دستم را بالا میاورم از میانِ خیزابِ امواجِ دریا نه برای اینکه نجاتم دهی نه چون که شنا بلد نبودم برای اینکه نگاهم کنی یا از جایت بلند شوی ، صدایم کنی ! – آخ آقای یوشیج ، قسم به رخنه ی اشک در شکاف قلبِ شکسته این رسم غلطِ زمانه است که بساط دلگشا بر مردم ساحل نشسته گسترده …
ادامه مطلببه بهانه ی کیکِ محبوب من !
کیکِ محبوب من فلک جز عشق محرابی ندارد /جهان بیخاکِ عشق آبی ندارد غلام عشق شو کاندیشه این است /همه صاحبدلان را پیشه این است جهان عشقست و دیگر زرقسازی همه بازیست الّا عشقبازی اگر بیعشق بودی جان عالَم که بودی زنده در دوران عالَم؟ کسی کز عشق خالی شد فسردهست گرش صد جان بوَد بیعشق مُردهست* *خمسه نظامی ، …
ادامه مطلبگفتگوی ساناز سید اصفهانی با علی قورچیان
در چندمین روزِ بازیهای المپیک هستیم و اخبارِ مدالآوران، دنیای مجازی را پُر کرده است. میان این شلوغی، اخبار یک اتفاقِ مبارکِ هنری-ورزشی گُم میشود. پرچم ایران در مسابقاتِ جهانی روسیه توسط علی قورچیان در رشتهی کمانداری بالا رفته است! حیرت میکنم، چراکه تصادفاً در حالِ خواندنِ «هفت پیکر» نظامی هستم و قلبِ نظامی در تیر و کمانِ بهرامِ گور و مهارتهایش میتپد و …
ادامه مطلبگفتوگوی ساناز سیداصفهانی با علی قورچیان
گفتگوی [ کامل ] ساناز سیداصفهانی با علی قورچیان ساناز سیداصفهانی و علی قورچیان به عنوانِ یک نویسنده و پژوهشگر ، گفتگو با علی قورچیان برای من استثنائی بود از این جهت که برخلافِ امرِ مصاحبه ، در انتها ، هنگامی که در دور دست میایستم و به این مصاحبه می نگرم ، سوژهی متنِ دیده شده را نویسنده ای …
ادامه مطلبگفتگوی سانازسیداصفهانی با علی قورچیان
گفتگوی ساناز سیداصفهانی با علی قورچیان در چندمین روزِ بازیهای المپیک هستیم و اخبارِ مدال آوران دنیای مجازی را پُر کرده است ، میان این شلوغی ، اخبار یک اتفاقِ مبارکِ هنری-ورزشی گُم میشود . پرچم ایران در مسابقاتِ جهانی روسیه توسط علی قورچیان در رشته ی کمانداری بالا رفته است ! حیرت میکنم ، چراکه تصادفا در حالِ خواندنِ …
ادامه مطلبمحمود دولت آبادی
همراه استاد محمود دولت آبادی نویسنده تنهاترین مخلوق جهان است ! لاف نمیزنم ، گوش دار ، هرچه مینویسم در حدودِ سرهم بندی ست . نوشتن از آماس ِ روح و نَشتَش از جانِ قلم . مگر میشود کوه کوه بارید و شرح داد که سیلاب ِاین بارش ، تنها از پس ِخمیدگی مویرگهای خرد و خلاقیت و لولای جانِ …
ادامه مطلبدرخت گردو
بلوزم را در آوردم تا ریشههای درخت گردو را ببینی دور دنده هایم چرخیده ، جناغم را دور زده ، روی قلبم روئیده. از خواب میپرم. روی صحنه ی نمایشم . چه بازیگر ناشی و بی استعدادی م ! صحنه را سکوت پر می کندو من تمام دیالوگ هایم را پاک از یاد برده ام . از خودم جمله ای …
ادامه مطلبنشستِ ادبی انجمن فرهنگی پرسش / سانازسیداصفهانی
نشست ادبی انجمن فرهنگی پرسش در باره ی داستان مهریه عندالمطالبه پرگلی نوشته سانازسیداصفهانی
ادامه مطلبنامبرده،حسین سرشار
رونما کتاب نامبرده حسین سرشار نوشته سانازسیداصفهانی در موزه موسیقی بتهوون
ادامه مطلبرشید وطندوست
گفتگوی سانازسیداصفهانی با رشید وطن دوست
ادامه مطلب