راز ِ بقا میدونم که این جا موش هم با عصا باید راه بره ، اما بی صدایی و خاموش موندن هم یک جوری شیکم سیری رو میرسونه . ببینم تو که داری این طوری نگام میکنی ، تو که دستکش توی دستت نیست و خارِ گل پوستِ دستت رو خراش داده ، نگاهت رو هیچ جک و لطیفه ای …
ادامه نوشته »عید ؟
خدا جون این سال 1389 داره میمیره . باید براش یه گور درست کنم . مثل گور هایی که برای سالهای پیش درست کردم و خاطرات رو چالشون کردم و خاطرات مثل اشباحی از زیر سنگ لحدشون زدن بیرون و منو توی چنبره ی خودشون گرفتن . اما چه بخوام چه نخوام زور زمین بیشتره ، چرخ میزنه ، …
ادامه نوشته »Requiem Mass in D Minor
آمبیانس :(( این جا )) در شهر من هر روز کارناوالی برپاست . صبح ها با روی گشاده برپا ، بر میخیزیم و به عادت همیشگی ، برای جشن و پایکوبی ، خوشی و شادمانی ، خود را آراسته به میان جمع میرویم و میخندیم و میچرخیم و میرقصیم . در شهر من هر روز همه …
ادامه نوشته »رضا قیصریه و میس شانزه لیزه
دوستان ، شنوندگان ، بینندگان و حضار گرامی جزیره در کهکشان ، همان طور که در پست (پروفسور بوبوس ) – در این جا – به شما عزیزان فرهیخته قول داده بودم که به شخصه در مورد متن نمایشنامه ی (پرفسور بوبوس ) و ترجمه ی آقای قیصریه تحقیق و تفحص خواهم کرد به عهد خود وفا کرده و همینک …
ادامه نوشته »تبلیغ راس و ریس کردن معامله آقایان و ضدش !
یکی از مهمترین مشکلات جامعه ی ما ، دست و پنجه نرم کردن آقایان با مشکلات لاینحل ج نثی است . چیزی که این روزها بیشتر از همه چیز به چشم میخورد و هر کجا که بروی باز هم میبینیش ، تبلیغات نامحدود و رنگ ووارنگ و رنگین کمانی داروی راه حل مشکلات ج..آقایان هست . آقایان تبلیغات چی برای …
ادامه نوشته »جاده
کاش میشد از نور ، سرعت نابش را به عاریت گرفت و از سر این جاده ، بی هیچ کوله باری ، رهسپار آسمانی میشد که دست هیچ دیو زمنی به آن نرسد . کاش میشد مثل بعضی خواب ها یکسره رفت به انتهای عمقی که از آن هیچ نمیدانی ، نه مثل امروز که هر روزش رج نمیخورد ، …
ادامه نوشته »جن گیر …. + ….. محاکمه در خیابان
جن گیر ، نام نمایشی است که این روزها در تالار قشقایی اجرا میشود . مضمون این نمایش به سادگی باورهای همیشگی عامیانه ای است که همیشه در گیرش بودیم ، از همان وقت ها که دوست داشتیم روی کاغذ الف – با بنویسیم و استکان رویش بگذاریم و روح ظاهر کنیم ، تا زمانی که بزرگ شدیم و …
ادامه نوشته »بی پولی
قبل از اینکه بلاگ رو ببندم در مورد (بی پولی) نوشته بودم . تنها در این مورد که در کنار هم قرار دادن بهرام رادان و لیلا حاتمی ترکیبی از زوج نا مناسب رو به حدی میده که با هزار جور گریم و نور و … هم نمیشه این ناهماهنگی رو از بین برد -البته اگر هدف فیلمساز غیر از …
ادامه نوشته »رویا ی نیمه شب . . .
میس شانزه لیزه ، قبل از اینکه کفش های پیروزی اش را بپوشد و راهی سفر شود ، تقه ای به شیشه ی بیجان آمپول زد و با چشمانش با مایع بی رنگ درون آمپول چشم دوخت ، مثل همیشه سر آمپول را با حرکتی که درش حرفه ای شده بود ، از تنش جدا کرد ، آمپول دیگر سر …
ادامه نوشته »ویتسک
ویتسک آشنایی با بوخنر ، زمانی که من دانشجوی نمایش بودم ، امری بود واجب و وضروری . مهم ترین نمایشنامه ی بوخنر با ترجمه ی کامران فانی را به سختی پیدا کردم و خواندم . شخصیت اصلی نمایش ، که اگر اسمش را بگذاریم ویتسک ! یک پروتاگونیست است، به معنای پیش برنده ی نمایش و داستان و نه …
ادامه نوشته »