شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳

Tag Archives: نقد

تعریفِ شهرنوشِ پارسی پور از مرد بودن !

از آن طرف کلی داستان های خشونت خانوادگی داریم و کلی قربانی زن داریم . . . زنانی که کبود میشوند . کتک میخورند و . . . همه ی اینها دردناک ست . . . با این همه بیاییم زنی را معرفی کنیم که توانست با همه ی تجاوزها ، شکست های عشقی ، تنِ زخمی اش را پای درختی ببرد و زخم هایش را بلیسد و بخواهد از نو شروع کند .

ادامه مطلب

زبانِ ناجی

گوشتِ حیوان را به میخ ِ بزرگی کوبید. حیوان نیمه جان بود هنوز . از خرخره اش ، خون شَتک میزد روی پرده ی چشم . مرد گفت :” تشبیه تسویه ، محاکاتِ ما شده در ترجیع بندی مکرر، هر روز و دَم دمه !” گفت و ساندویچ اَش را گاز زد . میس شانزه لیزه  پنجه های چنگال قصابی را در گلوگاهِ حیوان …

ادامه مطلب

روزی که گل های خشک نارنجی ، قرمز شدند

روی زمین نشسته ام . زمین یعنی کاشی ، نه خاکدانی پُر ریشه و جَسَد . نشسته ام . روی زمین  خون شَتَک زده است . یک جوری کاشی ها خیسِ خون شده اند . در اتاقِ کناری یک نفر دارد ذره ذره میمیرد . یک نفر که میشناسم اَش . آن یک نفر را دارند میکُشند . قاتل را …

ادامه مطلب

روزی که گل های نارنجی خشک ، قرمز شدند

میس شانزه لیزه موهایش را زده بود . موهای نارنجی رنگش را از یک سو به قرمزی میزد و از ریشه ها به خرمایی یا کهربایی . پرسیدم که چرا مدام این کار را میکند ؟ چرا مدام با قیچی باغبانی به جان ِ موهایش می اُفتد ؟

ادامه مطلب

مدال هایی بی آمیغ

کسب مدال اول جایزه ی فیبرنوس ایتالیا . مقام دوم سه سالانه ی چاپ دستی توکیو 2015 توسط مهرداد ختایی

ادامه مطلب

جنایت و مکافات

شخصیت ِ همه جانبه ی راسکولنیکف که طی شگرد داستایفسکی با ظرافت طراحی شده است در این جا دیده نمیشود .

ادامه مطلب

بازم سیب داری؟

بازم سیب داری ؟ در دوره زمانه ای که کی به کیه ؟ و هر کسی دارد خرِ خودش را میراند و خوب میتازد ، میتازد و میگازد و از زرنگی اگر بختی داشته باشد هر آشغال و کاه محصولی را به خورد ِ سینمابین ها میدهد ، اتفاق های عجیب ، کَم و دُردانه ، کَم پیش می آید …

ادامه مطلب

سَرِ بی تَن

دوست داری سرت روی تَنِ چه کسی باشد ؟ دوست داری تَن اَت ، سَرِ چه کسی را داشته باشد ؟ چقدر خودت را دوست داری ؟ دروغ نیست . هنوز دوره ی آخرالزمان فرا نرسیده است . . . اما میشود خیلی فراتخیلی زندگی کرد . . . لابه لای شاخه های بی قرارِ زندگی که ریشه ی سُستش از …

ادامه مطلب

آخرین انسان ، موریس بلانشو

میس شانزه لیزه وارد کتاب فروشی همیشگی میشود . شهرِ کتابی است با دیوارهایی بلند و دوستانی بهتر از برگ و گل بهار . از زیر ِ لباسش پرِ بزرگی روی زمین کشیده میشود . یک پر ِ ارغوانی که لابه لای موهایش گره خورده و بافته شده و تا روی زمین می آید . به کتاب های پیشخوان نگاه میکند . به کتابش نگاه …

ادامه مطلب

اردشیر محصص ، هنرمند سرکش

میس شانزه لیزه باخبر میشود که از دیدن مستند ِ اردشیر محصص ، هنرمند سرکش باز مانده است ، البته در این دنیا که به سبب سرعت و قدرت و همت ِ کارشناسان شبکه های مجازی مدام برنامه است  مثل سرطان رشد می کند ، دوستان که فهمیده اند مردم عزیز و به خصوص هنرور و هنرپرور غم کلاف میکنند از بی کاری …

ادامه مطلب