میخواهم فرار کنم . اما پاهایم نیستند ، زبانم را کنده اند . . . نمیتوانم داد بزنم . دستهایم گوشه ای افتاده اند . سرم را تکان میدهم که از شرِ این هیبت بزرگ شونده خلاص شوم . . . از شر این گردنی که دارد همین جور از توی تخم کش میآید و سری که رو به روی من دارد مثل بادکنک باد میشود . . ناگهان منقارش را مثل انبرباز میکند . سرم را توی منقارش میبرد . من را میخورد .
از خواب که بیدار میشوم گیج و منگم . از تشنگی دارم هلاک میشوم . یک راست میروم آشپزخانه تا آب بخورم . میبینم که یک فلامینگو روی گاز نشسته است !
اسم این کتاب دتول نیست نوشته ی ساناز سیداصفهانی از انتشارات حوض نقره وارد بازار کتاب شد .
#سانازسیداصفهانی
#اسم_این_کتاب_دتول_نیست