نویسنده تنهاترین مخلوق جهان است !
لاف نمیزنم ، گوش دار ، هرچه مینویسم در حدودِ سرهم بندی ست .
نوشتن از آماس ِ روح و نَشتَش از جانِ قلم . مگر میشود کوه کوه بارید و شرح داد که سیلاب ِاین بارش ، تنها از پس ِخمیدگی مویرگهای خرد و خلاقیت و لولای جانِ قلم به درآمده ؟ نه نمیشود ، قابلهی کلام همین قلم ِشکستنی ست با کاغذی هفت جوش، جان پناهِ غسل دادن روایت ، باورتان میشود ؟
یک نفر جگرش را داشته باشد بگوید طوفان ِذهن نویسنده چه رنگی دارد ؟
این خلوتِ غلیظ چند میزان چنگ و سکوت دارد ؟ وزنش چقدر است ؟
اصلا در رکعت چندم ِ بازنویسی ،کتاب کتاب شده است ؟ کجای زمان ، بعد از ساعتها نوشتن و پاره کردن سرانجامْ داستان به انتها رسیده است ؟ صبحگاه یا مماسِ فلق به شفق ؟ کِی ؟
کسی شاهد آن لحظهی خلق بوده است ؟
رمان ! صیقل دادن خیال ، نهادنِ سرستونهایش بر بنای متن.سوهان بر تن طفلکی نطفهی مبدأ.
به میخ کشیدن ِمفصلِ انگشت میان خشت خشتِ بازنویسی ها . سوختنِ هر چه ساختی . از سر نوشتن . صدشروع از سر . گُر گرفتگی ، شناور در شنگرفِ سیالِ ذهن.
آن کتاب بی پناهِ توی کتابخانه تان ، پشت ِ هق هق ها و بغض ها و خنچ بر روح کشیدن ها و درد بر جان کوفتنها قوام یافته . البت غرضم شخصا برای این امروز و میلاد مبارک استاد #محمود_دولت_آبادی ست .
دنیا حیف شد .زیرا این فارسی ناممکن در ترجمه را نفهمید و نخواند و تجربه اش نکرد .
او سزاوار بالاترین جایگاه را میان نویسندگان بزرگ جهان دارد .
که در این خاک ، هرگز حرمتِ نویسنده حفظ نشد ، هرچقدر میخواهید کج شوید و خم شوید و تعارف کنید .
دکانِ تعارف و دستبوسی بسیار داغ است اما حقیقت این است که داستاننویسان تنها ترین قشر جامعهاند . تنهاترین مخلوق.
سانازسیداصفهانی