لازم برای شنود : یک بسته دستمال کاغذی ، کمی بالکن یا پشت بام یا هوای آزاد…احیانا مشعل، در غیر این صورت گل گاوزبان. اعتراف میس شانزه لیزه از اینکه این همه زحمت میکشد و با وجود دایال آپ بودن ، پست میگذارد و در انتها فقط ۴ تا آدم …
ادامه مطلب