پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
درمورد فیلم هد آن اثر فاتح آکین

head-on

 

 

Head on 

 

 

دیشب فیلم (head-on) رو دیدم .

 

خب ، میخوام خیلی بی رو در بایستی بگم هر کس این فیلم رو ندیده نصف عمرش بر فنا … قبل از اینکه توضیح بدم کجاهای فیلم خودم بودم و کجاهای فیلم دیونه ام کرد میخوام یه کم از تم فیلم بنویسم تا کنجکاوی اون هایی که فیلم رو ندیدن رو بیشتر تحریک کنم .

اولا ترجمه ی این فیلم به زبان فارسی رو در این سایت و اون سایت ترجمه ی یکسانی ندیدم . بعضی ها اون رو (دیوار رو به رو) بعضی دیگه ( رو به رو ) بعضی ( شاخ به شاخ ) ترجمه اش کردند … من هم ترجمه میکنم ( بن بست ) .

طرح کلی فیلم این جوره که دو عدد شخصیت اصلی در فیلم به نام (جاهیت ) و (سیبل) در یک کلینک روانی بستری هستند . جاهیت الکلی -آشغال جمع کن – بی مخ – بی کله  و سیبل دختر آفتاب مهتاب ندیده – عقده ای – از خانواده ی سنتی – بی مخ – بی کله … مرد داستان در اثر تصادف ماشینش با دیوار که به نظر خودکشی میاد به کلینیک اومده و دختر داستان در اثر جر دادن رگ دستش . دختر خیلی رو راست جلوی جاهیت رفته به او میگوید :” اگر ترکی (نه به معنی فحش ، به معنی نژادی !) با من ازدواج کن ” دختر برای فرار از خانواده ی سنتی خود میخواهد تن به ازدواج نمایشی بدهد و در عین حال شوهرش را آزاد بگذارد و خودش هم آزاد باشد . مرد که اول قبول نمیکند …. اما میبیند دختر بی مخ تر از این حرف هااست چون رگ دستش را دوباره میزند . دختر میخواهد حتی خرج عروسی را خودش بدهد ! خلاصه ازدواج نمایشی سر گرفته و دعوا از همان شب عروسی آغازیدن میگیرد . خلاصه مرد با رفیقه ی خود که خانم خیلی (به نظر من توووووووووووپی است ) رابطه دارد و سیبل هم از همان شب اول شروع میکند به رفع عقده …. خلاصه در طی این زندگی آش و لاش این دو به مرور عاشق هم میشوند اما برای اینکه یکدیگر را محدود نکنند نمیخواهند به هم وابسته شوند و زیبایی فیلم هم به همین است  . خلاصه که عاشقیت پیش میاید و کاریش نمیشه کرد و جاهیت میزند یه بنده خدایی که به زنش نظر بد داشته به صورت غیر عمد میکشد . سیبل به شوهرش که حالا زندانی است قول میدهد منتظرش بماند . اوایل سعی میکند اما بعد …..

به نظر من این مدل زندگی آخر ایده آله چون باعث میشه چشم های کور  زن و شوهر های آفتاب مهتاب ندیده باز شه . من اون زن آرایشگر که ازش به عنوان (توپ) یاد کردم خیلی دوستش داشتم و اصلا از اون مدل رفتار در (بستر) بسی کیف میکنم . کتک کاری و رفتار خشن و غیر عادی و بعد پیچش به رفتار رومانتیک توامان یک بسترانه ی توپ رو میسازه که من تاییدش میکنم . حالا هر کس یه نظری داره . من از عشق ویرانگر خوشم میاد . عشقی که حرکت کنه بهتر از عشقیه که مثل مرداب بمونه تا بگنده . عشق حتی اگه به زوال بره شرف داره به اینکه ثابت بمونه . عشق یا باید پایین رونده باشه یا بالا رونده …بی مرز باشه نشه براش خطی گذاشت . عشق اصلا چیز خوبی نیست . عشق اصلا بچه بازی نیست . عشق اصلا توش حسادت نیست . عشق اصلا حتما رسیدن به هم نیست . عشق حتما ازدواج نیست . عشق حتما دور موندن نیست . عشق مثل هیچی نیست . عشق عشقه .

Head on

فیلم Head on

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۵ نظرات

  1. درود
    اول اینکه معذرت بابت اینکه کمتر آفتابی می شم ولی خودت حال و روزم رو بهتر از بقیه می دونی….!
    دوم در مورد پست : فیلم رو که ندیدم ولی با این چن خطط خیلی دلم می خواد ببینمش ، احتمالا شخصیتی تو این فیلم هست که خیلی شبیه منه ولی کل پستت یه طرف ۳ خط آخر پستت کلی یه طرف دیگه!
    مخصوصا اینکه : عشق اصلا حتما رسیدن به هم نیست .
    کلی حالم رو خراب کرد میس.
    خیلی خوب بود . مرسی.گل

  2. سلام میس جان
    من اینجور داستان های ساختار شکنانه رو خیلی دوست دارم !
    باید این فیلم رو بگیرم ببینم
    راستی تو این فیلما رو از کجا گیر میاری ؟
    و یه نکته اینکه :
    کاملا موافقم وقتی ذهنت رو از "مال هم بودن " رها می کنی ؛ احساس اجبار از روت برداشته می شه
    وقتی می دونی هیچ بندی تورو به دیگری نچسبونده "بهتر می بینیش"
    سعی می کنی بشناسیش و راه های دوست داشتنشو کشف می کنی
    و از اون مهم تر بدون اینکه فکر کنی طرف تو رودروایستی گیر کرده و یا حس های شبیه این ؛ بدون اینکه تلاش کنی ؛ "دوست داشته می شی"
    اینو دوست دارم

    می دونی همیشه به مخمل چی گفتم و می گم (از روز آشناییمون) که نمی بخشمش اگر روزی رو بدون عشق با من سر کنه
    یعنی اگه خودش فهمید که دیگه علاقه ای در کار نیست اولین کسی که باید بفهمه ؛ باید من باشم !

  3. درود
    اول اینکه معذرت بابت اینکه کمتر آفتابی می شم ولی خودت حال و روزم رو بهتر از بقیه می دونی….!
    دوم در مورد پست : فیلم رو که ندیدم ولی با این چن خطط خیلی دلم می خواد ببینمش ، احتمالا شخصیتی تو این فیلم هست که خیلی شبیه منه ولی کل پستت یه طرف ۳ خط آخر پستت کلی یه طرف دیگه!
    مخصوصا اینکه : عشق اصلا حتما رسیدن به هم نیست .
    کلی حالم رو خراب کرد میس.
    خیلی خوب بود . مرسی.گل

  4. سلام میس جان
    من اینجور داستان های ساختار شکنانه رو خیلی دوست دارم !
    باید این فیلم رو بگیرم ببینم
    راستی تو این فیلما رو از کجا گیر میاری ؟
    و یه نکته اینکه :
    کاملا موافقم وقتی ذهنت رو از "مال هم بودن " رها می کنی ؛ احساس اجبار از روت برداشته می شه
    وقتی می دونی هیچ بندی تورو به دیگری نچسبونده "بهتر می بینیش"
    سعی می کنی بشناسیش و راه های دوست داشتنشو کشف می کنی
    و از اون مهم تر بدون اینکه فکر کنی طرف تو رودروایستی گیر کرده و یا حس های شبیه این ؛ بدون اینکه تلاش کنی ؛ "دوست داشته می شی"
    اینو دوست دارم

    می دونی همیشه به مخمل چی گفتم و می گم (از روز آشناییمون) که نمی بخشمش اگر روزی رو بدون عشق با من سر کنه
    یعنی اگه خودش فهمید که دیگه علاقه ای در کار نیست اولین کسی که باید بفهمه ؛ باید من باشم !

  5. کاملا موفق شدی منو راجع به این فیلم کنجکاوم کنی! دلم خواست ببینمش.

    در مورد عشق هم هنوز هیچ نظری به ذهنم نرسیده. آخه من کلا با لفظ عشق مشکل دارم!

  6. کاملا موفق شدی منو راجع به این فیلم کنجکاوم کنی! دلم خواست ببینمش.

    در مورد عشق هم هنوز هیچ نظری به ذهنم نرسیده. آخه من کلا با لفظ عشق مشکل دارم!

  7. از عشق سخن باید گفت ، همیشه از عشق سخن باید گفت .
    عشق در لحظه پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان . این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است . عشق معیارها را درهم می ریزد ، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود . عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد ، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد . عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست . عشق فوران می کند – چون آتشفشان و شره می کند – چون آبشاری عظیم ، دوست داشتن ، جاری می شود – چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم . عشق ویران کردن خویش است ، دوست داشتن ، ساختنی عظیم .

    نادر ابراهیمی

  8. من معذرت. تونستی یه سری بزن.

  9. سلااااام بر میس خودم…
    تو مایه های لاویستی کار کردید…اوکی

    اما نظر من….!
    دختر این فیلم بازم هم ازاد منشانه برخورد نکرده شاید در بند بووووده هنوز هم بعد اتفاقات که رگ زنی انجام میده….!در بند بوووده..دربندی که شاید خودش هم ۱- نمیدونسته چه بندیه ۲- رهایی از بند را نمیدونسته…
    شاید شعاری باشه که بگیم ادم میتونه رهایی از بند بودنشوو بفهمه یا درک کنه…اما این دختر هم تا تو شرایط قرار نگرفت که در نهایت عاشق شدن بودن نتونسته بود خودشو رها کنه….

    نمیدونم ….سخته که بگیم حرفهایی که میزنید نادرسته…اصلا من یکی که دیگه عمرا بتونم بگم…اما این که عشق اصلا چیزه خوبیه یا نه؟
    با  این که میدونم مفهوم نظری است که بگیم خوب یا بد…اما خود عشق که بیشتر ادم ها را در بند میکنه درسته دربند چیزی که وجودتو میخوای براش بذاری نه وجود حتما مادی یک وجود روحی و روانی اما این دربند بووودن چطور؟
    اصلا این قضیه ی عشق چی بوووده که در تاریخ همه ی شعرا بهش پرداختن همه فیلمهها همه جا همه جا…اما چرا در دنیای امروز دغدغه ای غیر از این ها فقط به چشم میخوره یا آنقدر بیخودش به چشم ادم میخوره که دیگه شک میکنه مگه چیه و چی بوووو

  10. فقط گفتم کاش حرفاتو باور داشتی, عصبانی شدن نداشت که بیش ووووور… گفتم کاش, حرفاتو, باور داشتی… همین… حرفاتو, باور داشتی… باور… حرفاتو… کاش… همین… نرو چیه جانم, شما که نداشتین ازین قرتی بازیا چشمک

  11. از عشق سخن باید گفت ، همیشه از عشق سخن باید گفت .
    عشق در لحظه پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان . این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است . عشق معیارها را درهم می ریزد ، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود . عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد ، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد . عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست . عشق فوران می کند – چون آتشفشان و شره می کند – چون آبشاری عظیم ، دوست داشتن ، جاری می شود – چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم . عشق ویران کردن خویش است ، دوست داشتن ، ساختنی عظیم .

    نادر ابراهیمی

  12. اول كلام سلام. با اين دو نوشته اخير خيلي وقت گذروندم . كلي از خود توش بود كه خيلي راحت جاريش مي كنه. عنوز هشق متحرك و عشق ساكن رو درك نكردم . مي داني عشق طولاني مدت چگونه عشق است و عشق باقي مي ماند و نمي گنند؟ انتخاب و حقش را قصد نقد ندارم، فقط با صفر و يك بودن ماجرا نمي توانم كنار بيايم . كهنه عشق با زمان همراه آدم راه ميايد و هر از چند گاهي گوشه اي جديد در اون كشف مي كني. گوشه اي كه مثل يك عشق تازه مي مونه. كهنگي عشق هم به فراواني گوشه ها و عرضه سرك كشيدن عاشقه.
    شاد زي

  13. جواب ندادی …
    حدثم درست بود؟

  14. سلام میس جان
    جایی از شریعتی خوندم که گفته بود عشق زمان داره .!! شاید اینطور بهتر باشه  که عشق  مثل فنجون چای می مونه تا داغ لذت بخشه ولی وقتی که کم کم سرد میشه طبعا از اون لذت اولیه اش کاسته میشه . ولی من بگم با تمام این حرفهایی که زدم مخالفم ( اینم نوع جدید کامنت گذاری )‌ عشق باید ماندگار باشه ، جاودان باشه . چیزی که دقیقه و ساعت ، ماه و سال داشته باشه نمیشه اسمشو گذاشت عشق . اون یه چیزی تو مایه های هوسه . عشق هم به این آسونیها شکل نمی گیره سخته باید براش درد کشید ضجه زد باید به خود (گلاب به روتون ) رید تا بشه عشقی شکل بگیره . میس جان نمی دونم تو پاریس هم پشت کامیونا شعر بار می کنند یا نه ولی تو بلاد ما خیلی اینکار رایج شده ، یکی از رانندگان محترم نوشته بود گر دل شیر نداری سفر عشق مکن … من هم اطاعت امر کردم و از سفر به سانفرانسیکو منصرف شدم .

    زنده باد میس شانزه لیزه

  15. خيلي خيلي معذرت مي خوام ولي اگه بخوام با توجه به داستان فيلم كه تعريف كردي نظرمو درباره ش بگم
    اصلا بذار نگم و انقدم معذرت نخوام
    هيچي بابا اصلا بي خيال
    سلام
    ضمنا گويا اگه به فرهنگ دهخدا مراجعه كنين مي بينين كه تخم لق رو توي دهن نمي كارن مي شكونن (منم مثل شما فك مي كردم سيا روشنم كرد)

  16. در مورد فیلم با چیزایی که ازش تعریف کردی هم دل بردی از ما به یغما , هم تا حدودی فکر کنم منم همین نظرات رو داشته باشم شاید کمی متفاوت تر.
    با این " عشقی که حرکت کنه بهتر از عشقیه که مثل مرداب بمونه تا بگنده  " خیلی حال کردم چون دقیقا خود حرفه. و دهانم کماکان در مورد مابقی  توضیحات عشق وا مونده چون انگار من نوشتمشون.

  17. هنوز مي خوانمتان.
    شاد زي

  18. اتفاقا امشب قبل از این پستت با رامین داشتیم تلفنی راجع به عشق حرف میزدیم و تعاریف و تعابیر متفاوتی که از عشق داریم.راجع به این جور توافقهایی هم که تو در این فیلم اشاره کرده ای بحث کردیم.مثلا سارتر و دوبوار هم با هم همچین توافقی داشتند.ولی من معتقدم دوست داشتن از عشق برتر و ماندگارتر است.هر چند به قول نیچه زن را هنوز توان دوستی نیست.او تنها عشق را میشناسد و بس.نظر شما را جویا میشویم میس شانزلیزه.(راستی رامین گفت به فرانسه شما را طبعا مادموازل شانزلیزه باید خطاب کرد و ترکیب فعلی انگلیسی-فرانسه است.)

  19. سلام میس جونم.با این جمله فهیمه راستکار در مورد نجف خیلی حال کردم:"یکی از وظایف تو این است که این آدم را نگه داری."مطلبتو هنوز نخوندم.میخونم.منتظر

  20. کاش حرفاتو باور داشتی… عشق همه چیزه و در عین حال هیچ چی نیست… هیچ چی

  21. باید فیلم جالبی باشه
    کامنت گذاشتم که نگی چرا سر نمیزنی و کامنت نمیذاریماچ

  22. باید فیلم جالبی باشه
    کامنت گذاشتم که نگی چرا سر نمیزنی و کامنت نمیذاریماچ

  23. در مورد کامنت پست قبل هم من منظورم خطرناک از لحاظ عاطفی و احساسی بود . زبان شما رو نمیدونم !

  24. به قول اورهان پاموک ، عشق برای پوست خوب است !
    این یهو بعد از اون جمله های کوتاه آخرت اومد تو ذهنم ! هه !ولی کلا منم همین نظر پاموک رو دارم به علاوه نظر شما برای تکمیلش !!!! نیشخند

  25. رامین هم ایضا.

    ولی باهات مخالفم میس جونم.وحشتناک