دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

یک نفر من – یک دنیا تو

داری توی طهرون زندگی میکنی ، همه چیز سر جاشه ، کافه نادری ، توی همون خیابون جمهوریه ، تلفن سکه ایش سر جاشه ، تلفنی که معلوم نیست چند نفر باهاش به دوست هاشون و دشمن هاشون زنگ زدن ، چند نفر زنگ زدن و حرف نزدن . داری توی تهرون قد میکشی ، بزرگ میشی ، شیرنی فرانسه سر جاشه تو خیابون انقلاب ، فرقی که با قبلا ها کرده اینه که دیگه نمیتونی توش سیگار بکشی و توی اون ماگ ها نسکافه ی دلچسب داغ بخوری و منتظر یه روز کاری و شیطنت بازی باشی و سیگار بکشی ، باید فقط توی لیوان کاغذی قهوه و نسکافه بخوری و از پشت شیشه ش به بیرون و عابرها زل بزنی و سیگارت رو توی کوچه بکشی ، داری توی تهرون نفس میکشی ، لای همین اتوبوس ها ، ریه ات رو داری با سرب میسوزونی ، به بوش عادت کردی ، همه چیز سر جاشه جز تو . داری توی  تهرون راه میری ، سوار مترو میشی ، توی خیابون هاش به جرم نداشتن معاینه فنی جریمه میشی ، همه سر جاشونن حتی چراغ های راهنما، حتی ورود ممنوع ها و یک طرفه ها ، این فقط تویی که سر جات نیستی ، داری توی تهرون به اینترنت وصل میشی و یه تابلوی تصویر سازی میبینی عین یکی از کارهای خودته و میگی ای بابا دنیا واقعا چقدر کوچیکه! مثل نقاشی های من ، مثل نقاشی های تو . داری سوار مترو میشی ، خیلی وقته که سوار مترو نشدی ، پله برقی هاش رو دوست داری ، دلت میخواد یه فیلم جنایی بازی کنی و از روی این پله برقی ها بدویی مثل فیلم سامورایی خودت رو پنهون کنی و توی دلت بخندی ، میشینی توی مترو ، خیلی شلوغه …یه کم که راه میفته یه هو میبینی یه اتفاقی میفته که قبلا ها ندیده بودیش ، خانمی از توی کیسه شیرنی میگیره جلوت و میگه شیرنی بدم ؟ توی خر فکر میکنی نذری داره تعارف میکنه میگی نه . بعد میبینی یکی دیگه لباس داره میفروشه ، اون یکی داره صابون هایی رو که از لب مرز آورده میفروشه و میگه الا و بلا مال من اصله همین جا بخر حالش رو ببر ! از تعجب شاخ در میاری …آخه چند وقتی شده توی همین تهرون سوار اتوبوس که میشی یه هو یه آقایونی میان و سفره ی نسوز درجه یک با قیمت ارزون میفروشن ، یکی رو میبینی داره چسب زخم میفروشه . اشک توی چشمات حلقه میزنه ، وقتی به صد تومنی ریزه میزه ای که کف دستت داره چشمک میزنه نیگاه میکنی میگی وای وای چقدر همه چیز عوض شده . پله ها برقی شدن . سکه ها کوچیک شدن . کارها متحرک شدن . آدم ها چقدر از هم دور شدن . توی این دنیلای لاکردار. راه میری . خودت رو توی سیاهی ویترین مغازه ها میبینی و دست به کلاهت میزنی و میگی چقدر عوض شدی . چند وقته خودت رو توی آینه ندیدی؟ یه نیگاه کن همه ی دور و برت شده  (تو ) و خودت نیستی . همه جا ، جای خالی یه نفره ، همه جا حتی توی قبرستون ، حتی توی هواپیما ،‌حتی توی موبایلت ، حتی توی ته فنجون قهوه ت ،‌دنیا شده تو و تو شدی هیچی . اما همه چی سر جاشه ، برج شهرمون سر جاشه ، دانشگاه سر جاشه ، بانک تجارت سر جاشه ،‌اون درخت سرو سر جاشه ، سوختگی های من سر جاشه ، ایستگاه های مترو ، کلاویه های پیانو ، بطری های سبز رنگ ، پمپ بنزین ولنجک ، فرودگاه سر جاشه ، کلاه خلبانی تو سر جاشه ، روی سرت ، ستاره ها هم توی آسمون سر جاشونن واسه همین با دیدن هر چیزی یادت تازه میشه ، هر کله ی کچلی رو میبینی یادت تازه میشه ، قلب خان بابا سر جاشه ، کارخونه که میبینی یاد کویر میفتی کارخونه سر جاشه ، چقدر همه جا یاد این و اونی . کی یاد خودتی ؟ جاده چالوس سر جاشه . تو سر جاتی . من کجام ؟ نقاشی های روی دیوار خونه ی بابابزرگ سر جاشه . راهرو ی خاطره ها سر جاشه ، مزه ی باقالی پلو سر جاشه، بوی قورمه سبزی سر جاشه، قرارامون اما …..نه . مدرسه رازی سر جاشه ، طلا از ایران رفته ، هنوز عاشقشم ، هنوز دوستش دارم . ستون های مدرسه رازی سر جاشه . همه جا طلا  همه جا خاطره همه جا تو . پس من کجا ؟همیشه همین طوره . یک نفر من – یک دنیا تو. 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۰ نظرات

  1. سلام
    بیکار بودم برای اولین بار به وبلاگ شما رسیدم
    مطلبتو خوندم و حیفم اومد نگم که حرفت حرف دل منم هست
    و مصلبت خیلی قشنگ بود و دلنشین حداقل واسه من که یه عمره دلم داره می ترکه
    خواستم بگم ممنون حرفات مرحم بود
    بازم بهت سر می زنم رفیق ناآشنای بیرون شاید وآشنا در دنیای مجازی شاید

  2. روبروی شهر کتاب آرین ، روبروی پاساژ گلستان ، روبروی بلوک A
    حالا می تونی بیای دنبالمچشمک

  3. فقط خواستم بگم بهت نمیاد این قدر احساساتی باشی . بالاخره جنگجویی یا ضعیفی ؟

  4. آره همه چی سر جاشه جز من.
    گم گشته ام ، کجا؟ ندیده ای مرا؟

  5. ببخشید. آرزوی شادباش برایتان فراموش شد.
    شاد زی

  6. ميس بزرگوار، قرار نيست همه هميشه در تغيير بهتر بشوند. يهودا و پونتوس پيلاتوس هر دو بودند. اولش نه يهودا آن يهودا بود و پيلاتوس آن . جذابيت دنيا در هميت تغييرات غير قابل پيش بيني است . اين تغييرات در شماست كه مقابل فردتان را در تلاش و تكاپوي بودن با شما نگه مي دارد. مي داني ؟ آنچه كه بدست مي آوري از لحظه داشتن ارزشش را برايت از دست مي دهد. چون دچار تغيير شود  براي نگه داشتنش  سخت تكاپو خواهي كرد.

  7. هیچ وقت از هیچ نوشته ای اشکم در نیومده بود لعنت به تو .

  8. ميس بزرگوار اول سلام. ديم بيا تصور كنيم هر تغييري الزاماً بد نيست و هر ثابت ماندني هم حتماً خوب. معمولاً اكثر ما ها اين ثبات را با حسي نوستالژيك حفظ مي كنيم و ترجمه تغيير ، از دست رفتن و از دست دادنه. وقتي يواش يواش سني از آدم مي گذره ، با خودش و آنچه كه هست كنار مياد و تعادلي بين " ديم" و "معمولاً " برقرار مي شه . اونوقته كه هر تغييري مي تونه خوب باشه يا بد و هر ثباتي هم همين طور. اين تو هستي كه تصميم مي گيري خوبه يا خوب نيست . مي داني زمان لازمه تا آدم با پذيرش به تفاهم برسه. عجله نكن عزيز.
    شاد زي

  9. خیلی دوستش داشتم . همه چیز سرجاشه ولی من نیستم . من که همین جام ! همه چیز سرجاشه ! ولی می دونم که یه چیز مهم این وسط ها گم شده و هر چقدر هم بگردم پیدا نخواهد شد! شاید بهتر باشه من همین جا باشم ! همین جا از دور سر جام بمونم و دلم خوش باشه که سر جام هستم و همه چیز سر جاشه ! یک نفر من و یک دنیا تو!  حداقل توی ذهن و یاد و خاطره من !

  10. با تمام گه بودنت و رفتارای مزخرفت تغیرر عجیبی تو سبکت حس میکنم داری شهرو خوب میشناسی و تازه معنی اینکه من عاشق تهرانم چون تو تهران عاشق شدم رو درک میکنی ( برو تجربه ی مدرنیته رو بخون) من عاشق این نوشته شدم از بس بد نوشته شدهخنده

  11. سلام میس جان
    اول خوبی ؟ و دوم چه تابلوی زیبایی ترسیم کردی از این همه خاطره جمعی و شخصی . (همه جا ، جای خالی یه نفره ، همه جا حتی توی قبرستون ، حتی توی هواپیما ،‌حتی توی موبایلت ، حتی توی ته فنجون قهوه ت ،‌دنیا شده تو و تو شدی هیچی) چقدر زیبا .
    زنده باد زنده باد

    میس شانزه لیزه گل

  12. چقدر قشنگ بود. نفهمیدم چطوری به آخرش رسیدم . وقتی میگم تو بی نظیری باورت نمیشه . کی میتونه این همه احساس رو توی چند خط بگه . خاطره بخش عجیبی توی وجود انسانه . همیشه سیر کردن توی به قول تو راهرو هاش غم انگیزه ولی مگه میشه نباشه . راستی طعم شراب, دود سیگار,ربدشام سورمه ای,لاک و رژ لب جگری,دامن پلیسه دار,لباس شب شرابی ,سایه چشم آبی که دور تا دور چشم کشیده شده باشه و موهای بالا بسته شده میس شانزه لیزه هم سر جاشه…

  13. تهرون انار داره؟
    سلام
    من كه سر مي زنم كه !

  14. همیشه همینطوره! یه عالمه چیز سر جاشه اما تو…. همه همینطورن. همه می گن اما من کجا… همه چسب زخم های مترو رو می بینند ولی …. می بینی؟  همه میبینیم! اما فقط می گیم "تف به این زندگی سگ مصب بی مصب لا مذهب! "

  15. منم سر جامم. طهرونم سرجاشه.سلاام

  16. یه روز یکی گفت روزگار میگذره، یکی دیگه جوابشو داد چیزی نمی گذره همه چی سر جاشه این ماییم که داریم میگذریم!
    آره میس جان همه چی سر جاشه جز خودمون از کنار هم و همه چی به راحتی رد میشیم بدون اینکه توجهی کنیم فقط شاید یه تصادف یه برخورد ما رو به هم بیاره ما رو متوجه هم کنه شاید یه سلامی یه نگاهی یه سر تکون دادنی به هم بکنیم شاید دیگه هیچوقت نخواییم از کنار هم رد شیم شاید بخواییم با هم و درکنار هم باشیم باهم قدمی بزنیم!

    سلام میس عزیز خوبی جانم؟
    در مورد درس دادنت فکر بدی هم نیستا پز میدیم میس شانزه لیزه استادمونه! :))

  17. فقط یه کم بشین و به هیچی فکر نکن. امکانش هست؟

  18. ببخش . حالم بد بود و هست …
    انگار منو مجبور کرده بودن حتما واست کامنت بذارم . با این حالم . واقعا معذرت میخوام میس صبور و عزیز …
    افسوس