پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳

ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

خواب

شب دیر خوابم برد . مثل همیشه قبل از خواب فکر میکردم بیام توی بلاگم چی بنویسم ؟ بازنویسیمو چه کار کنم ؟ کی وقت کنم نمایشنامه ی میثم رو بخونم ؟ چرا فلانی اس ام اس نزد ؟مصاحبه با رادیو رو چی کار کنم ؟ اون یکی چرا موبایلش خواموشه مگه کارم نداشت ؟ بازنویسیمو باید چی کار کنم ؟ تولدم …

ادامه مطلب

88/8/8

میس شانزه لیزه سرش را از پنجره تو آورد . کمی فکر کرد ، بعد رفت تمام شمع های اتاق زیر شیروانی اش را فوت کرد . چتر قرمزش را برداشت ، از پنجره بیرونش آورد ، بازش کرد و مثل مری پاپینز پرید بیرون . منتها پایین نرفت ، یکی زد توی گوش جاذبه ی زمین ، یکراست پرواز …

ادامه مطلب

بی پولی

قبل از اینکه بلاگ رو ببندم در مورد (بی پولی) نوشته بودم . تنها در این مورد که در کنار هم قرار دادن بهرام رادان و لیلا حاتمی ترکیبی از زوج نا مناسب رو به حدی میده که با هزار جور گریم و نور و … هم نمیشه این ناهماهنگی رو از بین برد -البته اگر هدف فیلمساز غیر از …

ادامه مطلب

کابوس

میتونم به جرات بگم تا به حال صدای هیچ رعد و برقی مثل صدای رعد و برق دم صبح امروز، من رو نترسونده بود . به زحمت به خواب رفته بودم . هوای خنک و ملس رو حس میکردم که از پنجره حضور پاییز رو به رخ من میکشونه . خودش رو مثل سیلی به صورتم میزنه و میگه ببین …

ادامه مطلب

آقای دکتر

میس شانزه لیزه بعد از اینکه دفترچه ی جادویی اش رو از توی چمدون کهنه و قدیمی اش در آورد و بازش کرد دید یک سری آدم که نقاشیشون کرده بود -و برای هر کدوم یک اسمی  گذاشته بود- دارن بهش فحش میدن و پشتشون رو کردن بهش….یکی توی دستش گله…اون یکی یه سبد نارنگی دستشه…اون یکی گری کوپر رو گرفته …

ادامه مطلب

مجازی بودن یا حقیقی بودن مسئله این است ؟

میس شانزه لیزه عروسک هایش را دور خود جمع کرده بود و داشت در همان اتاق زیر شیروانی باهاشان حرف میزد….اگر پشت در بودی و صدایش را میشنیدی فکر میکردی جمعی را مهمان کرده و دارد برایشان سخنرانی میکند….با روان نویس مشکی رنگش روی ورق های کاهی دم دستش چیزهایی مینوشت …بعد هم  با انگشت اشاره رو میکرد به عروسک …

ادامه مطلب

شبح آزادی

** میس شانزه لیزه که دوباره شروع کرده بود قرص های زاناکسش را میخورد…با حالتی  رخوتناک و توام با آن هولناک (چرا که قرص ها نتوانسته بودند دخل سیستم خوابش را بیاورند) دفترچه یادداشتش را از روی تخت انداخت پایین و رفت و فیلم (شبح آزادی –لوئیس بونوئل) را از قفسه در آورد و گذاشت توی لپ تاپ.(دوباره یادآوری میکنم …

ادامه مطلب