بیا شق القمر کنیم ، بیا نمک بریزیم روی خیارو با صدای بلند بجوئیمش . بیا همدیگه رو صدا بزنیم ، یا مثلا انگشتای دست همو یکی یکی بشمریم . بیا ببینیم گوش مون کنار سرمون هست یا نه ، بهش دست بزنیم ، تو برای من گوشواره بنداز من برای تو . بیا چایی بخوریم . من اسمتو داره یادم میره مثل تو که اسم منو . بیا از اون کرباس ها بشیم که سر و تهش یکیه ، گور بابای بقیه، اونا پچ پچه های همیشه ان ، آخه عقل که نباشه جون در عذابه ، بدبخت تر از حسود ندیدم ، باید بهشون گفت چشمت زیر پام ، شور چشم های خیر ندیده ، بیا اسم همو اونقدر صدا بزنیم تا گوششون کر شه ، چشمشون کور! ما باید شق القمر کنیم ، هوا برای ماست ، بیا یواشکیم شده نفس بکشیم ، والا به گدا که رو بدی صاحبخونه میشه ، همه ی هوای مارم میخوره دولپی ، بیا اسفند دود کنیم محو شن ازمون سیر شن برن خاطره ها . بد درد بی درمونیه خاطره .تو آخرم به حرف من گوش نمیدی ، چمدون بستی که از فرار فرار کنی و بری . من تنها بارونی میشم که تو چمدونت میباره، چمدونت پره ناودونه ، پره خاطره های ملتهبه که داره آتیش میگیره لهیب میکشه ، من میبارم تا اونا بمیرن ، چمدونتو بذار زمین و برو ، بذار چمدونت با این همه غصه وسط مسافرا منفجر بشه اما تو سَبُک برو بی خاطره . . .
ساناز سیداصفهانی
میس شانزه لیزه