بایگانی برچسب: جزیره در کهکشان

Facebook /میس در نمک

میس شانزه لیزه گوشی تلفن را گذاشت و همان طور مات و مبهوت به کوچه نگاه کرد . دوست نداشت از کیوسک تلفن بیرون بیاید . همان کیوسک هایی که در دارند و نارنجی رنگند ، شیشه دارند و مدت هاست از ریشه کندنشان ، همان هایی که در انگلستان نارنجی و قرمزش هنوز پا برجاست ، مثل تاکسی های قدیمیشان …

ادامه نوشته »

دنباله رو / اندر تبلیغات رسانه های بیگانه . . .

 دنباله رو وقتی ( دنباله رو ) برتولوچی رسید دستم ، هنوز فیلم های ندیدنی زیادی داشتم که هر کدام را به اقتضای اولویت های شخصی ردیف  کرده بودم که  ببینم ، تا اینکه دیشب ، شب (دنباله رو) شد . هدف من از دیدن( دنباله رو) اول چگونگی اقتباس آن از یک اثر ادبی بود ، گرچه برتولوچی، خودش …

ادامه نوشته »

نخ دندون بی نخ دندون

  گاهی اوقات نمیشه حرف نزد . گاهی اوقات تمام درمانگاه های شبانه روزی و غیر شبانه روزی رو میگردی و میبینی نخ دندونی که سالهای ساله داری استفاده میکنی دیگه نیست . اکثر دکترهای دندون پزشک بهت توصیه میکنن نخ دندون بکشی اونم اورال بی . خب . . . حالا دیگه نیست . من برای اینکه نخ دندون …

ادامه نوشته »

صادق جان

٢٨ بهمن 1281 صادق هدایت پا به سرزمینی گذاشت که هیچ گاه او را به خود نپذیرفت . هدایت غافلگیر این همه منگی و مصیبت های بیسوادی ، از جو سراسر کریه خاک خود ، (این همه ای که هیچ گاه نه او را و نه داستان هایش را و نه اندیشه اش را نفهمیدند از تنهایی و  نا امیدی …

ادامه نوشته »

دلم برات تنگ شده

  نصف شب شده . از بیرون سر و صدا میاد . بلند میشم . چشمام دو دو میزنه . میرم لب پنجره . آسمون بنفش و سرخه . زمستون میباره . آسمون مثل پنبه ، دونه دونه میریزه کف کوچه . سردم میشه . دلم تنگ میشه . ها ا ا ا  می کنم . . . حنجره ام …

ادامه نوشته »

طلا و مس

گرمکن مخمل صورتی رنگم تنم بود . آدی داس های سفیدم رو بند نبسته پوشیده بودم . پالتوی بلندم تنم بود و یه شال گردن زرشکی دور سرم پیچیده بودم و لک و لوک کنان از کلینیک بیرون اومدم . میوه فروشی و لبویی و بقالی و اتو شویی رو رد کردم . همه جا  – طلا و مس – …

ادامه نوشته »

هفت یعنی در پیت

به نام خدا ی یکتا جناب آقای فریدون جیرانی ، شما که حزب باد تشریف دارید و در سریال مرگ تدریجی یک رویا با پررویی تمام و به غایت به شخصیت و صنف نویسندگان توهین کردید ، در ادامه ی راه دست از سر فریماه فرجامی بر نداشته و برای تخریب چهره ی زنان هنرمند کمر همت بسته و دست …

ادامه نوشته »

من . کلاه . معجزه . ابوی . sms.نوشتن .

ماشین رو توی پارکینگ میذارم . به خودم میگم بذار سیگار بمونه توی ماشین تو که چند ساعت دیگه دوباره باید سوار شی بری . برای عدم استفاده از دود خودم رو تنبیه میکنم و سیگار رو توی ماشین میذارم تا کنار ماسک و کفش تمرین و دو تا کتاب تا صبح انتظارم رو بکشه . در ماشین رو محکم …

ادامه نوشته »

اس.ام.اس

من دوست داشتم توی دوره ی چاپار و تلگراف و صندوق پستی زندگی میکردم تا دوره ی تلفکس و ای – میل و اس.ام. اس .هر چی راه های ارتباطی بین آدم ها آسون تر میشه . . . به همون اندازه . . . شایدم از اون اندازه بیشتر… فاصله ی آدمها از هم دور تر میشه . وقتی …

ادامه نوشته »

عشق پر !

رفته بودم آرایشگاه . همیشه حرفهای شنیدنی توی آرایشگاه زیاده . گاهی حتی از حماقت بعضی از آدم ها نمیتونی دهن باز کنی وارد دیالوگشون بشی . مثلا یه خانومی که با کلی ولع و هیجان ، همین طور که آب از لب و لوچه اش میریخت و آویزون بود داشت در مورد پسری حرف میزد که با دختری قصد …

ادامه نوشته »