منهای دو

منهای دو

پیشاپیش از تمام شما میخوام – شدیدا هم میخوام – گزلیکتون رو غلاف کنید و نخواید خاک تو چشم و چال من کنید ، چون کمی تا قسمتی عصبی هستم و از اون جا که از زیر بته عمل نیومدم  و نسبت به تئاتر حساسم میخوام نامه ای برای (( داوود رشیدی)) در این جا بنویسم که ممکنه خیلی ها رو عصبانی و خیلی ها رو هم خوشحال و خیلی ها رو هم بی حال کنه .  من جزو اون دسته از آدم هایی نیستم که بخوام دستمال یزدی پهن کنم تا کسی بهم اظهار تفقد و بنده نوازی کنه ، صاف و پوست کنده حرفم رو میزنم و خیلی هم محکم پاش وای میستم .

امشب ، شب اول اجرای ( منهای دو ) که از مدت ها پیش تبلیغاتش رو همین جزیره انجام داده بود رو رفتم دیدم .

نامه ای برای ( داوود رشیدی )

داوود رشیدی عزیز

سلام . خسته نباشید . خوب میدانم که  مدت هاست دغدغه ی شما ( منهای دو ) شده و با اشتیاق فراوان و همینک با بیل برد ها و تبلیغات فراوان به تماشای زحماتتان نشسته اید . به هر حال ، با وجود انصراف یا مشکلات واقعی یا غیر واقعی لیلا خانوم و رحیم نوروزی ، کار شما به اجرا رفت . امشب شب اولش بود . بعد از باز شدن پرده ها ی تالار اصلی و دیدن دو تخت که با آکساسوار صحنه در سالن اصلی ( با آن آوانسن! ) بنا بود بفهمیم که موقعیت و فضا ، بیمارستان است ، خدا رو شکر از دیدن سرم ها و نشانه های کوچکی متوجه شدیم . . . دلیل اجرای این نمایشنامه در سالن اصلی چه بود ؟ داوود رشیدی عزیز دلی که حساس باشد جعلی بودن ها را حس میکند ، ما بنا بود دو پیرمرد را ببینیم که یک هفته ( و دیگری دو هفته) از عمرشان باقی است و این دو پیرمرد ، یکی ش سیامک صفری عزیز بود و دیگری حسن معجونی ! نمیدانم شما در این مدت چه کردید اما اگر نمایشنامه این را نمیخواست بگوید چه کسی تشخیص میداد که حسن معجونی در حال ایفای نقش چه سن و سالی است ؟! نه صدا ، نه بدن ، نه نگاه ، نه بیان ؛ هیچ چیز گویای این نبود که معجونی در حال ایفای مردی با آن سن و سال است !!! و این تا انتهای نمایش من را آزار داد . . . حضور ناگهانی لیلی رشیدی با آن نحو راه رفتنش هم همین طور . آیا یک زن باردار به این شکل راه میرود ، دنبال ماشین میگردد ؟ من هر لحظه منتظر این بودم که لیلی رشیدی شکم مصنوعی اش را در بیاورد و بگوید دو پیرمرد را گول زده است !!!! آیا هدفتان از اجرای این متن کمدی بود یا مضحکه ؟ سرگذشت این دو پیرمرد و خصوصا ژول (سیامک صفری) بسیار تراژیک و غم انگیز و به طرز حیرت آوری در مونولوگ هایش دردناک بود . من نمیدانم که مردم ما چرا به عقیم بودن یک مرد ….. به درد او …. به رنج او . . . میخندند !، آیا بنا بود گروتسکی نشان داده شود ؟ و اگر این چنین بود چرا یکپارچه در طول اجرا این گروتسک نمایان نبود ؟! مردم به بدبدختی ژول میخندیدند . به این که او عقیم است اما دو بچه دارد و معلوم نیست دکترها چقدر راست گفته باشند یا دروغ و او در تمام زندگی فکر میکند این دو بچه از کجا آمده اند میخندیدند !!! این مایه ی تاسف است . تئاتری که مایه ی تفرح مردم را فراهم کند جایش در سالن اصلی نیست . باران کوثری اگر آن کفش های قرمز و بادبزن های قرمز دستش نبود چطور مشخص میشد که یک زن هرجایی یا کافه نشین است ؟ مگر وظیفه ی یک بازیگر این نیست که با زدن یک ماسک به صورت و بدون نشان دادن چهره با بدن خود نقشش را ایفا کند . باران عزیز با آن کفش ها اصلا نمیتوانست راه برود . در صدایش هیچ اثری از لوندی نبود . اصلا انتخابش اشتباه بود . پگاه آهنگرانی با آن صدای مونوتن اش که سعی میکرد با زووووووووووووور نقشی را از چخوف ایفا کند بعد از سالها دیدن پدرش واکنشی از خود نشان میدهد توگویی گربه ی دم خانه اش را دیده و دیالوگ هایش هرچقدر هم بلند بود به قدری عاری از خلاقیت بود که شنیده نمیشد . علی سرابی واقعا از سراب بیاید بیرون و این چهره ی همیشه یک جورش را تغییر دهد . . . هوشنگ قوانلو در میزانسن ها بیچاره بود .به نظر من بازیگری که نقش سکوت را هم در صحنه ایفا میکند باید بتواند با انرژی اش فضا را به چنگ آورد . . . دکور صحنه و طراح که امیر اثباتی بود اثبات کرد که هیچ دیدگاهی نسبت به اجراها و دکور های فرانسوی ندارد . نشان داد که قد و قامت سالن اصلی را نمیشناسد . آقای رشیدی عزیز ، اما سیامک صفری عزیز تنها سکان دار این اجرا بود که توانست نجاتش دهد . آن هم یک تنه . چرا دوستان بلد نیستند کمی خلاق باشند ؟ نمیدانم . متن نمایشنامه (ساموئل بنشتریت) با ترجمه ی شهلا حائری بسیار عزیز ، احتیاج به دراماتورژی اساسی داشت . ریتم اصلا درست نبود . آدم ها توی فضا بودند . روی صحنه بیچاره بودند . متن چی بود ؟ تراژدی ؟ کمدی ؟ ملودرام ؟ چی آقای رشیدی ؟ سرنوشت تلخ این دوبیمار به قدری تراژیک بود و در زرق و برق بیخود و چرند کار گم بود که خط اصلی نمایش تو گویی محو میشد و چیز دیگری اصل میشد . سیامک صفری عزیز ، تئاتر شهر ما ، نمایشنامه های ما ، نمایش ها ی ما ، رادیوی ما ، تهران ما، ایران ما به حضور تو افتخار میکند . در نهایت دستت را میبوسم و از اینکه هر بار در صحنه یک تنه بار یک تیم نابلد را (چه در رومولوس چه در این کار) به دوش میکشی و باعث میشوی مردم ایراد کار را نبینند و از پولی که دادند پشیمان نشوند ممنونم . آقای رشیدی عزیز شما در نهایت یک جا هوش به خرج دادید و آن هم انتخاب سیامک صفری عزیز برای این نقش بود ، بیاییم فرض بگیریم این نقش را هدایت هاشمی بازی میکرد . نه اینکه نابلد باشد نه ! اما نمیشد به شیرینی ژول . من سر این کار صندلی ام را عوض کردم و به گوشه ی دیگری رفتم و نشستم . از بس که بازیگر مست پشت سری ام (ح.گ) بیخود میخندید و به سرگذشت طفلکی های روی صحنه میر.د!! من هیچ جای این نمایش نخندیدم . من با بغضی فراوان سالن را ترک کردم و فقط برای سیامک صفری عزیز دست زدم که تشویق کردنش بر هر احدی واجب است !والسلام . 

با احترام/میس شانزه لیزه  

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

36 نظرات

  1. زنده باد…حرف دلم رو زدی. آخیشششششششش داشتم خفه می شدم!!!
    البته نه به این تندی که شما گفتی. به نظر من کار قرار بود گروتسک بشه و نشد.همین. به هرحال گروتسک خنده هم داره هرچند که درد هم داره. حتا توی اجرایی که من رفته بودم، خود سیامک صفری وقتی قضیه عقیم بودنش رو تعریف می کرد تپق زد و خنده اش گرفت (که حتا تپق این بشر هم شیرینه)…
    من تازه پام به تئاتر باز شده و اگرچه مدتهاست درگیر ادبیات داستانی ام اما بارها افسوس خوردم و می خورم که چرا زودتر پام به تئاتر نرسیده بود و چرا وقتی وارد دنیای تئاتر شدم، این قدر دور شدم از تهران و…

    بازم سر می زنم دوست عزیز.شما هم بیای خوشحال میشم.

  2. به این کامنت میگن غافلگیری 🙂
    پری شب رفتم کار رو دیدم،ای وای خدای من،میدونم که میدونی
    سیامک صفری مثل همیشه چکار کرد،آتیشی بوجودم انداخت
    فقط اومدم بهت بگم تایید میکنم که سطح کار
    میبایست بالاتر از این حرفها و دیالوگ های خیلی سطحی باشه.

    دوست دارم(گل)

  3. سلام ميس عزيز
    براي اولين بار تو پست "تجربه" پيام گذاشتم و گفتم نوشته هاتو دوست دارم و هم چنين نظراتت در مورد تاتر رو بسيار ميپسندم. باز هم به خاطر درگيري نرسيدم يه مدت به جزيره سري بزنم. الان هم اومدم كه ببينم در مورد "منهاي دو" مطلبي نوشتي كه خوشبختانه نوشته بودي 🙂
    بنابراين الان ميدونم باچه تاتري مواجه خواهم بود. با وجود اينكه مطمئنم با توضيحاتي كه خوندم خوشم نخواهد اومد ولي بازم دوست دارم برم ببينم اون هم به خاطر حضور و بازي سيامك صفري.
    باز هم ممنون
    سبز باشي

  4. سلام عزیزم مرسی از دعات ….حالا یه خورده تخفیف بده به خدا بد نمیشه…دلت خوشه ها 2 رقمی!!!!!!!!1رقمی!!!!!!!!!!
    جات خالی انقدر سخت گرفته بودن که نگو…..ولی از اون جایی که من همیشه چه بعد و چه قبل کنکور سرم …خوش و خوشحال رفتم و اومدم….ایشالا که کارنامم خوش و خوشحال نزنه تو حالم…ولی بازم مهم نیست امسال نشد سال دیگه دانشگاه نشد یه کار دیگه….نه؟؟؟؟

  5. خيلي ممنون كه جوابمو نداديدلشکسته

  6. سلام
    ظاهرا یک سوم انتهایی کامنت قبلی من رو پرشین بلاگ شما خورده .
    اگر اینچنین نیست خبرم کنید تا فکر بد نکنم .

    کماکان ارادتمند شما : ناجور

  7. سلام میس جان
    اول اینکه نصف کامنت دیروز من منتشر نشده ، بخشی که در مورد آقای سیامک خان صفری بود ؟ ؟؟؟
    دوم روال عادی رو دیدم معرکه بود معرکه ، بعد از یه هفته مزخرف حسابی سر حال اومدم .
    زنده باد میس شانزه لیزه

  8. سلام
    هنوز که نتونستم به  دیدن نمایش برم  پس نظری  نمی دم  اما با شناختی که از میس در نقداش دارم می دونم که حتما کار خوبی از کار در نیومده . در مورد اقای رشیدی هم واقعا فقط باید برای بدست اوردن مدرک  تحسینش کرد  . در مورد سیامک صفری هم همه گفتنی ها رو گفتی فقط منم تو کانون هواداران جا بدید.ممنون ازت میس حتما کار دیدم باز نظر می دم.

  9. درود بر میس شانزه لیزه و جزیره کهکشانی! 🙂
    از داوود خان رشیدی خوشم نمیاد تو بازیگری که همیشه داوود رشیدی بوده نه چیز دیگه! تو کارگردانی هم که از تله نئاتر هاش متوجه شدم هیچ پخی نیست! همه این تحویل گیری ها هم از صدقه سری تحصیلاتشه وگر نه از استعداد و ذوق هنری خبری نیست!! قبل از انقلاب که به شغل شریف نظارت (شما بخون سان سورچی) در تلویزیون ملی اشتغال داشتند البته شغلهای دیگه هم بوده در دانشگاه هنر و دیگه دیگه! خب اونموقع قانون چند شغلی وجود نداشته!! :)) بیخیال این رخت چرکها!
    خوبی میس جان؟ دلم واسه تو  و جزیره تنگ شده بود، می بینم که همچنان سیامک صفری رو تحویل میگیری!! :))))
    ای کاش می تونستم من هم هنرنماییش رو از نزدیک ببینم به هر حال وصف العیش نصف العیش!
    زنده باشیگلگل

  10. میس جان کار رو دیدم اومدم و بالافاصله خواستم از نقدی که در قالب اعتراض به داوود رشیدی گذاشتید تشکر کنم .

  11. گفتم که شاهرود زندگی می کنم و واقعا در توانم نیست بیام ببینم بدلایل گوناگون……ناراحتگریه

  12. salam  faghat adm o vasvase mikoni ha belakhare berim kar o bebinim ya na ?

  13. زنده باد…حرف دلم رو زدی. آخیشششششششش داشتم خفه می شدم!!!
    البته نه به این تندی که شما گفتی. به نظر من کار قرار بود گروتسک بشه و نشد.همین. به هرحال گروتسک خنده هم داره هرچند که درد هم داره. حتا توی اجرایی که من رفته بودم، خود سیامک صفری وقتی قضیه عقیم بودنش رو تعریف می کرد تپق زد و خنده اش گرفت (که حتا تپق این بشر هم شیرینه)…
    من تازه پام به تئاتر باز شده و اگرچه مدتهاست درگیر ادبیات داستانی ام اما بارها افسوس خوردم و می خورم که چرا زودتر پام به تئاتر نرسیده بود و چرا وقتی وارد دنیای تئاتر شدم، این قدر دور شدم از تهران و…

    بازم سر می زنم دوست عزیز.شما هم بیای خوشحال میشم.

  14. به این کامنت میگن غافلگیری 🙂
    پری شب رفتم کار رو دیدم،ای وای خدای من،میدونم که میدونی
    سیامک صفری مثل همیشه چکار کرد،آتیشی بوجودم انداخت
    فقط اومدم بهت بگم تایید میکنم که سطح کار
    میبایست بالاتر از این حرفها و دیالوگ های خیلی سطحی باشه.

    دوست دارم(گل)

  15. سلام ميس عزيز
    براي اولين بار تو پست "تجربه" پيام گذاشتم و گفتم نوشته هاتو دوست دارم و هم چنين نظراتت در مورد تاتر رو بسيار ميپسندم. باز هم به خاطر درگيري نرسيدم يه مدت به جزيره سري بزنم. الان هم اومدم كه ببينم در مورد "منهاي دو" مطلبي نوشتي كه خوشبختانه نوشته بودي 🙂
    بنابراين الان ميدونم باچه تاتري مواجه خواهم بود. با وجود اينكه مطمئنم با توضيحاتي كه خوندم خوشم نخواهد اومد ولي بازم دوست دارم برم ببينم اون هم به خاطر حضور و بازي سيامك صفري.
    باز هم ممنون
    سبز باشي

  16. سلام عزیزم مرسی از دعات ….حالا یه خورده تخفیف بده به خدا بد نمیشه…دلت خوشه ها 2 رقمی!!!!!!!!1رقمی!!!!!!!!!!
    جات خالی انقدر سخت گرفته بودن که نگو…..ولی از اون جایی که من همیشه چه بعد و چه قبل کنکور سرم …خوش و خوشحال رفتم و اومدم….ایشالا که کارنامم خوش و خوشحال نزنه تو حالم…ولی بازم مهم نیست امسال نشد سال دیگه دانشگاه نشد یه کار دیگه….نه؟؟؟؟

  17. خيلي ممنون كه جوابمو نداديدلشکسته

  18. سلام
    ظاهرا یک سوم انتهایی کامنت قبلی من رو پرشین بلاگ شما خورده .
    اگر اینچنین نیست خبرم کنید تا فکر بد نکنم .

    کماکان ارادتمند شما : ناجور

  19. سلام میس جان
    اول اینکه نصف کامنت دیروز من منتشر نشده ، بخشی که در مورد آقای سیامک خان صفری بود ؟ ؟؟؟
    دوم روال عادی رو دیدم معرکه بود معرکه ، بعد از یه هفته مزخرف حسابی سر حال اومدم .
    زنده باد میس شانزه لیزه

  20. سلام میس عزیز برام دعا کن….فردا کنکور دارم………..دوستت دارم .

  21. سلام
    هنوز که نتونستم به  دیدن نمایش برم  پس نظری  نمی دم  اما با شناختی که از میس در نقداش دارم می دونم که حتما کار خوبی از کار در نیومده . در مورد اقای رشیدی هم واقعا فقط باید برای بدست اوردن مدرک  تحسینش کرد  . در مورد سیامک صفری هم همه گفتنی ها رو گفتی فقط منم تو کانون هواداران جا بدید.ممنون ازت میس حتما کار دیدم باز نظر می دم.

  22. درود بر میس شانزه لیزه و جزیره کهکشانی! 🙂
    از داوود خان رشیدی خوشم نمیاد تو بازیگری که همیشه داوود رشیدی بوده نه چیز دیگه! تو کارگردانی هم که از تله نئاتر هاش متوجه شدم هیچ پخی نیست! همه این تحویل گیری ها هم از صدقه سری تحصیلاتشه وگر نه از استعداد و ذوق هنری خبری نیست!! قبل از انقلاب که به شغل شریف نظارت (شما بخون سان سورچی) در تلویزیون ملی اشتغال داشتند البته شغلهای دیگه هم بوده در دانشگاه هنر و دیگه دیگه! خب اونموقع قانون چند شغلی وجود نداشته!! :)) بیخیال این رخت چرکها!
    خوبی میس جان؟ دلم واسه تو  و جزیره تنگ شده بود، می بینم که همچنان سیامک صفری رو تحویل میگیری!! :))))
    ای کاش می تونستم من هم هنرنماییش رو از نزدیک ببینم به هر حال وصف العیش نصف العیش!
    زنده باشیگلگل

  23. سلام به بانو
    از دیدن کار برمی گردم . مزخرفی به نام منهای دو به کارچرخانی داود رشیدی .
    این کار شدیدا کسالت آور، کش دار، بی رمق و خام بود . بازی ها در اوج ضعف. پنداری از سر انجام وظیفه و غم نان .(به جز صفری)
    به شدت عصبی و خشمگین ام .
    از تئاتر شهر تا خانه مدام با خودم حرف می زدم و سیگار پشت سیگار. طوری که راننده تاکسی متوجه می شد و به من می خندید .
    بخند راننده ی تاکسی . تو نیز بخند . همین الان جماعتی روی صحنه 90 دقیقه به ریش من خندیدند . تو هم روش .
    متاسفانه اینها با این کارهای بی ارزش امید انسان رو به دیگر کارها می کشند . اما نه . کور خوندید . هنوز هم فرصت برای دیدن یک کار کوچک بی ادعا، از یک گروه تجربی کوچک بی ادعاتر از شمایان، برای من پیش می آید . (رو به فکر خویش باش ای فضول      کین قافله نیز گذر کند)
    اما در مورد صفری :
    همیشه ایشان رو دوست داشتم و احترام برایشان قائل ام .
    اما حضور او در این کار استفاده ای ابزاری بود . از خود می پرسم :
    هی پسر. تا کی ؟ چند بار صفری را در یک سال جاری در کارهای مختلف روی صحنه خواهی دید و دوباره و دوباره و دوباره همان تکرارها ، همان تاکید ها و همان شوخی ها را نیز خواهی

  24. میس جان کار رو دیدم اومدم و بالافاصله خواستم از نقدی که در قالب اعتراض به داوود رشیدی گذاشتید تشکر کنم .

  25. گفتم که شاهرود زندگی می کنم و واقعا در توانم نیست بیام ببینم بدلایل گوناگون……ناراحتگریه

  26. سلام میس جان
    نمیدونم این قضایای استاد بازی تا کجا می خواد ادامه پیدا کنه . الحمدلله که استاد و بزرگ تو این بلاد کم نداریم وفور نعمته ، همه روشنفکران دگم اندیش با ریش و بی ریش . به کسی هم نباید حرف زد  که به تریش قباش بر میخوره . این روزا مردم میخوان  فقط بخندند  تو نمایشگاه عکس ،‌نقاشی ،‌تئاتر و سینما فقط بخندند به من به تو  به خودش فرقی نمیکنه همه  گیجن ،تو گویی شهر شده بنگاه شادمانی ، هر جا سر می چرخونی بنر و تابلویی از نیشهای باز می بینی . حالا میخواد .مهران غفوریان باشه یا اصغر سمسار زاده . این وسط ولی تکلیفت با خودت روشنه که  مخاطب این آدمها نیستی و البته مخالفتی هم با کار اونا نداری هرکسی یه جور نون در میاره ، ولی وقتی میری با کلی تو گرما واستادن و هزینه کردن و دلخوش بودن  بلیطه نمایشو میخری که یه کار خوب ببینی . حالا  کار شروع میشه جز لودگی و چرند بازی  چیز دیگه ای  نمی بینی . پرفسور بوبوس رو که دیدی مردم هر لحظه منتظر بودند که کیانیان شلوارشو از پا بکنه ، افنجار خنده ها . عیش و نیستی رو  با هم دیدیم اونجا هم آنیبال شلوارشو می کند ، انفجار خنده ها . سیامک خان صفری که از این کارا نمیکنه ، معجونی شلوار

  27. سلام میس جان گلماچ
    من که تخصصی ندارم نمایشم ندیدم وهرچی بگم نظر شخصیمه(از باران کوثری وچند تا دیگه که نام بردین خوشم نمی یاد)ولی باور دارم میس چیزی رو از روی قصد وغرض نمی گهلبخند
    منم فکر کردم حمید گودرزیه نه به خودم امیدوار شدمنیشخند

  28. salam  faghat adm o vasvase mikoni ha belakhare berim kar o bebinim ya na ?

  29. پس از سالها یه نقد خوب و روان خوندم. ممنون

  30. از این نامهمعلومه که حسابی از دست حضرت رشیدی شکاری ها. به نظر میرسه حضرت استادی کم کم دارن با گذشته ی پر و پیمونشون حال می کنن و خیلی براشون مهم نیست کاری که می کنن چقدر در ادامه ی کارهای گذشته باشه و باقی بقا.

  31. شرم اوره…من نمایشنامه رو خوندم. این کار اصلا" کمدی نیست که !!!! ملت ما قاطی کردن انگار.مست و پاتیل می رن کنسرت و نمایش و …گند زدن به همه چیز!!!!

  32. پس از سالها یه نقد خوب و روان خوندم. ممنون

  33. از این نامهمعلومه که حسابی از دست حضرت رشیدی شکاری ها. به نظر میرسه حضرت استادی کم کم دارن با گذشته ی پر و پیمونشون حال می کنن و خیلی براشون مهم نیست کاری که می کنن چقدر در ادامه ی کارهای گذشته باشه و باقی بقا.

  34. شرم اوره…من نمایشنامه رو خوندم. این کار اصلا" کمدی نیست که !!!! ملت ما قاطی کردن انگار.مست و پاتیل می رن کنسرت و نمایش و …گند زدن به همه چیز!!!!