چهارشنبه , ۲۶ دی ۱۴۰۳

میس شانزه لیزه

مده آ – کارمن – ماریا کالاس

نوشتن در مورد کسانی که عوام الناس نمیشناسند و آدم های سختی هستند …سخت …دشوار است .  ماریا کالاس را اولین بار در فیلم ( مده آ ) ی پازولینی دیدم . در دوره ی دانشجویی . . . مده آ … از آن کاراکترهای اساطیریی است که به زعم من سرشار از غم و عشقی عجیب و عجین با ماخولیا و شوریدگی …

ادامه مطلب

عادت

    ساعت پنج صبحه . یه رب دو شامبر قرمز پوشیدم و یه نسکافه ی داغ کنار دستم گذاشتم و دارم روی کی بورد تایپ میکنم . نمیدونم چی میخوام بنویسم. ساعت 4 نصفه شب رفتم حموم . از اون جا که تعلل در کار استحمام موجب کلافگی و افسردگیه به تاخیر ننداختمش جانم . موهام شده رنگ سیم …

ادامه مطلب

مشروطه بانو

از همین الان میتونم تیرهایی که به سوی من نشونه رفته رو ببینم اما از اونجا که آدم به امید زنده اس ، و من یه نمه به خودم مطمئنم پس نقطه نظرم رو نسبت به مشروطه بانو مینویسم چه باک ! بروشور کاهی با مهرهایی که جای جای صفحات اون ، از پیش ذهنیت ما رو با فضایی ، …

ادامه مطلب

فرش

توی ماشین داشتیم میرفتیم که یک مرتبه ، حرفمان شد ، شروع کرد همان حرف های صد تا یک غاز همیشگی اش را زدن ، نمیخواست مقر بیاید ، من هم ساکت نشسته بودم . توی ماشین که داشتیم میرفتیم ، هوا ابری بود و سقف ماشین ما که کروک بود و زبان زد خاص و عام ، باز بود …

ادامه مطلب

نسناس

نسناس کی خوابم بُرد نمیدانم . این از قدرت ِ اشک است که جان را چون شمع به هیچستان میبَرَد . این اشک است که گُل های فَرش را تَر میکند و به ان ها جان میبخشد . گل هایی که ریشه میگیرند و تو را در خودشان همچون پیچک و عشقه میپیچند و به ناکجا میبَرَند . کی خوابم …

ادامه مطلب

سال ثانیه

نمایش "سال ثانیه" از یک پیشنهاد شروع شد. پیشنهادی از طرف فستیوال "اشپکتاکل" سوئیس. قرارمان این شد که از "هیچ" شروع کنیم و گروهی که خالصانه آمد و رنگ خود را بر این "هیچ" پاشید تا "سال ثانیه" شکل بگیرد.

ادامه مطلب

88/8/8

میس شانزه لیزه سرش را از پنجره تو آورد . کمی فکر کرد ، بعد رفت تمام شمع های اتاق زیر شیروانی اش را فوت کرد . چتر قرمزش را برداشت ، از پنجره بیرونش آورد ، بازش کرد و مثل مری پاپینز پرید بیرون . منتها پایین نرفت ، یکی زد توی گوش جاذبه ی زمین ، یکراست پرواز …

ادامه مطلب

شبی که راشل از خانه رفت

شبی که راشل از خانه بیرون رفت . خب ، در مورد این نمایش میتونم پستم رو مثل آدامس بادکنکی کش بدم و هی بجومش و آدامس رو بترکونم و دوباره بادش کنم و یا نه با انگشتم آدامس رو همین طور که لای دندن هام زندونی شده بگیرم و بکشونمش بیرون ، یعنی از همین اول باید بگم نوشتن …

ادامه مطلب

جدایی نادر از سیمین

رفتم . جدایی نادر از سیمین رو دیدم . امیدوارم کتکم نزنید . چون نظرم برخلاف نظر کل دنیاست .  دلیل هم دارم . آقای اصغر فرهادی ، به نظر من ( که کارشناس نمایشم نه سینما ) در چهارشنبه سوری و در درباره ی الی بسیار موفق تر بود . بنده در این جا هورا…..هورا….نمیکنم …چون   برای (جدایی نادر …

ادامه مطلب

مرهم

برای دیدن فیلم ( مرهم ) بیتابی میکردم . نوشته های دنیای بی کران مجازی و روزنامه ها به اندازه ی کافی مسحورم کرده بودند . قرار بود با فیلمی رو به رو بشم که موضوعش (مواد ) بود . اینکه این موضوع قبل ها  از گوزن ها روی پرده آمده و در نسل من ، علی سنتوری و سارای …

ادامه مطلب