سه شنبه , ۴ دی ۱۴۰۳

ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

سکوت لورنا

میس شانزه لیزه هر چه اسمارتیز تجویز شده توسط دکتر بود را خورده بود ، نباید این همه پشت رایانه مینشست و مینوشت اما کو گوش شنوا؟! امان از دست این قرص ها و گلاب به رویتان شیاف های خلسه آور  و زیر زبانی های مزه فلفلی برای تثبیت سیگنالهای مغز !  میس دید که بد جوری شب شده و بد جوری …

ادامه مطلب

باران + مضحکه ی بهار 89

چتر ها رو باز کنید خیس نشید . هوا بد جور بارونش گرفته . خب حالا که بچه های خوبی شدید . این آهنگ رو که با کلی دهن سرویسی پیدا کردم رو گوش کنید …نوستالجیکتون جیک جیک نکنه ها . این جا . نصفه شبه ، دارم یه چیزایی مینویسم . تکیه دادم به دیوار . روی میزم انقدر …

ادامه مطلب

شکلک

  میتونم بگم من یه فیلسوف تمام عیارم . عیار ناب . خودم یه پا دکتر روان شناسم . خودم آرایشگر و دکتر عمومیم . خودم دکتر هولاکویی رو میذارم توی جیبم . والت دیسنی هم عددی نیست . بتهون هم بره بوق بزنه . من یه پا دیوید لینچم . آخه خوب بلدم داستان در بیارم از خودم . …

ادامه مطلب

مورچه – سوسن تسلیمی – من

  سلام مورچه . . . روی هفته ی پیش یک بشکه نفت ریختم و با کبریتی که میخواستم سیگارم رو روشن کنم سوزوندمش . زمان رو به آتیش کشیدم و حالا دوباره میخواد خیلی زورکی (شنبه ) بشه . مورچه ! گاهی اوقات میخوام سوار پاندل ساعت شم و باهاش چپ و راست خلسه برم . . . های …

ادامه مطلب

هیچ

من از اون دست مخلوقاتی هستم که به شدت به اوج میرم و با شتابی حساب نشدنی فرود میام و محکم میخورم زمین . شاید اسم این مرض به لحاظ علم روان شناسی مانیک – دپرسیو باشه . الان دقیقا با سه ساعت پیشم ١٨٠ درجه فرق کردم . طوری که میتونم تمام قرارهای کاری و دوستانه م رو کنسل کنم …

ادامه مطلب

خیلی جدی مسئول مرگ من کسی نخواهد بود جز . . .

  بهم زنگ زدند و گفتند که رمانم ( غیر مجاز) اعلام شده . کتابی که حتی گمان نمیکردیم اصلاحیه بخوره حالا غیر مجاز اعلام شده . من از همین جا – که شاید خیلی ها فکر کنن جای کوچولو موچولویی است  ، با همین حال نزار و بدم ،اعلام میکنم یه روز یه حال حسابی از این آقایان بیسواد …

ادامه مطلب

خسرو شکیبایی ما

  وقتی دختربچه ی دبیرستانی سرخوش و ملنگی بودم ، به صلاحدید خانواده از رفتن به هنرستان موسیقی سر باز زده و بالاجبار وارد رشته ی ریاضی-فیزیک شدم و برای زدن تو دهنی مناسبی به قوم الظالمینی که  رشته ی (هنر) را -چیزی- برای تنبل ها میدانستند، مخصوصا خوب درس خواندم و معدل چهار سال دبیرستانم در جمع کل نوزده …

ادامه مطلب

تنها صداست که میماند

میس شانزه لیزه که در اتاق زیر شیروانی اش  نشسته بود و داشت ناخن های دستش را میکند و از گوشت جدا میکرد فکر کرد که همه ی شهر فریز شده و این تنها اوست که قلبش یخ نکرده و هنوز دارد نفس میکشد . بعد فکر کرد شاید سکته کرده و زمان برایش ایستاده . توی کوچه همه ی …

ادامه مطلب

عصیان

من عصیان میکنم ، پس هستم . علیا مخدره ، میس شانزه لیزه ، به جناب مستطاب ، عرض کرد : ” بزرگوارا ، سرورا ، تاج سرا ، یار غارا ، یار گرما به و گلستانا ، مرد مردان ،‌رستم دستان ، سرورا ، ای بعد کعبه قبله گاها ، اول خدایا دوم شما یا سرورا …رفتیم و طی …

ادامه مطلب

یاد یار مهربان + بایکوت

قلبت رو از لای دنده هات میکشم بیرون و به چک چکی که خونش میریزه نگاه میکنه . قیچی رو دست میگیرم و رگ های آئورت و الباقی رو قیچی میکنم . قلبت توی دستم مثل یه پرنده میزنه . یه هو سرفه میکنه . چه قلب بخوریی داری . دهلیز و بطنت کف دستم وول میخورن . قلبت رو …

ادامه مطلب