* قبل از اینکه برم سراغ http://www.sepehry.com/ (مریم سپهری)…و تو ضیح بدم که چی شد که این عکس بالا رو پیوست کردم . میخواهم یک خاطره تعریف کنم….خاطره ای که من و هفت و مریم سپهری و خاطره اش از انارک رو به هم پیوند داد. چند سال پیش بود. میس شانزه لیزه در اتاق رو از تو قفل کرده بود …
ادامه مطلباز فرهاد ناظرزاده کرمانی تا اهمیت یک دلبستگی
اون شب وقتی داستان (میس شانزه لیزه و لوبیای سحرآمیز ) رو این جا نوشتم…دلم خواست دوباره برم سروقت فیلم هام …مالنا رو برداشتم که دوباره ببینم…شاید میخواستم حس جک به میس شانزه لیزه رو در فیلم (مالنا ) –اثر جوزپه تورناتوره– پیدا کنم….در درس های شخصیت شناسیی که توی دانشگاه گذروندیم مراحل رشد شخصیت از دیدگاه فروید و یونگ …
ادامه مطلبپستچی سه بار در نمیزند
بارها و بارها گفته ام که من با شهامت و مثل گرگ پای نظریاتم در مورد تئاتر و ادبیات نمایشی و داستان می ایستم و ازش دفاع میکنم چون درسم این است اما برخلاف خیلی ها که خود را در مورد همه چیز کاردان و صاحب نظر میدانند.. نخیر ..بنده این طور نیستم….و هیچ هم خجالت نمیکشم بگویم که در …
ادامه مطلباتاق زیر شیروانی
…..میس شانزه لیزه دید در سرای قبلی با اندوه و تنهایی که از سر و کول دیوار شر شر میبارید کنار نمی آید پس اسبابش را جمع کرد و برگشت به همان محله ی قبلی…دوباره شروع کرد به باز کردن چمدان و چیدمان و …هوا به قدری گرفته بود که اگر سرش را از پنجره ی اتاق زیر شیروانی اش …
ادامه مطلببازگشت
بازگشت http://jazirehdarkahkeshan.blogspot.com/
ادامه مطلببه پرشین بلاگ خوش آمدید
بنام خدا کاربر گرامی با سلام و احترام پیوستن شما را به خانواده بزرگ وبلاگنویسان فارسی خوش آمد میگوییم.شما میتوانید برای آشنایی بیشتر با خدمات سایت به آدرس های زیر مراجعه کنید: http://help.persianblog.ir برای راهنمایی و آموزشhttp://news.persianblog.ir اخبار سایت برای اطلاع ازhttp://fans.persianblog.ir برای همکاری داوطلبانه در وبلاگستانhttp://persianblog.ir/ourteam.aspx اسامی و لینک وبلاگ های تیم مدیران سایت در صورت بروز هر گونه …
ادامه مطلبوهم
همیشه توی رویاهام این تصویر بود که یه روزی میاد که من و (هیچ کس) توی بارون پشت چراغ عابر پیاده ایستادیم و منتظر اینیم که چراغ سبز شه واز روی سنگ فرش خیس خیابون عبور کنیم و بریم اون طرف خیابون…جمعیت زیادی کنار همند و چتراشون رو بالای سرشون گرفتن… و من هر لحظه کوچیک و کوچیک تر …
ادامه مطلبمیس شانزه لیزه و لوبیای سحرآمیز transylvania
میس شانزه لیزه توی دلش گفت 🙁 مجبورم بهش اعتماد کنم…شاید هم راست داره میگه !!! ) بعد آّب دهانش را قورت داد و لپ -جک- را کشید و گفت :” اگه چاخان گفته باشی من میدونم و تو…میدونی که…..اعصاب درست و حسابی ندارم….” جک همین طور که سرش را بالا گرفته بود تا صورت میس شانزه لیزه را ببیند …
ادامه مطلبتجریش یا تکزاس
متاسفم ! اگر بخوام صادق باشم و همه چیز رو عین بچه ی آدم ، از سیر تا پیاز تعریف کنم باید بگم از اون جایی که سرم درد میکنه واسه ماجراجویی و (دیدن) ، و اساسا از کنار اتفاقات اطرافم به سادگی یک پیشی نمیگذرم !!! دیدن تصاویری که در میدان تجریش مو به تنم سیخ کرد و شاخ در …
ادامه مطلبمونالیزای شانزه لیزه ای
میس شانزه لیزه ، روی صندلی عسلی کنار خیابان نشسته بود و با نگاه عاقل اندر سفیهی به آقای نقاش که بالا سرش نشسته بود و عدلیه میخواند نگاه میکرد ، مرد که جزو نقاش های خیابانی محسوب میشد و همچین هم مقام شامخی نداشت خیلی از خودش و کارهایش و هنر کشف نشده اش تعریف و تمجید میکرد، کلاه …
ادامه مطلب