افتتاحیه ی (جشنواره ی جزیره ای ) × بولتن3

 

 خیلی خوشحالم که میخوایم با هم توی جشنواره ی جزیره ای شرکت کنیم . این پوستره جشنواره ی ماست . . . دزدیمش …گرچه دایال آپ هستم و پدرم دراومد تا پیداش کنم ولی برای اینکه همه چیز این جزیره باید خاص و خوشگل و منحصر به فرد باشه فکر میکنم ، انتخاب پوستر مهم بود . خب … حالا بریم سر اینکه در مورد چه چیزی این جشنواره رو راه بندازیم . من با توجه به چیزایی که توی کامنتها  بود و نقطه نظرهای شانزه لیزه ای خودم ، چند مورد رو مینویسم . متاسفانه باید در همه ی موارد شرکت کنید تا دیدگاه و سلیقه و خلاقیت ها سنجیده شه  در غیر این صورت هر کس اگر یک شماره رو انتخاب کنه پس رقابت بر سر چی خواهد بود آخه جان من ؟!اتفاقا در مورد جایزه ی جشنواره هم فکر کردم . خیلی باحال و با مزه و خوشمزه اس . . . بعد میگم چیه ! میدونید که همین جوری ولش نمیکنم . (برنده ی جایزه مهمون جزیره ی منه . . . توی کافی شاپی که بعدا میگم میتونه مجانی – به حساب جیب من ! (من بدبخت 🙂 یه کافه موکی بخوره و من براش یه نخ سیگار کنار خواهم گذاشت و به طرز مرموزانه ای گارسون بهش محموله را تحویل خواهد داد جانا !

این جشنواره میتونه حالت مسابقه ای رو داشته باشه که شما خودتون رو توش محک بزنید ….برای همین همه ی موارد رو درست و حسابی بخونید و در مورد ش بنویسید . . . اصلا مهم نیست اگر ضعیف باشه . میخواهم از پشتش ببینمتون . . .خودتون رو …خلاقیتتون رو .

١) هیجان انگیز ترین داستان سه خطی . (داستانی)

٢) اگر در موقعیتی باشید که فقط بتونید اس. ام . اس بزنید و کسی رو که ازتون متنفره ، عاشق خودتون کنید توی اس. ام . اس چی میزنید . (اس.ام.اس ی)

٣)اگر کارگردان و تهیه کننده ی  فیلمی بودید و مجاز به انتخاب فیلمنامه نویس و بازیگرمیشدید، چه کسانی رو انتخاب میکردید؟(سینمایی)

۴)اگر میخواستید نقش پدرسوخته ترین فرد روی زمین رو در بیارید از چه راه و روشی استفاده میکردید( خلق کاراکتر و قیافه و تکه کلام و دیالوگ ها ) ؟(نقش آفرینی)

۵)اگر میخواستید نقش لوند ترین زن دنیا را ایفا کنید از چه روش هایی استفاده میکردید (طراحی شخصیت- خلق کاراکتر-قیافه- تکه کلام و دیالوگ ها ) (نقش آفرینی)

۶)اگر بنا باشه روی تلفن پیامگیری صداتون رو ضبط کنید تا هر کس زنگ میزنه و تلفن روی پیامگیر میره صداتون رو بشنوه چی میذاشتید ؟ (خاص ترین و باحال ترین و شکیل ترین و طناز ترین جمله ها رو میخوام نه : “لطفا پیامتون رو بگذارید باهاتون تماس میگیریم ” نه نه نه ؟ (تلفنی )

٧)اگر خدای نکرده مردید و خدا گفت به بزرگترین گناهت اعتراف کن :” چی میگید ؟ چه جوری میگید ؟ از خدا چی میخواهید ؟”(ماورایی)

 

* من برای داوری این کارها یه دستیاری چیزی شاید انتخاب کنم . حالا بماند . شما باید در این ٧ شماره شرکت کنید . از شماره ی یک شروع میکنیم و به شماره ی ٧ هم میرسیم . مهم نیست که دوستش ندارید مهم اینه که توش شرکت میکنید . پس زمانی برای اختتامیه نمیگذارم چون میدونم همه دغدغه های خودشون رو دارن و نمیتونن توی دو سوت بیان و پستم رو ببینند . تمام جواب ها رو در کامنت دونی بگذارید تا همه ببینند . نه ای میل باشه نه کامنت خصوصی . این جوری بهتره . پیشاپیش ممنون . اگر تا یکی دو روز از این جشنواره استقبال نشه این پست رو بر میدارم . اونم به جنم شما بستگی داره .

 

 

سپس نوشت داغ *** بولتن جشنواره با آبروریزی کیانیان آغازیدن گرفت .

اگر برید این جا میبینیدکه دنیای هنرمند نماها چه شکلی دارد . . . ابعادش چقدر کوچک است و تا حد باور نکردنیی سطحی . بعد از شنیدن و خواندن مطلب فوق الذکر.از این که عکاس باشی جزیره گاهی مثل من میتونه گرد و خاکی بگیره بسی کیفور شدم و به زعم خودم میخواهم به رضا جان کیانیان در همین شروع جشنواره ی خود خودمون یه چیزی بگم . پس با اجازه :

سلام رضا کیانیان عزیز

من ، شما را از خیلی کودکی یادم هست ، در فیلمی به کارگردانی حمید سمندریان ، همراه هما روستا ، نقش پزشک کلکی را ایفا میکردید . . . صدای داد و بیداد شما همچنان هم مثل همان وقت هاست . من خالی که شما روی صورت دارید را دوست ندارم چون با دیدنش یاد رابرت دنیرو می افتم نه یاد خود شما .رضا جان همه میگویند شما بازیگر بزرگی هستید . . .نمیدانم چرا هیچ وقت سمپاتی از نوع آرتیستیک با حضرت عالی برقرار نکردم  و نداشتم . . . چند بار جنابعالی را در صحنه ی تئاتر زیارت کردم . . .همیشه همان رضا کیانیان بودید . . . سنی از شما گذشته پدرم .بعد از طی الارضی که در این عرصه کردید و گاز دادید و تازیدید، بعد از این همه سال چند نقش را خوب ایفا کردید مثل نقشی که در فیلم حاتمی کیا داشتید در آژانس. . . یا باز هم در کنار حاتمی کیا بود که دیده شدید در روبان قرمز . . .و سومین بار در خانه ای روی آب . توشه ی شما و افتخار شما به انگشتان یک دست هم نمیرسد . میدانم که مدعی تکنیک و تیکتاک  و تاکتیک و تیک تیک  در عرصه ی بازیگری – کارگردانی – عکاسی – مجسمه سازی – نقاشی و بقول جناب موسوی نجاری  هستید نمیدانم چرا هیچ کدامشام را ناب ندیدم . نه اینکه از شما بدم بیاید . هیچ وقت جای دایی خسروی ما را نمیگیرید . و وا مانده ام هاج و واج که در این دیار فانی چطور در جایی که بهروز وثوقی هنوز (هست ) و (نیست) نشده افرادی چون شما به خودشان اجازه میدهند مثل دوره ی ناصرالدین شاهی لقب بگیرند!!! چه رسد به این که با نگاه کوچک و سطحی خود بخواهند حرفه ای را به دیده ی حقارت دیده و خودشان را دلقک مجلس کنند. بلکه مطبوعات حرف جدیدی از علائم پیری و زوال عقل در موردشان بزنند . بیایید من هم حرفش را زدم تا نشکند چینی کره ای دل نازکتان ای هنرمند والا مقام ! من با هنرمند نما جماعت خیلی گشته ام …رفته ام آمده ام خوابیده ام بیدار شده ام پیر شده ام جوان تر شده ام ….میدانید رضا جان  جریان از این قرار است که دنیای آدم هایی مثل شما مثل پستوی آلونک یک روستایی تنگ است … به حقارت کارتون کارتون خواب ها …به کوچکی پیله ی پروانه است دنیای شما و وا اسفاها که مدعی و سکان دار ما شماها باشید . وا وی لا !نخواستم سخن ساز کنم تا فالش بزنم و گوش هنری شما را خراش دهم و از این کارها … خواستم گوشتان را بپیچانم و بگویم گاهی غرور در سنین میانسالی مثل علف هرز در هنری ها رشد میکند .کاش بدانید که باید برای این غرور فکری بکنید چون شما نه میتوانید تنگسیر را بازی کنید نه گوزن ها را نه داش آکل را نه هامون و کیمیا را شما همیشه فقط (یک رضا ) بودید. باشد که بار آخرتان باشد . بد جوری همین یه چیکه آبرو یتان را بردید و خوشا به حالتان که من آن جا نبودم …توی سالن تا برای اینکه موسوی خان سالن را ترک کرد سوت بزنم و برای دلقک بازی شما هو بکشم . همینک بلاگ من شما را معروف تر کرد . بروید و خوشحال باشید . 

 

 

 

ارادتمند شما

 

میس شانزه لیزه

 

***

بولتن 2

یادآوری

دو سانس 17 و 19:30

تالار اصلی مولوی-9 بهمن 1388

قتل آقای کاف

نویسنده : جمشید خانیان

کارگردان : جواد روشن

بد نیست ، میریم ، کاری میبینیم ، میایم همگی همین جا نظرهایمان را میگذاریم ، پنبه زنی راه میندازیم و یاد میگیریم که از هم حمایت کنیم . البته آقای نویسنده و کارگردان باید بدانند که چه بخواهند چه نخواهند کتک خورند و باید دست به سینه، فقط نظر ما را بشنود اگر دلشان خواست بعدا یک جواب در نامه ی سرگشاده هم به ما بدهند .

***

پیش بینی میکنم خودم برنده ی این جشنواره بشم چون خوب میدانم هیچ کسی حال و حوصله ی چلاندن خلاقیت و وقت خود را ندارد .

یادم بندازید با یک ماجرای فریب کاری به روز کنم .

***

بولتن ٣

سلینجر عزیز ، وقتی فیلم (پری ) داریوش مهرجویی را دیدم هیچ وقت نفهمیدم که پری اقتباسی بوده از فرانی و زویی تو … از زمان دانشگاه ، تمام کتابهایت در قفسه ی کتابخانه ام جای گرفت و نه تنها یک بار بلکه چندین بار ورق خورد ، در ایران همه دوستت داشتیم و داریم تو میدانستی ؟. . .کاش تو میدانستی ! وقتی خبر فوت تو را شنیدم با تمام وجود دلم تنگ شد … انگار که تو همه ی آن زن هایی که لاک میزنند و سیگار میکشند و گاهی لوند و گاهی احمقند را تنها گذاشتی . . . همه ی آن آدم ها- آن سرباز ها- آن نقاشها و شاعر ها در جنگل واژگون – ناتوردشت- فرانی و زویی – دلشان برایت تنگ میشود . گاهی فکر میکنم خودم هم یکی از ان ها هستم بودم و خواهم بود … روحت شاد . 

در این جا میتوانید  زندگی سلینجر از نگاه زن های تاثیرگذار زندگی او را بخوانید .

خوش به حالت که کم حاشیه بودی !

** 1) آخرین زمان ارسال آثارتان به این جشنواره ی کوچولوی جزیره ای یکشنبه شب است . 

2) گرچه کسانی که انتظار داشتم در شرکت این جشنواره پیشتاز باشند ، پس تاز هم نبودند اما ممکن است برای داوری ازشان کمک بخواهم . شق دیگر داوری امتیازی است که شما به کارهای دوستان میدهید . به این ترتیب که از دوشنبه جواب ها را یک به یک میگذارم و امتیاز ها را از ده . در نهایت جمع امتیاز هر کسی از مجموع 7 شماره بیشتر بود برنده و پرنده است . 

حرفی نیست تا به زودی . 

(به زودی با یک خبر جانانه به روز خواهم شد )

*** 

    

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

30 نظرات

  1. قسمت نظرات کامل نمایش داده نمیشه تا جوابهای بچه ها رو بخونیم و قضاوت کنیم.چه کار باید کرد؟

  2. سلام دوستم.خوبی ؟…دلتنگم و دیدار تو درمان من است…

    مهلت این جشنواره ات تا کی هستش؟……….اگه هنوز مهلتی هست جوابهایی می نویسم و ارسال می کنم شاید خصوصی…

  3. قسمت نظرات کامل نمایش داده نمیشه تا جوابهای بچه ها رو بخونیم و قضاوت کنیم.چه کار باید کرد؟

  4. سلام دوستم.خوبی ؟…دلتنگم و دیدار تو درمان من است…

    مهلت این جشنواره ات تا کی هستش؟……….اگه هنوز مهلتی هست جوابهایی می نویسم و ارسال می کنم شاید خصوصی…

  5. امیدوارم همش به دستت رسیده باشه…من تو همش شرکت کردم!!

  6. وقتي که زندگي برات خيلي سخت شد، يادت باشه که درياي آروم، ناخداي قهرمان نمي‌سازه.
    http://www.return2heaven.net

  7. هم خودتو بهم ریختی هم منو… وسط کار بودم و بسختی داشتم کاری که باید تحویل بدمو می نوشتم که تو اس ام اس زدی… اعصاب ندارم. حال و حوصله آدمها و حرفهاشونم ندارم. حال و حوصله ی هیچ چیو ندارم… تو هم اگه تحمل نداری حرف بشنوی ازم فاصله بگیر تا یه وقت پاچتو نگیرم… بیشور بودنتو هم زیاد هدر نده, لازمت می شه

  8. سلام! من یک پیغام دیگه هم گذاشته ام چرا اینجا نبود؟ در ضمن شماره هفتم چرا فرستاده نشده دوباره می فرستم:
    شماره 7:‌دلم باهات نبود. ولی دوستت داشتم. تو بودی مطمئن بودم چون تو سردی هوا بهم می گفتی لباس گرم بپوش و تو گرمی هوا بهم می گفتی لباس مناسب. مرتب بهم می گفتی مواظب خودت باش حتی اگر دیگران مواظبت نیستند. دلتنگی های من همه برای تو بود پس تو هم الان تنگی دلم رو  برای خودت وسیع کن. می خوام تو برای من باشی.

  9. خوب من پشیمون شدم شرکت کنم چون هیچ ایده ای نسبت به سوالاتت ندارم.(بنظرم اگه یه مسابقه کاملا آزاد وبلاگی بود خیلی جوابها بهتر میشد تا حالا که اکثرا زورزورکی بنظر میان! ) فقط یه داستان (نسبتا سه خطی!) تو بلاگم پست کردم که خب گفتی این مدلی قبول نیس.
    راستی من همون زندگیم.اینم بلاگ جدیدم.
    لبخند

  10. ناراحت مشکل اینجاست که من از 2شنبه میرم سفر و به هیچ مدل اینترنتی فکر نکنم که دسترسی داشته باشم !

    افسوس آخ سلینجر …

  11. عصبانی نیستم که اگر بودم بدین متانت برخورد نمی کردم و همچون شما بی ادبانه کلمات را نثار این و آن می کردم… شما آزش را ندارید ولی در عمل خود را جدا بافته دانسته و می دانید و بر مصداق این حرف تنها اعمال شما در تنهائی بر خودتان شما را بس. بنده نیازی به اثبات یا انکار شما ندارم… تنها سخن این بود که اگر تاب و توان شنیدن نداری بهتر است خاموشی پیشه ی خود کنی… احمق تا زبان نگشوده دانا جلوه می کند, و آدم دانا اگر ساکت باشد بر خردش افزوده است…
    به گونه ای نسبت به دیگران قضاوت کن و کلام بر زبانت بیاور که خودت هم تاب شنیدن آنگونه اش را داشته باشی…
    عمرت زیاده از سرت بادا

  12. امیدوارم همش به دستت رسیده باشه…من تو همش شرکت کردم!!

  13. 7- خب چیزی ندارم که ازش پنهان کنم یا احتیاج به اعتراف باشه خودش حتما دیده دیگه…برمیگردم میگم خدا جان حتما دیدی اونروز چه غلطی کردم ولی من کلا دوست دارم برم جهنم…چون میگن همه آدمهای با حال دنیا تو جهنمن…منم لطفا بفرست همونجا!!

  14. 6- سلام،خب فکر میکنید موبایل برای چی اختراع شده؟!! برای همین وقتها که من خونه نیستم دیگه؟!حالا اگر نمیخوایی به موبایل زنگ بزنید همینجا هر چی میخوایید بگید!

  15. 5-اول نیاز داره که هیکل قشنگی داشته باشید و موهای بلند…لباسهای سک.سی به تن کنه و سعی کنه با مردان خیلی خوب و نرم و با عشوه حرف بزنه…آرایشهای قشنگی بکنه و خیلی خونگرم باشه …در اولین ارتباطات سعی کنه از فعالیتها و موارد مورد علاقه طرفش صحبت کنه و خنده های اغوا کننده ای داشته باشه!!

  16. 4- نقش یک پسر پولدار و خوشتیپ احیانا با موهای سیخ سیخی و لباسهایی شیک و ماشین گرون قیمت که زبون چرب و نرمی هم داشته باشه و با 2-3 تا جمله بتونه دل هر دختری رو به دست بیاره و بعدش هم بعد از یه مدت ولش کنه و در ان واحد بتونه با چندین دختر ارتباط بر قرار کنه و به همه بگه من فقط در زندگی یک بار عاشق شدم و اونم تویی عزیزم!! در عین حال از هیچ دختری هم جواب رد نشنیده باشه!

  17. 3-فیلمنامه نویس کیومرث پوراحمد…بازیگران محمد رضا فروتن،مهناز افشار،پرویز پرستویی،هما روستا،

  18. 2-برای همه کارها و حرفهایم متاسفم،من دوستت دارم،شاید بیشتر از هر کسی در زندگی،برای ارزشمندترینی،اگر به من فرصت دوباره بدهی جبران میکنم!

  19. 1- درآغوش هم،بوسه هایی گرم،نوازشهایی بی بدیل،آرامشی عمیق،
    گذر زما را متوجه نمیشویم،زنگ در به صدا در میآید،تا رسیدن آسانسور به طبقه 20 ام فرصت داریم لباس بر تن کنیم و بنشینیم!!

  20. وقتي که زندگي برات خيلي سخت شد، يادت باشه که درياي آروم، ناخداي قهرمان نمي‌سازه.
    http://www.return2heaven.net

  21. هم خودتو بهم ریختی هم منو… وسط کار بودم و بسختی داشتم کاری که باید تحویل بدمو می نوشتم که تو اس ام اس زدی… اعصاب ندارم. حال و حوصله آدمها و حرفهاشونم ندارم. حال و حوصله ی هیچ چیو ندارم… تو هم اگه تحمل نداری حرف بشنوی ازم فاصله بگیر تا یه وقت پاچتو نگیرم… بیشور بودنتو هم زیاد هدر نده, لازمت می شه

  22. سلام! من یک پیغام دیگه هم گذاشته ام چرا اینجا نبود؟ در ضمن شماره هفتم چرا فرستاده نشده دوباره می فرستم:
    شماره 7:‌دلم باهات نبود. ولی دوستت داشتم. تو بودی مطمئن بودم چون تو سردی هوا بهم می گفتی لباس گرم بپوش و تو گرمی هوا بهم می گفتی لباس مناسب. مرتب بهم می گفتی مواظب خودت باش حتی اگر دیگران مواظبت نیستند. دلتنگی های من همه برای تو بود پس تو هم الان تنگی دلم رو  برای خودت وسیع کن. می خوام تو برای من باشی.

  23. خوب من پشیمون شدم شرکت کنم چون هیچ ایده ای نسبت به سوالاتت ندارم.(بنظرم اگه یه مسابقه کاملا آزاد وبلاگی بود خیلی جوابها بهتر میشد تا حالا که اکثرا زورزورکی بنظر میان! ) فقط یه داستان (نسبتا سه خطی!) تو بلاگم پست کردم که خب گفتی این مدلی قبول نیس.
    راستی من همون زندگیم.اینم بلاگ جدیدم.
    لبخند

  24. ناراحت مشکل اینجاست که من از 2شنبه میرم سفر و به هیچ مدل اینترنتی فکر نکنم که دسترسی داشته باشم !

    افسوس آخ سلینجر …

  25. عصبانی نیستم که اگر بودم بدین متانت برخورد نمی کردم و همچون شما بی ادبانه کلمات را نثار این و آن می کردم… شما آزش را ندارید ولی در عمل خود را جدا بافته دانسته و می دانید و بر مصداق این حرف تنها اعمال شما در تنهائی بر خودتان شما را بس. بنده نیازی به اثبات یا انکار شما ندارم… تنها سخن این بود که اگر تاب و توان شنیدن نداری بهتر است خاموشی پیشه ی خود کنی… احمق تا زبان نگشوده دانا جلوه می کند, و آدم دانا اگر ساکت باشد بر خردش افزوده است…
    به گونه ای نسبت به دیگران قضاوت کن و کلام بر زبانت بیاور که خودت هم تاب شنیدن آنگونه اش را داشته باشی…
    عمرت زیاده از سرت بادا

  26. 7- ببین خدا! اینا گفتن نداره . خودت بهتر از خودم منو میشناسی . پروندم پیشت روئه . ولی دلم میخواد بهت بگم از اینکه خیلی از آدما رو رنجوندم متاسفم … آره . فکر میکنم همین بزرگترین گناهم باشه . البته اگه میذاشتی بیشتر عمر کنم حتما گناهای باحال تری هم مرتکب میشدم . ولی راستش خوب شد که نذاشتی! خوب دیگه میخوام برم . چی ؟ چیزی ازت نمی خوام ؟ نه . راستش چرا . میخوام که اینجا دیگه دست از سرم برداری و راحتم بذاری . همین .

  27. 6- متن پیام : سلام ! معلومه خونه نیستم . نه ؟ پس وقتو تلف نکن . زود پیغامتو بگو و بزن به چاک . همین .

  28. 5- زنی با موهای بلند لخت و ترجیحا خرمایی یا پرکلاغی . با چشمای عسلی یا مشکی براق. موهاشو باز میذاره تا بریزه رو شونه هاش و تو باد اونا رو پریشون میکنه. همیشه یه لبخند کمرنگ اما صمیمی رو لباشه . صداش محکم اما گرمه و به آدم حس خلسه میده. و البته کم حرف … همین !

    راستی لوند بودن یعنی چی ؟!!! خندهنیشخند