حکایت شکست عشقی

حکایت شکست عشقی

« حکایتِ شکستِ عشقی ».

گفتی از این نقاشی مداد رنگی همین یک عکس را داری و همین تابلو هم دستِ خودت نیست و این عکسِ ناشیانه ، تنها سهمِ تو از بخیه‌ی قلبت بر سینه‌ی کاغذ است . در طالع هر کسی تیزی یک قیچی چشمک میزند ، آن را در پیوندگاهِ کاغذ کشیدی ، اما کوچک و حقیر ، شاید در آن سال کذایی گمان میکردی رسم کاه و کهربا ابدی ازلی ست ، چه ساده‌دل بودی ! ختمِ داستان کوبنده بود مثل تصادفی مرگبار در انتهای یک فیلم، مثل دو لاخط پایانی یک قطعه با حمله‌ی بیقرار لشکرِاستکاتو . تو در جزیره‌ات تنها ماندی با بذرهای امیدِ سبز شده شاهرگِ سکته زده‌ات با مقراضی بریده شد که پیش‌تر کابوس‌ات بود ، پلکانی که از زیرپایت کشیده شد و بادی که تو را به پهنه‌ی هستی هل داد . تو چراغ در خانه‌ی باد روشن کرده بودی ، جایی که جز دروغ چیزی در چنته‌اش نبود . زخم تو گرم بود و هنوز نمیدانستی مرد قصه بوی پول میدهد و دلش هروله‌ی شهرت ست و زبانش به فحش و دستش به کتک ! سرنوشت این تابلو به قیمت کارد رسیده به استخوان چکش خورد .

میس شانزه لیزه

ساناز سیداصفهانی

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .