چهارشنبه , ۵ دی ۱۴۰۳

Tag Archives: جزیره درکهکشان

جمشید مشایخی

جمشید مشایخی عزیز کمال الملک ذهن ما در سینما تولدت مبارک جانا آمبیانس : ( این ) جمشید مشایخی را وقتی شناختم که (صدایی که هم اکنون میشنوید صدای آژیر خطر است ، صدای وضعیت قرمز است به پناهگاه بروید . بوووووووووق ممتد . ) آن وقت ها سریال هزاردستان را میداد و من از این که مفتش شش انگشتی …

ادامه مطلب

قاتل بی رحم هسه کارلسون

تئاتر : قاتل بی رحم هسه کارلسون ، کار مسعود رایگان ، ایرانشهر ، سالن استاد سمندریان ، بازیگران : رویا تیموریان- شبنم مقدمی – هومن سیدی – جواد عزتی – محمد سلوکی برآیند نظر + نقد + تحلیل = کاری فانتزی ، متوسط ، اگر داستانش را روی کاغذ میخواندم بهتر بود ، میزانس ها خوب ، بازی ها …

ادامه مطلب

هملت برو خواننده شو !

میس شانزه لیزه از دست خواب هایش گریزی نداشت . از خواب هم که میپرید ، ادامه ی آن را روی دیوار خانه اش میدید . مثل فیلم ( سینما پارادیزو ) (صحنه ای که فیلم روی دیوار خیابان نشان داده میشود ) میدید .به خاطر ساخت و ساز برجی در نزدیکی خانه ی میس شانزه لیزه ، او نیمه …

ادامه مطلب

نوشتن در تاریکی

من ارث بابام رو از تئاتر میخوام ، جزو اون دسته از آدم هایی هم نیستم که به خاطر نام ها ، نشانه ها رو ببرم از یاد . بلدم نیستم مجیز کسی رو بگم و بیخودی پیزر لای پالون کسی بذارم . من محمد یعقوبی رو با کارهاش میشناسم . اگر کاری خوبه توی جزیره دو تا دست و …

ادامه مطلب

آلن دلون

آمبیانس : ( این ) آهنگیه که سالها پیش باهاش کلی واسه خودم عشق و عاشقی کردم و میدونم همه دوستش دارن . میدونم کمتر دختریه که بگه خواننده اش یکی از جذاب ترین خواننده های اون ور مرزی ما نیست ، بی حاشیه و با چشم و ابرویی بی نظیر و صدایی خاص . نمیدونم چرا اما حسم گفت …

ادامه مطلب

من نه منم نه من منم

تو منحصر به فرد ترین و عجیب ترین و شگفت انگیزترین کسی هستی که تا حالا دیدم این جوری پابرهنه توی خیابون راه میره و از توی چشماش عشق میریزه بیرون . تو بی نظیری ، بی تا و بی همتایی . میتونم ساعت ها توی نگات و چشات غرق شم و بهت بگم دیونه ی من دوستت دارم . …

ادامه مطلب

حذف شورعاشقانه

میخواستم کلی دل و قلبه بگیریم و ناز و نوازش کنیم همدیگه رو که این همه از هم دور بودیم . نمیدونم این چه احوالاتیه که دارم . توی یه هفته دو تا دکتر رفتم و بالای دویست هزار تومن خرج کردم که ببینم چه مرگمه ؟ چرا سرم گیج میره ؟ چرا دوباره پاییز که شد من این جوری …

ادامه مطلب

کسوف

  نفله ی دیدن نمایشم . وقتی نزدیک چهار راه ولیعصر میشم همیشه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه که این (کار)ی که بناست ببینم چه جوریه ؟ مخصوصا اگر نویسنده یا کارگردانش رو بشناسی ، انگاری ، اهمیت اون کار برات بیشتر میشه ، دوست داری مو رو از ماست بیرون بکشی یا پنبه زنی کنی ، دوست داری …

ادامه مطلب

خون آبی

 ( این عکس را به عشق زندگی ام تقدیم میکنم ) داشتم به این فکر میکردم که چرا افکار و ذهنیاتم منطق حالیشون نمیشه و کلا با هیچ قرصی شفا پیدا نمیکنه . یه سری جمله پیدا کردم  گیج تر شدم . گابریل گارسیا مارکز :                             ” زندگی آنچه زیسته ایم نیست ، بلکه خاطراتی است که از گذشته داریم …

ادامه مطلب

جاودانگی

خب ، اس . ام . اس پشت سر هم میگیری که تولد کوروش کبیر مبارک باشه .و . . . مثل اینکه به زور بخوایم به خودمون ثابت کنیم ما هنوز همون ایرونی های زمان کوروش کبیریم . نمیدونم انگار هر چقدر از اصل خودمون دور تر میشیم بیشتر به این تاریخ ها میچسبیم و این بده . چه …

ادامه مطلب