یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳

به مناسبت ِ مقام سوم میس شانزه لیزه برای فیلم برف روی کاج ها

نامه ی سرگُشاده

جناب ِ آقای سیدجمال ساداتیان عزیز

جناب ِ آقای نوید رجایی پور ارجمند

و جناب آقای حامد حقانی گرامی

سلام !

روزی که کُلَنگ ِ (( جزیره در کهکشان )) را در دنیای مجازی زدم ، هیچ گاه فکرش را نمیکردم که یک وبلاگ بتواند این قدر تاثیر گذار باشد . . . روزی که از سیاهی روزگار سنگ ِ صبر بر دل بستم و دیدم گوش ِ شنوا فقط جهت ِ شنیدن است و نه گوش سپردن ، احساس کردم که باید تنهایی و غم و اندوهم  ام را در جایی نعره بزنم که کسی بعدش از آن سو استفاده نکند . . . از ابتدای امر در پرشین بلاگ نوشتم . . .سه سال از آرشیوم را این جا ندارم ، شاید اگر از پُست های اولیه ی این بلاگ نوشته های یک میس شانزه لیزه ی راوی دنبال میشد . . . متوجه میشدید که این میس شانزه لیزه کیست و از کجا آمده و چرا اسمش این است و چرا در جزیره ای در کهکشان ساکن است . . . ابتدا ، دنیای مجازی برایم مرهمی شد برای نوشته های یلخی و همین جوری ، سپس میس شانزه لیزه خلق شد و سه پس اش ، خودم شدم میس شانزه لیزه ، زنی که در اتاق زیر شیروانی یک جای دور افتاده زندگی میکند و گه گاه هم در خیابان پهنی شبیه شانزه لیزه با کالسکه دنبال قصه هایش میرود . . . 

من امشب خیلی خوشحالم . نه برای اینکه نوشته ام که به زعم ِ خودم و همان طور که همیشه گفته ام نظرم در مورد سینماست ، در جلسه ی نقد فیلم پرشین بلاگ مقام سوم را آورده . . . خیر . . . بلکه بعد از دیدن ِ هدایا . . . و اینکه احساس کردم در دنیای واقعی کسی من را میبیند و این چنین به خیال من احترام میگذارد و نامه مینویسد و هدیه میدهد اشک شوق از چشمانم سرازیر شد . . . 

بله . . . من در طی سالهایی که وبلاگ مینوشتم ، از زمانی که اُدیپ حمید پورآذری در فرهنگسرای سوله اجرا میشد ، از شهرستان تماشاچی برا این کار بردم . . . از پیش از آن بسیاری از کسانی که اهل ِ کتاب و تئاتر نبودند را اهل کردم . . . شاهد ِ من آرشیو من در آؤشیو پرشین بلاگ است . . . کسانی که بعد از و نوشتن نقد من در زمینه ی تئاتر که شغل من است ، به دیدن ِ تئاتر میرفتند . . . کسانی که امروز دانشجوی نمایش شده اند . بله من چند دانشجوی تئاتر از طریق همین وبلاگ دارم . . . 

گه گاه حالم دگرگون میشد ، می آمدم و از حال خودم مینوشتم . . از داروهایی که مصرف میکردم و میزدم به صحرای کربلا . . . یکی دوبار شنیدم دوستانی از کار بنده تقلید کردند و برای تفنن و خلاص شدن از افسردگی فلان قرص آرامبخش را خورده اند . . . این موقع بود که فکر کردم هی میس ! باید حواست را جمع کنی . . . چون داری دیده میشوی و نباید هر چیزی را بنویسی . . . و این در حالی بود که دوست داشتم در جایی هر چیزی که میخواستم را بنویسم . . . از جهتی خوب بود از جهتی هم مسئولیت نوشتن را سنگین میکرد . دو تا از داستان های این وبلاگ به زبان انگلیسی و یکی به زبان فرانسه ترجمه شده . . . شاید باور نکنید در سورئالیسم چنان پیش میروم که برای روتوش نوشته ام هم به ابتدای نوشته رجوع نمیکنم . . . حتی در نوشتن داستان . . . فقط میگذارم پیش برود و همانی به ثبت برسد که باید و همان (آن ) ِ من است . 

من در جزیره در کهکشان بسیاری از مخاطبانم را علاقمند کردم که کتاب مهم و کمیاب (( پرواز را به خاطر بسپار)) یرژی کازینسکی را بخوانند . . . در این جا اتفاقات خوب زیاد رخ میدهد . . . پهنای دامنه ی دنیای مجازی آن قدر وسیع شده که مخاطب را ناخود آگاه به کم خواندن و شاید در یک عکس دیدن ِ همه چیز میکشاند و بنا بر این مخاطبین من از یک زمانی به بعد که (کامنت دونی ) این جا را قفل کردم برایم ای میل میفرستند . 

باری

هدف از گفتن این حرف ها این بود که . . . از وجود ِ این دنیای مجازی مسرورم 

از بها دادن به نوشته هایی که شاید کسی گمان نمیکند جدی گرفته شود 

و از همه مهم تر از اینکه 

نامه ای دریافت کردم که اینگونه شروع میشد سرکار خانم میس شانزه لیزه نویسنده ی محترم وبلاگ جزیره در کهکشان . . . . 

این خیال را پرواز دادن است و من ممنونم . 

آقای ساداتیان عزیز . . . .برف روی کاج ها فیلمی نبود که از پیمان معادی انتظار داشتم هرچند ایراداتی که بر آن گرفتم را خوانده اید . . . هر چند من کارشناس نمایشم و مثل هر بیسوادی خودم را تحلیلگر فیلم یا منقد تاریخی فیلم نمیدانم اما خوب میدانم که خیلی جدی به اثری نگاه میکنم شاید از اصطلاحاتی که دوست داشتید یا نوشته ای که باید اسم نقد رویش باشد در پُست برف روی کاج ها اثری نبود اما نوشته ام صادقانه بود و از اینکه نشان دادید تهیه  کننده ای هستید که این را به سخره نمیگیرید به شدت حیرت کردم . . . در این دنیا همه با این وجه نگاه کردن مشکل دارند و من بسیار خوشحالم که دوستان نزدیک تر و بهتری پیدا کردم . 

امیدوارم پرشین بلاگ همان طور که برای بسیاری از هنرمندان عزیزمان محفل انس شده برقرار بماند و به این گونه جشن ها و مناسبت ها جدی نگاه کند . . . ما این جا هفت قسمت داستان ِ جنگی هم نوشتیم اما کسی یادش نیست . . . 

باید به همه چیز این طور نگاه شود . شاید وبلاگ من قصه و نگاه به کتاب و فیلم باشد اما وبلاگ دیگری مطلبی علمی باشد . این گونه مراسم . این گونه جدی گرفتن و اهمیت دادن به نویسنده ی بلاگ کاری است ارزشمند . 

دوستتان دارم 

میس شانزه لیزه 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …