چون خورشید چهره نشان کرد ، میس شانزه لیزه با نوازش تیغه ی آفتاب ، پلک پُف کرده ی خود را به سختی گشود و عینک آفتابی زد و رفت توی بالکن . ابرها در هم تنیده بودند و در خاموشی شب برای هم ناز و نیاز ها کرده بودند و صبح دمان و سپیده زنان از شرمِ نور ِ بر …
ادامه مطلبببخشید ، شما ؟
فک میکردم تو یه عقابی ، من یه جغد ، فک میکردم یه زمانی ، من و تو دو پرنده بودیم توی یه کوهستان ِ غریب ، توی لونه هامون ، با نگاه ِ تیزمون ، همسایه های ترسناکی بودیم تو و من برای همه اطرافیانمون ، فک میکردم ، زمین که بچرخه همه ازش میفتن زمین جز تو و من ، …
ادامه مطلبشیش و بش
دکان ِ جدید ِ میس شانزه لیزه ، کافه ای بود ، شبیه هیچ کدام از کافه هایی که فیلم های سینمایی نشان میدهند ! اسمش کافه بود ، توی این کافه از شیر ِ مرغ تا جون ِ آدمیزاد پیدا میشد ، یک جورهایی شهر فرنگ بود . از همه رنگ بود . کافه ای بود که کفش رو آینه ی نشکن ، …
ادامه مطلبباران من را میخورد
این آسایش و راحت ِ گرمابه چیست ؟ آنگاه که قطرات سرد و گرم در هم میلولند و با هم می آمیزند و یکی میشوند و پُر میشوند از هم و با هم خالی میشوند از هم و با هم به ته ِ چاهی میروند ،نامش قنات و بهتر بگویم فاضلآب . که این دو قطره با هم در این معبرِ زیر …
ادامه مطلبآیا قابیل هابیل رو کشت ؟ یا برعکس ؟ چرا ؟
میس شانزه لیزه که از دور بلند قد تر دیده میشد ، ردای سیاهی به دوش داشت و با کلاغی که روی دوشش نشسته بود حرف میزد . آن ها بالای تپه ای ایستاده بودند که هوا در آن جا ، مه آلود بود . کلاغ به میس گفت :” من یادت میدم . ” سپس روی تپه ی خاکی …
ادامه مطلبپیری
این چین و چروک ها که روی رخسار رو به شطرنج ِ زندگی کشیده اند ، از صد پله گذشته اند و بر دردها گریسته اند و زیر ِ لایه ی کَپَک زده ی شُل و ولشان ، صلابت و سلامت ِ سرخی یک سیب با صد خاطره از حوِا پنهان است ، تو گویی این چروک های ترسناک کَفَن ِ جوانیست و هیچ …
ادامه مطلبچیزهایی هست که نمیدانی
چیزهایی هست که نمیدانی خیلی دیر این فیلم رو دیدم . . . خیلی نقد ! در موردش خوندم ، هزار ماشالا خوشحالم که هیچ کس بیکار نیست و حداقل منتقد ِ ، یعنی هر کس تایپ کردن بلد باشه ، منتقد میشه یا تحلیل گر ! در نوشته های مختلف ِ اهالی اَنتلکتوآل ِ این سرزمین هر چی ( ایسم ) و …
ادامه مطلبمشروح ِ یک شایعه
اندر احوال شایعات ِ فیس بوقی پیرامون ِ ثریا قاسمی و به بهانه اش بی رودربایستی ، با عرض و طول ِ شرمندگی به همه ی بَچه ها ، خیلی خیلی متاسفم که مشتی از گرد ِ پا نرسیده در این خاک ، در این حد جوع ِ توجه دارند که به سکته و دلنگرانی مردم تف میکنند . مسئله و بحث و حرفم …
ادامه مطلبLes oiseaux vont mourir au Pérou
پرندگان میروند در پرو می میرند ! هیچ چیز شگفت انگیز تر از این نیست که کتابی دست بگیری بخوانی که چاپ اولش 1352 و چاپ دومش 1353 و چاپ سومش 2537 باشد ، و افست و چاپ های بعدی ش که قاچاقی است کاهی باشد و نویسنده اش هم رومن گاری عزیز باشد ، نه هیچ چیز شگفت انگیز …
ادامه مطلبگلهای آفتابگردان
میس شانزه لیزه خم شد و نامه ای که پستچی زیر در انداخته بود را برداشت . پلکهایش پف کرده بود و نور چشمش را میزد . برای خواندن نامه عینک آفتابی به چشم زد و دید از طرف شخص نامعلومی دعوت شده به کافه ی گلهای آفتابگردان . نامه امضای همیشگی (ناشناس) را داشت . پس میس ، بالافاصله ، …
ادامه مطلب