** میس شانزه لیزه که دوباره شروع کرده بود قرص های زاناکسش را میخورد…با حالتی رخوتناک و توام با آن هولناک (چرا که قرص ها نتوانسته بودند دخل سیستم خوابش را بیاورند) دفترچه یادداشتش را از روی تخت انداخت پایین و رفت و فیلم (شبح آزادی –لوئیس بونوئل) را از قفسه در آورد و گذاشت توی لپ تاپ.(دوباره یادآوری میکنم …
ادامه مطلبخواب / تولد یک سیامک صفری
آمبیانس فضا : (( این )) یکی از نوکتورن های شوپن کمر به قتل زمان بسته م . پام رو روی صفحه های تقویم میذارم . له و مچاله شون میکنم . بادبزنم رو تکون میدم و از پشت اون ، خودم رو میبینم . یه جوری راه میرم انگار روی لبه ی بهشتم و از این بهتر نمیشه . دهنم …
ادامه مطلبقصه پریا
سلام گرم با بوی کافه موکا به آقای فریدون جیرانی عزیز عرضم به حضورتون استاد که …. اهم … این جانب برای برطرف شدن افسردگی های ناشی از آلودگی هوا و اشعه های عجیب غریبی که در فضاست و افسردگی های روزانه و خلاصه برای آزاد شدن کمپلکس های گره خورده ی روانی راهی پردیس سینمایی شدم و با …
ادامه مطلبایران
برای تو که نا امیدی . که نمیتونی بیای تهرون . همون تهرونی که جای قشنگیه ولی مردمش بدن ! ، که تهرون الان جای قشنگی هم نیست و مردمش همون جور ، به شیوه ی ایام ماضی بدن . تو که نا امیدی که چرا شهرستون ها سینماهاش بسته س و عکسش رو میفرستی ، هفت ، …
ادامه مطلببچه
بچه . چرا بچه ؟ بچه ، میخ محکم و به درد به خوری برای تداوم زندگی زناشویی میابشد . بچه ؟ بله ، در واقع داشتن یک بچه ، طنابی است که به گردن شوهر انداخته میشود تا دیگر خیانت نکند . بچه ؟ البته که بچه ، بچه مرد خانواده را سر به راه و سر به …
ادامه مطلبدروغ
آمبیانس : (( ** )) یا در صورت داشتن خدای ِ نکرده فیل – – شکن (( ** )) در صورت ِ نداشتن فیل شکن (( **)) میس شانزه لیزه ، همین جور که از تو ، لپش را گاز میگرفت و پاهایش را به طرز هیستیریک واری میلرزاند ، داشت نقشه میکشید ، روی میزش ، دهن ِ لپ تاپ باز …
ادامه مطلبویتسک
ویتسک آشنایی با بوخنر ، زمانی که من دانشجوی نمایش بودم ، امری بود واجب و وضروری . مهم ترین نمایشنامه ی بوخنر با ترجمه ی کامران فانی را به سختی پیدا کردم و خواندم . شخصیت اصلی نمایش ، که اگر اسمش را بگذاریم ویتسک ! یک پروتاگونیست است، به معنای پیش برنده ی نمایش و داستان و نه …
ادامه مطلبآزادی یواشکی شما تایید حماقتتان است !
بعد از دیدن ِآمار و ارقامِ دوست داران و عاشقان ِ صفحه ی مضحک ِ آزادی های یواشکی ، یک کم دچار ِ خجالت شدم و فکر کردم چند جمله اظهار ِلحیه کرده و حیرت و تعجبم را در این جا نقر کنم یادگاری خودم . واقعا آزادی چیست ؟ آیا برداشتن ِ یک تیکه پارچه ، لچک یا چاقچور از روی سر آن هم به …
ادامه مطلبآقای دکتر
میس شانزه لیزه بعد از اینکه دفترچه ی جادویی اش رو از توی چمدون کهنه و قدیمی اش در آورد و بازش کرد دید یک سری آدم که نقاشیشون کرده بود -و برای هر کدوم یک اسمی گذاشته بود- دارن بهش فحش میدن و پشتشون رو کردن بهش….یکی توی دستش گله…اون یکی یه سبد نارنگی دستشه…اون یکی گری کوپر رو گرفته …
ادامه مطلبدوستت دارم اما . . .
سلام خواهشمندم مثل همیشه آمبیانس رو داشته باشید و روی (( این )) کلیک کنید . توی ترافیکم . یه نخ ماربرو برمیدارم . فکرم مشغوله . مشعلم رو روشن میکنم . تقلبیه . روش زده بود (No Smoking) . . .اما توش پر آشغال بود . خود به خود خاموش میشه . به جعلی بودن همه چیز فکر میکنم …
ادامه مطلب