خشکسالی و دروغ رو دیدم . خشکسالی و دروغ خیلی به دل نشست . شاید چون خیلی ساده و بدون جنگولوک بازی حرفهایش را میزد . بدون استفاده از ایهام ، یا استعاره هایی که این روزها از زبان همسرایان تئاتری ها و گه گاه توسط تصاویری روی پلاسماها باید کشفشان کرد. خشکسالی و دروغ نمایش بود با صحنه های …
ادامه مطلبپیتر و ایران
آمبیانس (( اینجا )) ست . به به . شخص سمت راست ( پیتر بروک ) نام دارد که خب ، کسانی که اهالی تئاتر هستند ایشان را شناخته و اون هایی که نیستند بدونند ، ایشون کسی بود که در سال ١٣۵١، یک بار به ایران آمد و در جشن هنر شیراز تئاتر (اورگاست ) را با کسانی که …
ادامه مطلبLa Dolce Vita و Giulietta a Degli Spiriti
زندگی شیرین فیلم های فلینی رو از سایر فیلم هام جدا میکنم و میشینم که دوباره نگاه کنم . دستم ناخودآگاه روی جاده میره از بس که عاشق این زامپانو و جلسومینا م ، اما زندگی شیرین رو خیلی سال پیش دیده بودم ، و تصاویر مبهمی در خاطرم بود برای همین دوباره میبینمش ، چراغ ها را خاموش میکنم …
ادامه مطلبعادت
ساعت پنج صبحه . یه رب دو شامبر قرمز پوشیدم و یه نسکافه ی داغ کنار دستم گذاشتم و دارم روی کی بورد تایپ میکنم . نمیدونم چی میخوام بنویسم. ساعت 4 نصفه شب رفتم حموم . از اون جا که تعلل در کار استحمام موجب کلافگی و افسردگیه به تاخیر ننداختمش جانم . موهام شده رنگ سیم …
ادامه مطلبویتسک
ویتسک آشنایی با بوخنر ، زمانی که من دانشجوی نمایش بودم ، امری بود واجب و وضروری . مهم ترین نمایشنامه ی بوخنر با ترجمه ی کامران فانی را به سختی پیدا کردم و خواندم . شخصیت اصلی نمایش ، که اگر اسمش را بگذاریم ویتسک ! یک پروتاگونیست است، به معنای پیش برنده ی نمایش و داستان و نه …
ادامه مطلبآزادی یواشکی شما تایید حماقتتان است !
بعد از دیدن ِآمار و ارقامِ دوست داران و عاشقان ِ صفحه ی مضحک ِ آزادی های یواشکی ، یک کم دچار ِ خجالت شدم و فکر کردم چند جمله اظهار ِلحیه کرده و حیرت و تعجبم را در این جا نقر کنم یادگاری خودم . واقعا آزادی چیست ؟ آیا برداشتن ِ یک تیکه پارچه ، لچک یا چاقچور از روی سر آن هم به …
ادامه مطلبکودکی . . .
سرآغاز : ( این ) پرولوگ : دکتر روان شناس یا روان پزشک یا روان پریش ، سرش رو آورد جلو و از من که توی صندلی فرو رفته بودم پرسید :” وقتی در خونه ت رو باز میکنی میری تو ،وقتی در باز میشه چه احساسی داری؟ “ من : ” ( به دلیل ترس از کتکهای بانوی خانه ، …
ادامه مطلبهزار و یک تو
میس شانزه لیزه که دختر ِ سر به زیری نبود ، توی کوزه ی سفالی بزرگی نشست و طناب را کشید بالا ، وارد ِ کلبه ی چوبی بالای درخت شد . دور و اطرافش را حصیر گرفته بود و تمام سقفش را کرم شبتاب کاشته بود . میس نشست کف ِ اتاق و شروع کرد به نوشتن ِ جمله های رمز …
ادامه مطلباینترلود – بلیط نیم بها –
مثلا من یک عدد میس خوش و خندانم . مثلا دارم با دمبم گردو میشکنم ، مثلا میخوام بگم هیچ وقت توی هیچ هچلی نیفتادم برای همین خیلی خوش و خندان ، با خط 11 میرم سر یه کوچه ، تا این سر کوچه رفتن باید کلی سرپایینی نفرین شده رو طی کنم ، طی میکنم . وای میستم . …
ادامه مطلبگم شدن یا پیدایی !
ما به یک مهمونی دعوت شده بودیم . یک مهمونی که قرار بود توش بازی کنیم و نمایش اجرا کنیم و هر کسی در بدو ورودش باید تکست ِ خودش رو و دیالوگ هایی رو که بهش میدادند رو میخوند و اجرا میکرد . در جایی که گفته بودند مینشست . آخر شبِ این مهمانی ها همیشه به دعوا و …
ادامه مطلب