دوشنبه , ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

Tag Archives: میس شانزالیزه

تار و پود

معصومیت از دست نرفته آمبیانس :‌((  اینجا  )) میس شانزه لیزه ، قیچی را برداشت و آستین همه ی لباس هایی که داشت را قیچی کرد . آستین ها را به هم گره زد و ازشان ریسمانی ساخت . میس شانزه لیزه کاغذ کاهی هایش را برداشت و روی هر کدام رج زد ( نجابت ) . خنده بر لبانش میماسید …

ادامه مطلب

رویای نیمه شب تابستان

رویای نیمه شب تابستان   اگر تو هم چونان من  یکپارچه آتش بودی و نوشتن برایت نوشدارو ، درک میکردی که عدم تکنولوژی و عدم شانس میتواند چاشنیی باشد برای انفجار کسی که من باشم ، میس شانزه لیزه ، من ، که بعد از زیان و خسارات وارد شده به روح لطیفم دچار کوچ اجباری شدم ، دیدم که …

ادامه مطلب

طلسم سومین پسر پادشاه

سلام بابابزرگ این منم . نوه ی ارشدت . . . نشسته ام درست رو به روی عکست . دلم برای چشمهای تیله ای ات که رنگین کمان سبز و آبی و طوسی را توی خودش چرخ میداد تنگ شده … از وقتی مردی ، از ده سال پیش که بیست ساله بودم ، بعد از رفتن تو آرزو کردم …

ادامه مطلب

جاده

کاش میشد از نور ، سرعت نابش را به عاریت گرفت و از سر این جاده ، بی هیچ کوله باری ، رهسپار آسمانی میشد که دست هیچ دیو زمنی به آن نرسد . کاش میشد مثل بعضی خواب ها یکسره رفت به انتهای عمقی که از آن هیچ نمیدانی ، نه مثل امروز که هر روزش رج نمیخورد ، …

ادامه مطلب

خواب را با دیده ی عاشق چه کار ؟!

  من نه بد خوابم ، نه بسیار خواب . نه پُر خواب و نه بد خواب . همیشه از تخت خوابم ترسیده ام . همیشه خواب هایی سراغم را گرفته اند ، بردندم به دنیای ناشناخته شان که ازشان ترسیده ام . همیشه بیدار که میشوم ، چشم بندم را که باز میکنم ، از این بیدار شدن خسته …

ادامه مطلب

نِگروگیس

نِگروگیس سنجاق قفلی ها رو دستم میگیرم ، سرِ دیگری را در حلقه ی پایینی دیگری می اندازم و دوباره قفل میکنم ، آن قدر این کار را تکرار میکنم تا از این سنجاق قفلی ها رشته ای درست شود . قطارِ سنجاق قفلی ها روی لحاف ِ چهل تکه ام با هر تکانم بالا و پایین میروند ، دهان ِ بعضی …

ادامه مطلب

رضا قیصریه و میس شانزه لیزه

دوستان ، شنوندگان ، بینندگان و حضار گرامی جزیره در کهکشان ، همان طور که در پست (پروفسور بوبوس ) – در این جا – به شما عزیزان فرهیخته  قول داده بودم که به شخصه در مورد متن نمایشنامه ی (پرفسور بوبوس ) و ترجمه ی آقای قیصریه تحقیق و تفحص خواهم کرد به عهد خود وفا کرده و همینک …

ادامه مطلب

شن

تیک.تاک.تیک.تاک.تیک.تاک.تیک.تاک……… – : ” تلفن زنگ زد ؟ پرسیدم تلفن زنگ زد ؟ “ -: ”  اگه زنگ زده بود من جواب میدادم . “ تئاتر شهر . تالار سایه . دو زن . حبس شده در تالار سایه . شاید در فضایی  پنج متری . حرکاتشان…عروسکوار.نگاه ها سرشار از ابهام ، موج نگرانی، برق حیرت….تیک/ تاک …صدای ساعت … هیپنوتیزم …

ادامه مطلب

معشوقه : Maîtresse

معشوق و معشوقه کیست ؟   در یکی از خانه هایی که شیروانی هرمی شکلش از زیر چمن ها بیرون سر زده بود و اطراف شیروانی را برف فرا گرفته بود ، قصه ای جریان داشت . قصه این طور بود که ، مردی که میس شانزه لیزه به او دلباخته بود ، که مردی بود برای تمام فصول ، …

ادامه مطلب

فصل گرم تئاتر شهر

فصل گرم تئاتر کنار شومینه با آدم برفی و بهار و . . .    اگر بانگ جرس بزنند ، تئاترهای تئاتر شهر ، همهمه برپا شده ، قافله ی آدمیان با مقابله ی بی صبرانه در برابر غبار و دود بی شرمانه که از لنت ترمز بر اکسیژن هوا دمیده ، کنار تئاتر شهر توقف کرده ، زندگی روزمره …

ادامه مطلب