TimeLine Layout

نوامبر, 2013

  • 12 نوامبر

    تربت معطر

    بابا جونم سلام  الان که دارم این نامه رو برات مینویسم ساعت 2:45 شبه ، نشستم روی صندلی لهستانیی که تو روش میشستی و پیپ میکشیدی و رادیو گوش میدادی و حرف نمیزدی . همونی که گُل ِ روی چوبش رو با رنگ روغنِ آبی رنگ کردم و تو عصبانی شدی . گُل ِ سر ِ جاشه بابا ، صندلی سر ِ جاشه ، …

    ادامه نوشته »
  • 3 نوامبر

    علف / grass

    علف ، نبرد یک ملت برای زندگی کتاب ِ علف ، داستان های شگفت و ناگفته ، نوشته ی بهمن مقصودلو ، از انتشارات هرمس در سال 1389 روانه ی بازار ِ کتاب شده است . همان طور که پیش از مقدمه آمده است ، کتاب ِ علف ، داستانهای شگفت و ناگفته در باره ی سه امریکایی ماجراجو به نام های مریان …

    ادامه نوشته »

سپتامبر, 2013

  • 22 سپتامبر

    چه خوبه که برگشتی ( !!!! )

      چه خوبه که برگشتی ؟ سلام آقای داریوش مهرجویی  اُمیدوارم که موجب ِ سلب ِ آسایش ِ خاطر ِ شریف شما نشده باشم .  حقیقت این است که با دیدن ِ فیلم های شما خاطره دار شدیم و نمک گیر و خُب فیلم های شما رو خیلی دوست داشتیم آقای مهرجویی ، واقعا هیچ نه و نو یی توی کارهاتون نبود ، یعنی مو …

    ادامه نوشته »
  • 16 سپتامبر

    میقات ِ مکرر

      من ، در این جَنگ ِ تَن به تَن ، به باختَن سَر نکرده ام خَم . گاه گاه نع، که هر شامگاه ، تَن ِ تنهایم ، رو به روی آیینه ، سخن تَر کرده است از حرف  ، با او ، من .که آیینه ، دوست ِ من ، شنوده ای نیکوست ! آنگاه که هر خزانم را …

    ادامه نوشته »

آگوست, 2013

  • 23 آگوست

    پیچازی خیال

    میس شانزه لیزه جایگزین شده بود . جایگزین بدین معنی که بَدَل ِ آدم ِ دیگر… بدل شده بود و روی صحنه رفته بود . صحنه نه زمینی فراخ ، منظور ، صحنه ی تئاتر است در این جا . روی صحنه همه چیز به رویا میمانست ، توهمی که پا به پای تو می آید ، با تو هم نوا ، …

    ادامه نوشته »

جولای, 2013

  • 31 جولای

    دهلیز

    دهلیز چند ساعتی گذشته است از دیدن ِ فیلم ِ دهلیز . . . هنوز نگاه ها و صداها و نماهایی در ذهنم مانده است .  این سالها مشتاق ترم تا به دیدن ِ فیلم اولی ها بروم . این سالها انگیزه ی ساختن ِ فیلم در این بحران و عدم امنیت مالی و جانی در فیلمسازان و تک تک ِ عوامل ِ پشت ِ صحنه ی …

    ادامه نوشته »
  • 23 جولای

    با صدهزار مردم تنهایی

    با صدهزار مردم تنهایی باد دَمید از بامداد . از دَمیدن ننشست از پای و بچرخید . . . بچرخید و  درختان بِکند و دور ِ خود بپیچید ، چرخه زَن و پرسه زن.  چون  اسب ِ سرکشی ، رَم کرده ، گردنکِش ، سَرکِش . . . از بامداد باد دَمید و سرکشید بر هر خانه ای و ویرانه ای بر …

    ادامه نوشته »
  • 19 جولای

    جناب ِ آقای اموزش و پرورش

    پَروَرِش   سلام آقای آموزش و پَروَرش طاعت (بندگی ) و عبادت (پرستش ) شما قبول ِخداوند  در این جا ، در این جزیره در کهکشان ، عارض شدم  به خدمت ِ شما تا چند نکته ی مهم را خاطر نشان کنم تا در آینده از مهلکه بیرون آیید . میخواستم به شما یادآوری کنم نام ِ شما به چه معنی …

    ادامه نوشته »
  • 5 جولای

    به مناسبت ِ مقام سوم میس شانزه لیزه برای فیلم برف روی کاج ها

    نامه ی سرگُشاده جناب ِ آقای سیدجمال ساداتیان عزیز جناب ِ آقای نوید رجایی پور ارجمند و جناب آقای حامد حقانی گرامی سلام ! روزی که کُلَنگ ِ (( جزیره در کهکشان )) را در دنیای مجازی زدم ، هیچ گاه فکرش را نمیکردم که یک وبلاگ بتواند این قدر تاثیر گذار باشد . . . روزی که از سیاهی روزگار سنگ ِ …

    ادامه نوشته »

ژوئن, 2013

  • 29 ژوئن

    خاطره ، خَطر دارد .

    آسوده چیست ای میس شانزه لیزه ؟ که دیدارَت با دادار را با دار بکنی آشکار میان ِ جنگل ِ بلونی !؟ هرگز نفهمیدی که خاطره خطر دارد و درد در هر تصویر ِ گذشته ، جا دارد و به آن زنگوله ای وصل است ؟ ای تو ، تمنای زنده کردن ِ هر چیز که نیست شده است . . . . بیهوده …

    ادامه نوشته »