ویتسک آشنایی با بوخنر ، زمانی که من دانشجوی نمایش بودم ، امری بود واجب و وضروری . مهم ترین نمایشنامه ی بوخنر با ترجمه ی کامران فانی را به سختی پیدا کردم و خواندم . شخصیت اصلی نمایش ، که اگر اسمش را بگذاریم ویتسک ! یک پروتاگونیست است، به معنای پیش برنده ی نمایش و داستان و نه …
ادامه مطلبآزادی یواشکی شما تایید حماقتتان است !
بعد از دیدن ِآمار و ارقامِ دوست داران و عاشقان ِ صفحه ی مضحک ِ آزادی های یواشکی ، یک کم دچار ِ خجالت شدم و فکر کردم چند جمله اظهار ِلحیه کرده و حیرت و تعجبم را در این جا نقر کنم یادگاری خودم . واقعا آزادی چیست ؟ آیا برداشتن ِ یک تیکه پارچه ، لچک یا چاقچور از روی سر آن هم به …
ادامه مطلبجشنواره ی جزیره ای
درمیان قاب عکس های اشخاص شاخص و شخیص نشسته بودم و مثل یک دختر خوب داشتم به نصیحت پدربزرگانه ی پیرمرد گوش میکردم . پلک های هشتاد ساله اش را باز کرد و با دهان بی دندانش ، با صدایی که از ته قبرستان خاطره ها میامد به من گفت :” قیچی اش کن . بعضی آدم ها مثل فریم …
ادامه مطلبنامه ی نماینده ی میس شانزه لیزه
آمبیانس : علیرضا قربانی در ( این ) تصنیف . مواد لازم برای شنود : یک بسته دستمال کاغذی ، کمی بالکن یا پشت بام یا هوای آزاد…احیانا مشعل، در غیر این صورت گل گاوزبان. اعتراف میس شانزه لیزه از اینکه این همه زحمت میکشد و با وجود دایال آپ بودن ، پست میگذارد و در انتها فقط ۴ تا آدم …
ادامه مطلبخطوط بسته /
عکس از ( صابروکیلی راد ) آمبیانس : ( این ) موسیقی رپ یه موسیقی اعتراضیه که از سیاه ها شروع شد و به سفید و سرخ پوست و ژاپنی و هندی و ایرانی سرایت کرده و چاشنی آن طنز هم هست و از آنجا که هر اعتراضی نوعی انتقاد حساب میشود ، کلا در همه جای دنیا این موسیقی رفت …
ادامه مطلبمیل گنگی به مردن
ساعت چهار صبحه . یادم نیست چند بار قرص هام رو خوردم . برای همین دوباره میرم سراغ جعبه ی قرصها و دو تا دیگه برمیدارم و میندازم بالا . یه نگاه به لیست اسم های موبایلم میندازم . هیچ کدومشون من رو نمیشناسن . گاهی وقتی فیلم های کیمیایی رو میبینم … هر چقدر هم که بهش نقد داشته …
ادامه مطلبسونامی سرطان خون
آمبیانس …. (( ** )) میس شانزه لیزه که زیر چشمانش گود رفته بود ، پنداری دو چاه ، زیرآن نقب زده باشند ، رو به دکتر گفت :” تحملش رو دارم هر چی که هست رو بگید . چند روز دیگه فرصت دارم ؟” . دکتر که همه ی دندان هایش طلا بود و موهایش جو گندمی ، از …
ادامه مطلبزنده به گور
چه شکلی میشه حق دنیا رو کف دستش گذاشت ؟ نمیتونم داستان بنویسم . عصبیم . نمیتونم بگم به یه ورم . نمیتونم تمرکز داشته باشم . هنوز صدای علامتی که هم اکنون میشنوید …. توی گوشمه ، هنوز چسب های ضربدری روی شیشه ها ، پناهگاه ها یادمه ، هنوز یادمه گیشا رو زدن . . . یادمه برق …
ادامه مطلبLa Dolce Vita و Giulietta a Degli Spiriti
زندگی شیرین فیلم های فلینی رو از سایر فیلم هام جدا میکنم و میشینم که دوباره نگاه کنم . دستم ناخودآگاه روی جاده میره از بس که عاشق این زامپانو و جلسومینا م ، اما زندگی شیرین رو خیلی سال پیش دیده بودم ، و تصاویر مبهمی در خاطرم بود برای همین دوباره میبینمش ، چراغ ها را خاموش میکنم …
ادامه مطلبگم شدن یا پیدایی !
ما به یک مهمونی دعوت شده بودیم . یک مهمونی که قرار بود توش بازی کنیم و نمایش اجرا کنیم و هر کسی در بدو ورودش باید تکست ِ خودش رو و دیالوگ هایی رو که بهش میدادند رو میخوند و اجرا میکرد . در جایی که گفته بودند مینشست . آخر شبِ این مهمانی ها همیشه به دعوا و …
ادامه مطلب